سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 256 ، بازدید دیروز: 414 ، کل بازدیدها: 13183862


صفحه نخست      

آمدی ... پنجره ای رو به جهانم دادی

بدست علیرضا بابایی در دسته اصغر معاذی تاریخ : 91/12/10 ساعت : 10:30 صبح

گرفتن چشم از پشت سر

 

 

آمدی ... پنجره ای رو به جهانم دادی

ماه را در شبِ این خانه نشانم دادی

 

چشمهایم را از پشت گرفتی ناگاه

نفسم را بند آوردی و جانم دادی

 

جان به لب آمد و اسم تو نیامد به زبان

تا به شیرینیِ یک بوسه دهانم دادی

 

از گُلِ پیرهنت ، چوب لباسی گُل داد

در رگِ خانه دویدی ... هیجانم دادی

 

در خودم ریخته بودم غمِ دریاها را

چشمه ام کردی و از خود جرَیانم دادی

 

سر به زانوی تو خالی شدم از آن همه بغض

مثل یک خوشه ی انگور ، تکانم دادی

 

شوقِ این جانِ به تنگ آمده ، آغوشِ تو بود

آن چه می خواستم از عشق ، همانم دادی

 

تو در این خانه ی بی پنجره ، "صبح" آوردی

روشنم کردی و از مرگ ، امانم دادی ...!

 

اصغر معاذی

 


دیگر اشعار : اصغر معاذی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مراقب باشید

بدست علیرضا بابایی در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 91/12/9 ساعت : 3:1 عصر

 

دل دیوانه که تنگ است ! مراقب باشید

 

دل دیوانه که تنگ است ! مراقب باشید

بی جهت در پی جنگ است مراقب باشید

 

از کنارش که گذشتید چرا خندیدید؟

دم دستش پُر سنگ است مراقب باشید!

 

به شما خیره اگر ماند نترسید اما

چشمتان گفت : قشنگ است مراقب باشید

 

جمله ی مبهم اگر گفت به عمقش نروید

توی تنگی که نهنگ است ... مراقب باشید

 

کار بیهوده اگر کرد ملامت نکنید

پیش او فایده ننگ است ، مراقب باشید

 

اگر از جانب معشوق خبر آوردید

دست عاشق که کلنگ است مراقب باشید

 

 کاظم بهمنی


دیگر اشعار : کاظم بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

با چه رویی بنویسم غم دریا دارم ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/12/9 ساعت : 9:27 صبح

با چه رویی بنویسم غم دریا دارم ؟

 

من که در تنگ برای تو تماشا دارم

با چه رویی بنویسم غم دریا دارم ؟

 

دل پر از شوق رهاییست ، ولی ممکن نیست

به زبان آورم آن را که تمنا دارم

 

چیستم ؟! خاطری زخم فراموش شده

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم

 

با دلت حسرت هم صحبتی ام هست ، ولی

سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم ؟

 

چیزی از عمر نمانده ست ، ولی می خواهم

خانه ای را که فروریخته بر پا دارم ...

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

یک روز از بهشتت دزدیده ایم یک سیب

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 91/12/8 ساعت : 11:25 عصر

 

تاوان آن گناه و آن سیب کرم خورده

 

یک روز  از بهشتت دزدیده ایم یک سیب

عمری است در زمین ات هستیم تحت تعقیب

 

خوردیم در زمین ات این خاک تازه تاسیس

از پشت سر به شیطان ، از روبرو به ابلیس

 

از سکر نامت ای دوست با آن که مست بودیم

مارا ببخش یک عمر شیطان پرست بودیم

 

حالا در این جهنم این سرزمین مرده

تاوان آن گناه و آن سیب کرم خورده

 

باید میان این خاک ، در کوه و دشت و جنگل

عمری ثواب کرد و برگشت جای اول  ... !

 

 سعید بیابانکی

 


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو را نمی دهم از دست ، تا توان دارم

بدست علیرضا بابایی در دسته عبدالجبار کاکایی تاریخ : 91/12/8 ساعت : 7:54 عصر

 

چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم

 

اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم

تو را نمی دهم از دست ، تا توان دارم

 

سری به مستی نیلوفران صحرایی

دلی به روشنی باغ ارغوان دارم

 

اگرچه مرده ای ، ای عشق ! نعش نامت را

هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم

 

چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم

کز این کبود نفس گیر در امان دارم ؟

 

میان سینه من آتشی است چون فانوس

اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم

 

 عبدالجبار کاکایی

 


دیگر اشعار : عبدالجبار کاکایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/12/8 ساعت : 12:18 عصر

 

چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور

 

چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور

من عاشقم به دیدنت از تپه های دور

 

من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام

آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور

 

رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات

اردیبهشت هدیه بده ضمنِ هر عبور

 

آواره ی نجابت چشمان شرجی ات

توریست های نقشه به دست بلوند و بور

 

هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی

انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"

 

دردی دوا نمی کند از من ترانه هام

من آرزوی وصل تو را می برم به گور

 

مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد

از آنچه رفت بر سر این دل ، دل صبور

 

تعریف کردم از تو ، تو را چشم می زنند

هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور

 

حامد عسکری


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بدست علیرضا بابایی در دسته سیمین بهبهانی تاریخ : 91/12/7 ساعت : 4:30 عصر

 

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

 

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو !بهر چه امشب

با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم او مرده و من سایه ی اویم

من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا با همه کس در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر !به سر داشت

من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است

در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه

چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی ی کافور نهادم

او مرده و در سینه ی من ، این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

 

سیمین بهبهانی

 


دیگر اشعار : سیمین بهبهانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا

بدست علیرضا بابایی در دسته هوشنگ ابتهاج تاریخ : 91/12/7 ساعت : 4:22 عصر

 

کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا

 

کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا

کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا

 

ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد

کجا به در برمت ای دل شکسته کجا

 

فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت

خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا

 

چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد

به منزلی رسد این کاروان خسته کجا

 

دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس

به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا

 

خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود

کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا

 

چه عیش خوش ز دل پاره پاره می طلبی

نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا

 

بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد

که می روند ازین باغ دسته دسته کجا

 

هوشنگ ابتهاج

 


دیگر اشعار : هوشنگ ابتهاج
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در خودم غرق شدم

بدست علیرضا بابایی در دسته محسن مهرپرور تاریخ : 91/12/7 ساعت : 3:41 عصر

 

هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید

 

در خودم غرق شدم ، دست به جائی نرسید

هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید

 

در گل و لای خیالم نفسم بند آمد

دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید

 

دلِ من عاشق نیلوفرِ مردابی بود

او مرا در دل این ورطه ی تاریک کشید

 

عاشقش بودم و او هم به نظر عاشق بود

ظاهرا عشق ! ... و شاید هوسی زشت و پلید

 

دلم از لطف نگاهش پُرِ زیبایی شد

گل نیلوفر من صورتی و زرد و سفید

 

گل نیلوفر من رقص کنان بر امواج

او فقط حالِ دلِ زار مرا می فهمید

 

بین ما فاصله ای بود به نام "مرداب "

عقل میگفت : "از این فاصله باید ترسید"

 

عشق میگفت : "به دریا بزنم قلبم را "

عشق پیروز شد و عقلِ مرا ، دل دزدید

 

دل به دریا زدم و راهی مرداب شدم

آن قدمزار پر از وحشت و لرز و تردید

 

آن قدم زار پر از دلهره و دلتنگی

آن قدمزار پر از شهوت و شوق و امید

 

عازم عشق شدم ، فاصله را پیمودم

تا رسیدم ... دیگری ، آن گل زیبا را چید

 

در خودم غرق شدم ... دست به جائی نرسید

هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید ...

 

در گل و لای خیالم نفسم بند آمد

دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید ...

 

سالیانی ست که از مردن من میگذرد

من مدفون شده در قعر سکوتی جاوید

 

محسن مهرپرور

 


دیگر اشعار : محسن مهرپرور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

جغـرافیـای کوچک من بازوان تـوست

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 91/12/7 ساعت : 3:22 عصر

ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من ...

 

 

آورده است چشم سیاهت یقین به من

هم آفرین به چشم تـو هم آفرین به من

 

من ناگزیر سوختنم  چون که زل زده ست

خورشید تیـز چشم تـو با ذره بین به من

 

ای قبله گـاه نــاز !  نمــازت دراز باد  !

سجاده ات شدم که بسایی جبین به من

 

بــر سینه ام گذار سرت را کـه حس کنم

نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به من

 

یاران راستین مرا می دهد نشـان

این مارهای سرزده از آستین به من

 

تا دست من به حلقه ی زلفت مزین است

انگار داده است سلیمان نگیـن بـه من

 

محدوده ی قلمرو من چیــن  زلف توست

از عرش تا به فرش رسیده ست این به من

 

جغـرافیـای کوچک من بازوان تـوست

ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من ...

 

علیرضا بدیع

 


دیگر اشعار : علیرضا بدیع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   91   92   93   94   95   >>   >

محبوب کردن