سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 336 ، بازدید دیروز: 414 ، کل بازدیدها: 13183942


صفحه نخست      

گفتا که می بوسم تو را

بدست علیرضا بابایی در دسته سیمین بهبهانی تاریخ : 91/12/16 ساعت : 12:0 عصر

 

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم

 

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم

گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

 

گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

 

گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

 

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

 

گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم

 

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

 

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

 

سیمین بهبهانی

 


دیگر اشعار : سیمین بهبهانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی !

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/12/15 ساعت : 7:37 عصر

 

بخند ! گر چه تو با خنده هم غم انگیزی

 

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی

نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی !

 

هنوز غصه ی خود را به خنده پنهان کن !

بخند ! گر چه تو با خنده هم غم انگیزی

 

خزان کجا ، تو کجا تک درخت من ! باید

چو برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی

 

درخت ، فصل خزان هم درخت می ماند

تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی

 

تو را خدا به زمین هدیه داده ، چون باران

که آسمان و زمین را به هم بیامیزی

 

خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد

و گرنه از دگران کم نداشتی چیزی

 

 فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است

بدست علیرضا بابایی در دسته شهریار تاریخ : 91/12/15 ساعت : 6:41 عصر

 

تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

 

شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است

روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است

 

متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان

حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است

 

چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم

این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است

 

ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی

لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است

 

لوح خدانمایی و آینه ی تمام قد

بهتر از این چه تکیه بر، منصب و جاه کردن است؟

 

ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این

قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است

 

لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن

چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

 

من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی

از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است

 

غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه

سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است

 

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟

این هم اگرچه شکوه ی شحنه به شاه کردن است

 

عهد تو "سایه" و "صبا" گو بشکن که راه من

رو به حریم کعبه ی "لطف اله" کردن است

 

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی

پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است

 

بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را

کوزه ی آب زندگی توشه راه کردن است

 

خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم

بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است

 

شهریار

 


دیگر اشعار : شهریار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود

بدست علیرضا بابایی در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 91/12/14 ساعت : 2:33 عصر

 

مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید

 

کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود

و دلم پبش کسی غیر خداوند نبود

 

آتشی بودی و هروقت تو را می دیدم

مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود

 

مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید

خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود

 

هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم

کم نشد فاصله ؛ تقصیر تو هر چند نبود

 

شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول

بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود

 

مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت

جای آنها که به دنبال تو بودند نبود

 

بعد از آن هر که تورا دید رقیبم شد و بعد

اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود

 

آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته !

کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود

 

 کاظم بهمنی

 


دیگر اشعار : کاظم بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

می خواستم که مال تو باشم فقط همین

بدست علیرضا بابایی در دسته آذر زمانی تاریخ : 91/12/13 ساعت : 10:25 عصر

 

می خواستم که مال تو باشم فقط همین

 

می خواستم که مال تو باشم فقط همین

رویای بی محال تو باشم فقط همین

 

می خواستم ز چشمه ی جوشان عشق تو

یک آسمان زلال تو باشم فقط همین

 

می خواستم که ابری و بارانی­ ام کنی

شبها به خواب و خیال تو باشم فقط همین

 

می خواستم که بر تن من لرزه های عشق

تا آن زمان که مال تو باشم فقط همین

 

می خواستم که چشم تو باشم ولی نشد

تصویری از جمال تو باشم فقط همین

 

می خواستم بگردم و پروانه ات شوم

تا بشکنم و بال تو باشم فقط همین

 

می خواستم که نزدیکتر و نزدیکتر به تو

رویای بی محال تو باشم فقط همین

 

آذر زمانی

 


دیگر اشعار : آذر زمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گزیدم از میان مرگ ها ، این گونه مردن را

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین منزوی تاریخ : 91/12/13 ساعت : 8:39 عصر

 

گزیدم از میان مرگ ها ، این گونه مردن را

 

گزیدم از میان مرگ ها ، این گونه مردن را

تو را چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را

 

خوشا از عشق مردن در کنارت ، ای که طعم تو

حلاوت می دهد حتی شرنگ تلخ ِ مردن را

 

چه جای شِکوه زاندوه تو ؟ وقتی دوست تر دارم

من از هر شادی دیگر ، غم عشق تو خوردن را

 

تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی

نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را

 

کنایت بر فراز دار زد جانبازی منصور

که اوج این است این ! در عشقبازی پا فشردن را

 

"سیزیف" آموخت از من در طریق امتحان آری !

به دوش خسته سنگ سرنوشت خویش بردن را

 

مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده

که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را


کجایی ای نسیم نابهنگام ! ای جوانمرگی !

که ناخوش دارم از باد زمستانی فسردن را !

 

حسین منزوی

 


دیگر اشعار : حسین منزوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/12/12 ساعت : 6:4 عصر

شطرنج عشق

 

 

چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟

چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟

 

چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم

سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟

 

همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی

یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم

 

که تو برنده شوی از شکوه خندی تو

برای دلهره ام سرپناه بردارم

 

تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم

به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم

 

به لطف فاصله ها عشق پاک میماند

مخواه فاصله ها را ... مخواه بردارم

 

حامد عسکری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نگاهم کن

بدست علیرضا بابایی در دسته یغما گلرویی تاریخ : 91/12/12 ساعت : 5:16 عصر

نگاهم کن ! نگاهم کن ! نذار تنهاترین باشم !

 

 

نگاهم کن که شب گم شه ! نگاهم کن که پیدا شم ! 

نگاهم کن ! نگاهم کن ! نذار تنهاترین باشم !

 

به تو می بخشم آوازُ چراغُ شبنم ُ نورُ ...

به تو می بخشم این قلبه به تو محتاج مغرورُ

 

تو ابرا رو بگیر از من که چشمام خیس بارونه !

بدوون ، دور از تو پروانه ، تو حبس پیله می مونه !

 

نگاهت رو نثارم کن ! گل وحشی تو رامم کن !

بتابون عشقو تو چشمام ! شروعم کن ، تمامم کن !

 

نگاهم کن که تو چشمات یه جنگل داره می سوزه !

بدون تو دچارم من ، دچار مرگ هر روزه !

 

نگاهم کن ! بذار با تو تماشایی بشه دنیا

بذار از برق چشم تو بمیرن این سیاهی ها

 

به آخر می رسم بی تو ، به دیوار و شب و خنجر

بهارُ عشقُ دعوت کن به این تقویم ِخاکستر

 

یغما گلرویی

 


دیگر اشعار : یغما گلرویی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 91/12/11 ساعت : 10:2 صبح

 

درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن

 

درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن

سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن

 

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام

تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن

 

به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من

بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن

 

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن

 

شراب کهنه چرا ؟ خون تازه آوردم ...

اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن

 

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن

 

علیرضا بدیع


دیگر اشعار : علیرضا بدیع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای خفته در نگاه تو جادو ! چه می کنی ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته ناصر حامدی تاریخ : 91/12/10 ساعت : 11:1 صبح

 

دل شکسته کنار دریا

 

ای خفته در نگاه تو جادو  ! چه می کنی ؟

آشفته دل ! گره زده گیسو ! چه می کنی ؟

 

امسال هم گذشت و بهار تو بر نگشت

تنها و دل شکسته لب جو چه می کنی ؟

 

شب های دل گرفته که خوابت نمی برد

بی بوسه ، بی نفس نفس او چه می کنی ؟

 

هی مانده در نگاه تو حسرت ! چه می کشی ؟

هی رفته از دل تو هیاهو ! چه می کنی ؟

 

بیهوده دشت های خدا را قرق نکن

حالا که رفته از دلت آهو ، چه می کنی ... ؟

 

ناصر حامدی

 


دیگر اشعار : ناصر حامدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   91   92   93   94   95   >>   >

محبوب کردن