سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 324 ، بازدید دیروز: 377 ، کل بازدیدها: 12927070


صفحه نخست      

اینجا کسی در انتظارِ هیچ کس نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته محسن مهرپرور تاریخ : 93/3/18 ساعت : 12:0 عصر

جوخه ی اعدام

 

اینجا کسی در انتظارِ "هیچ کس " نیست

چشم انتظارت مانده ام یک عمر _ بس نیست ؟

 

این بی ملاقاتی ترین زندانیت را

امیدِ آزادی از این کهنه قفس نیست ؟

 

آتش بزن دلتنگی ام را ، جوخه ی مرگ !

قلب مرا لطف شما در تیررس نیست ؟

 

اعدامیم _ در این سفر، تاخیر تا کی ؟

آیا زمان کوچ کردن از عبث نیست ؟

 

همزیستی ها کرده ام یک عمر با " من "

در این بیابان جز من و من. خار و خس نیست

 

ای کاروان بادهای بی سرانجام ...

یک عمر چرخیدیم و چرخیدیم .... بس نیست ؟


دیگر اشعار : محسن مهرپرور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

هی نگو حوصله کن. فرصت من محدود است

بدست علیرضا بابایی در دسته محسن مهرپرور تاریخ : 93/3/16 ساعت : 5:0 عصر

 هی نگو حوصله کن. فرصت من محدود است

 

هی نگو حوصله کن. فرصت من محدود است

ای اجل دست بجنبان و نگو که زود است

 

این همه مهلت بیهوده به کافر دادن

این همه پند و نصیحت شدنم بیهودست

 

نه امیدی به مسلمان شدن من باقیست

نه امیدی به نویدی که خدا فرمودست

 

اختیاری که به من داده ز من سلب شده

از همان روز ازل قسمت من این بودست

 

من به راه کج و بی راهه گرفتار شدم

چه کنم راه رسیدن به خدا مسدود است

 

توبه از گرگی شنیدیم که چوپان شده است

گوسفندان به خدا توبه ی او مردود است

 

من به دینی که تو داری به خدا مشکوکم

تو که دستت به جدا کردنمان آلودست

 

گردن از چوبه ی اعدام تو را میخواهد

ای اجل دست بجنبان و نگو که  زود است

 

 


دیگر اشعار : محسن مهرپرور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قدر خودم را بیشتر از قبل میدانم

بدست در دسته محسن مهرپرور تاریخ : 93/3/15 ساعت : 11:22 صبح

قدر خودم را بیشتر از قبل میدانم

قدر خودم را بیشتر از قبل میدانم
وقتی به جرم بی کسی در کنج زندانم
حرفی ندارم از خودم پنهان کنم اینجا
حرف دلم را میزنم،با اینکه میدانم
من عاشق تنهائیم، چون مثل من هستم
وقتی که پیش دیگرانم مثل آنانم
یک شعر تازه مینویسم توی سلولم
بعدا خودم با شوق آنرا زود میخوانم
من مثل من هستم،همیشه ساکت و کم رو
من با خودم راحت ترم،وقتی پریشانم
وقتی که از خود بیخودم،دلشوره میگیرم
تا لحظه ی برگشتنم بی تاب میمانم
من عاشقم،عاشق نباشم زندگی سخت است
من عاشق پرسه زدن توی خیابانم
"دیوانه" اصلا واژه ی خوب و قشنگی نیست
گاهی خودم را از خودم با سنگ میرانم!
وقتی که بیصبر و قرارم و خسته و منگم
وقتی که با سیگار کنت ام زیر بارانم
من عاشق "آزادی"ام،این واژه ی مجهول
شاید فقط من معنی آنرا نمیدانم
در ظاهر آزادم،ولی در باطنم گیرم
درگیر این "من" بودنم،درگیر "انسان"ام

-----------------------------------------------------------------------------

باتشکر از مجتبی به خاطر پیشنهاد این غزل


"محسن مهرپرور"

 


دیگر اشعار : محسن مهرپرور

در خودم غرق شدم

بدست علیرضا بابایی در دسته محسن مهرپرور تاریخ : 91/12/7 ساعت : 3:41 عصر

 

هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید

 

در خودم غرق شدم ، دست به جائی نرسید

هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید

 

در گل و لای خیالم نفسم بند آمد

دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید

 

دلِ من عاشق نیلوفرِ مردابی بود

او مرا در دل این ورطه ی تاریک کشید

 

عاشقش بودم و او هم به نظر عاشق بود

ظاهرا عشق ! ... و شاید هوسی زشت و پلید

 

دلم از لطف نگاهش پُرِ زیبایی شد

گل نیلوفر من صورتی و زرد و سفید

 

گل نیلوفر من رقص کنان بر امواج

او فقط حالِ دلِ زار مرا می فهمید

 

بین ما فاصله ای بود به نام "مرداب "

عقل میگفت : "از این فاصله باید ترسید"

 

عشق میگفت : "به دریا بزنم قلبم را "

عشق پیروز شد و عقلِ مرا ، دل دزدید

 

دل به دریا زدم و راهی مرداب شدم

آن قدمزار پر از وحشت و لرز و تردید

 

آن قدم زار پر از دلهره و دلتنگی

آن قدمزار پر از شهوت و شوق و امید

 

عازم عشق شدم ، فاصله را پیمودم

تا رسیدم ... دیگری ، آن گل زیبا را چید

 

در خودم غرق شدم ... دست به جائی نرسید

هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید ...

 

در گل و لای خیالم نفسم بند آمد

دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید ...

 

سالیانی ست که از مردن من میگذرد

من مدفون شده در قعر سکوتی جاوید

 

محسن مهرپرور

 


دیگر اشعار : محسن مهرپرور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن