سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 324 ، بازدید دیروز: 414 ، کل بازدیدها: 13183930


صفحه نخست      

ناله شبگیر

بدست علیرضا بابایی در دسته حافظ تاریخ : 91/12/25 ساعت : 12:7 عصر

 

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم


صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

 

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

 

آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم

 

با سر زلف تو مجموع پریشانی خود

کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم

 

آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد

در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم

 

گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد

دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم

 

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی

من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

 

نیست امید صلاحی ز فساد حافظ

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

 

حافظ

 


دیگر اشعار : حافظ
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا نیکوکار تاریخ : 91/12/24 ساعت : 5:31 عصر

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

 

بند آمده در حسرت وصف تو زبان ها

این آتش عشق است که افتاده به جان ها

 

در حیرت چشم تو و ابروی تو ماندند

انگشت به دندان همه ی تیر و کمان ها

 

زانو زده در پای بزرگی تو انگار

الوند و دماوند و سهند و سبلان ها

 

بی تابم و بی تابی من شهره ی شهر است

نگذار فروکش بکند این هیجان ها

 

آن قدر دل تنگ مرا ضرب خودت کن

تا گوش فلک کر شود از این ضربان ها

 

من با تو غزل می شوم و شعرترینم

ای علت بی چون و چرای فوران ها

 

تو کیستی ای عشق ! که بانام توسکه ست

بازار تمام شعرا ، مرثیه خوان ها

 

تا لحظه ی رویایی دیدار تو ای خوب

من خون به جوش آمده ام در شریان ها

 

ای کاش ببندی چمدان سفرت را

این جمعه بیفتد به تو چشم نگران ها

 

رضا نیکوکار


دیگر اشعار : رضا نیکوکار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

خبر خیر ِتو از نقل رفیقان سخت است

بدست علیرضا بابایی در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 91/12/23 ساعت : 4:6 عصر

 

خبر خـیر  ِتو از نقـــل رفیقـــــان سخت است

 

خبر خیرِ ِتو از نقل رفیقان سخت است

حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان سخت است

 

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را

در دل ابر نگهداری باران سخت است

 

کشتی ِ کوچک من هر چه که محکم باشد

جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

 

ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا

شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

 

ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشوقه!

بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است

 

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:

فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

 

کوچه ی مهر  سر نبش ، کماکان باران...

دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است!!

 

کاظم بهمنی


دیگر اشعار : کاظم بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/12/23 ساعت : 1:23 عصر

 

 

بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم

 

بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم

بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم

 

از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست

ناراضی ام ، امّا گله ای از تو ندارم

 

در سینه ام آویخته دستی قفسی را

تا حبس نفسهای خودم را بشمارم

 

از غربت ام اینقدر بگویم که پس از تو

حتی ننشسته ست غباری به مزارم

 

ای کشتی جان ! حوصله کن میرسد آنروز

روزی که تو را نیز به دریا بسپارم

 

نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت

یکبار به پیراهن تو بوسه بکارم

 

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار

تا دست خداحافظی اش را بفشارم

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نامه دادم که به لطفش بتوانی بانو

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین زحمتکش تاریخ : 91/12/23 ساعت : 12:4 عصر

فرش تبریز دلم را بتکانی بانو

 

 

نامه دادم که به لطفش بتوانی بانو

فرش تبریز دلم را بتکانی بانو

بگذار از همه آنچه که گفتن دارد

چند سطری بنویسم که بدانی بانو ...

 

آن که از ثانیه ها ساده گذر کرد منم

آن که با قافیه ها میل خطر کرد منم

آن که با هرچه بجز عشق من آمیخت، تویی

آن که با  "بی همگان ..." بی تو به سر کرد منم

 

منم آن کس که برای تو غزل گفت ... و تو ...

مژه ام جای قدمهای تو را رُفت ... و تو ...

منم آنکس که به عشق لب گیلاسی تو

هی غزل گفت و غزل گفت و غزل گفت ... و تو ...

 

و تو این خاطره ها را که نخواهی فهمید

گریه پنجره ها را که نخواهی فهمید

تو که یک عمر به هرکس که شده دل دادی

معنی دلهره ها را که نخواهی فهمید

 

تو اگر چیزی از این عشق سرت می شد که ...

حرف من وارد آن گوش کرت می شد که ...

می شد اینطور نباشد تو اگر یک لحظه

باورت میشد اگر همسفرت می شد که ...

 

باز هم حرف اضافی زده ام ، بانو ... نه ؟

باز ، شد باز در غمکده ام بانو ... نه ؟

 "هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد"

باز بی موقع به حرف آمده ام بانو ... نه ؟

 

نامه دادم ولی انگار خرابش کردم ...

دل به من دادی و انگار کبابش کردم

ابر بارید و کویر عطشم دریا شد

من به دستان خودم باز سرابش کردم ...

 

حسین زحمتکش

 

 


دیگر اشعار : حسین زحمتکش
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

هرچه می خواهی نباید داد زد

بدست علیرضا بابایی در دسته آرام رضوی تاریخ : 91/12/22 ساعت : 2:12 عصر

 

هرچه می خواهی نباید داد زد

 

قلب من ! ای کودک لجباز بد ،

هرچه می خواهی نباید داد زد .

 

بازی تو ، بازی با آتش است .

آتش عشق ، بیخیال و سرکش است .

 

گریه کن ، در سینه ام فریاد کن ،

هرچه خواهی ، بی وفا را یاد کن .

 

در دلم غوغا و لب هایم خموش .

ای صدا! در بی صدایی هم بکوش .

 

تا که نامحرم نداند راز من ،

 راز این قلب پر از احساسِ من .

 

 آرام رضوی

 


دیگر اشعار : آرام رضوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بگو به باد پرش را تکان تکان بدهد

بدست علیرضا بابایی در دسته ناصر حامدی تاریخ : 91/12/22 ساعت : 2:5 عصر

 

بگو به باد پرش را تکان تکان بدهد

 

بگو به باد پرش را تکان تکان بدهد

بگو به ابر که باران بی امان بدهد

 

چه بی قرار و چه بیگانه مانده ایم ، ای کاش

کسی بیاید و ما را به هم نشان بدهد

 

کسی بیاید و ما را به کوچه ها ببرد

به ما برای رسیدن به هم توان بدهد

 

بگو ، مگر برساند کسی به گوش خدا

که از نگاهش سهمی به عاشقان بدهد

 

برای هر دل تنها دلی ردیف کند

به هر نگاه جوان یار مهربان بدهد

 

خدا که اینهمه خوب است کاش امر کند

کمی زمانه به ما روی خوش نشان بدهد

 

ناصر حامدی

 


دیگر اشعار : ناصر حامدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نو شدن را خط بزن در من که پاییزم هنوز

بدست علیرضا بابایی در دسته بهنام صداقت حور تاریخ : 91/12/21 ساعت : 2:29 عصر

 

نو شدن را خط بزن در من که پاییزم هنوز

 

نو شدن را خط بزن در من که پاییزم هنوز

با من از شادی نگو از غصه لبریزم هنوز

در بهاری اینچنین طعم زمستان میدهم

برف حرفم را تماشا کن که می ریزم هنوز

با نسیمی هم نباید رقص کرد و شاد بود

در دروغ گنگ تقوا غرق پرهیزم هنوز

چند سالی می شود خورشیدمان را برده اند

نور مهرت را مهیا کن که شبخیزم هنوز

با سجودی بی تفاوت؛با قنوتی بی اثر

بین انسانهای دنیا سد تمییزم هنوز

مرگ بر دشمن؟!که طرح زندگی کردن کشید

من؟!برای زنده ماندن طرح میریزم هنوز

با من از افسانه های خون و دل حالا بگو

من خودم چاقوی عشقت می برم تیزم هنوز...

 

 

بهنام صداقت حور 


دیگر اشعار : بهنام صداقت حور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مثل کبوتری نگرانم

بدست علیرضا بابایی در دسته اسماعیل زارع تاریخ : 91/12/21 ساعت : 11:46 صبح

 

من ، درد شاخه های درختی تکیده ام

 

ابری شدم که آه دلم را دمیده ام

این روزها تمام خودم را چکیده ام

 

با چشم های مانده به راهم پر از نگاه

تا دورْ دستِ پنجره ام قد کشیده ام

 

مثل کبوتری نگرانم که هر غروب

از پشت بام خاطره هایم پریده ام

 

این کوچه نای خسته پاییز چشم هام

من ، درد شاخه های درختی تکیده ام

 

انگار بین خاطره هایم زیادی ام

دلخسته ام قسم به خدایم بریده ام

 

بغضی گرفته راه نفس های بی تو را

از قلب خود صدای شکستن شنیده ام

 

اینجا کنار قاب نگاهت ، چقدر زود

خالی تر از همیشه به پایان رسیده ام

 

کم کم پریده حال و هوای تو از سرم

اما هنوز رنگ خوشی را ندیده ام

 

اسماعیل زارع

وبلاگ شاعر : http://berkeyekhiyal.persianblog.ir/


دیگر اشعار : اسماعیل زارع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

زندگی ترکیب شادی با غم است

بدست علیرضا بابایی در دسته قیصر امین پور تاریخ : 91/12/21 ساعت : 11:4 صبح

 

زندگی ترکیب شادی با غم است

 

درکتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سر هم میروند

هریک از این صفحه ها ، یک لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم میروند

 

 آفتاب و ماه ، یک خط در میان

گاه پیدا ، گاه پنهان می شوند

شادی و غم نیز هریک لحظه ای

بر سر این سفره مهمان می شوند

 

گاه اوج خنده ی ما گریه است

گاه اوج گریه ی ما خنده است

گریه ، دل را آبیاری می کند

خنده یعنی اینکه دلها زنده است 

 

زندگی ترکیب شادی با غم است

دوست میدارم من این پیوند را

گرچه میگویند شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را

 

قیصر امین پور

 


دیگر اشعار : قیصر امین پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   91   92   93   94   95   >>   >

محبوب کردن