سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 283 ، بازدید دیروز: 377 ، کل بازدیدها: 12927029


صفحه نخست      

باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان‌پور تاریخ : 93/7/30 ساعت : 9:19 صبح

باران در تاکسی

 

باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!

ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟

 

گفتی: سلام؛ می‌روم آقا خودم... سپاس

گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز

 

گفتی: مسیرتان به کجا می‌خورد شما؟

گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز

 

لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را...

زحمت؟! چه حرف‌ها! شده تا انتها عزیز...

 

باران... نگاه... آینه... باران... نگاه... آه!

مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز

 

من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!

 (دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز)

 

من غرق روسری تو بودم که ناگهان

گفتی: همین بغل... چقَدَر بی‌هوا عزیز؟!

 

رفتی و عطر روسری‌ات ماند پیش من

تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز

 

رضا احسان‌پور 


دیگر اشعار : رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان‌پور تاریخ : 93/6/23 ساعت : 11:44 صبح

چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟

 

چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟

 چقدر حرف دلم را منوط بنویسم؟


... چقدر درّه بمانم به قلّه خوش باشم؟

به پای دامنه‌ها از سقوط بنویسم؟


چقدر دست من از پا درازتر باشد؟

برای آمدنت هی قنوت بنویسم؟


چه می‌شود که بیایی و شعرهایم را

به خط بوسه به زیر گلوت بنویسم؟


و یا به جوهری از رنگ سیب روی لبت

دو آیه از لب خود، از هبوط بنویسم


به جای بودن و ماندن، به جای آغوشت

نصیب من شده از جستجوت بنویسم

نیامدی و زمانش رسیده که بروم

قطار می‌رود و من به سوت بنویسم …



رضا احسان‌پور


دیگر اشعار : رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سلام حضرت زیبا! خدای دلبرها!

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان‌پور تاریخ : 93/6/17 ساعت : 9:3 صبح

کبوتر و امام رضا

 

سلام حضرت زیبا! خدای دلبرها! 
سلام حضرت خورشید ماه منظرها

سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی 
سلام جوشش پیمانه‌ها و ساغرها

«هزار وعده‌ی خوبان یکی وفا نکند» 
دلم گرفته از این گرگ‌ها، برادرها

دلم هوای حرم کرده یا علی مددی 
هوای ذکر پدرها و اشک مادرها

هوای دیدن فوّاره‌های گوهرشاد 
زلال آینه‌ها و صفای مرمرها

صدای طبل و نقاره، اذان گلدسته 
هوای عطر خوشِ یاس و مشک و عنبرها

نمی‌شود که مرا پیش خود نگه داری؟ 
کنار گنبد زردت، میان کفترها

برای وصف تو شعری که شعر باشد نیست
سروده‌اند به عشقت اگرچه قیصرها

 

رضا احسان‌پور


دیگر اشعار : رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در استخاره گفت: بگیر استخارهای

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان‌پور تاریخ : 93/5/20 ساعت : 4:58 عصر

رفتن

 

در استخاره گفت: بگیر استخاره‌ای 
یعنی نمانده راه دعا، راه چاره‌ای

«من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر» 
بی‌فایده است ساختن هر مناره‌ای 

این عنکبوت، تار نبافد که بهتر است 
وقتی بناست پاره شود با اشاره‌ای 

دریا همیشه معنی دریا نمی‌دهد 
قلّاب... تور... مرغ هوا... آرواره‌ای... 

یوسف نصیب هیچ کسی نیست، لاجرم 
راضی شدم به پیرهن پاره پاره‌ای 

روی زمین که هیچ... که در هفت آسمان 
حتی برای خویش ندارم ستاره‌ای 

کوه غمم که مانده برایم ز خاطرات 
در سینه‌ام به جای دلم، سنگواره‌ای 

پرواز اگرچه قسمت من نیست می‌شود 
گاهی پرید با کمک استعاره‌ای 

 رضا احسان‌پور


دیگر اشعار : رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان‌پور تاریخ : 93/5/1 ساعت : 6:21 عصر

حس خوب

 

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم 

 راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

 

عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب

پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

 

دل به دریا می‌زنم من... دل به دریا می‌زنی؟

تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم

 

جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم

پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

 

می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن

باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

 

زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه    ...

نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم

 

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم

 

:: رضا احسان‌پور :: مجموعه غزل «چه حرف‌ها   » 
:: 
انتشارات فصل پنجم :: چاپ دوم


دیگر اشعار : رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قسم به نم نم باران که دوستت دارم

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان پور، رضا احسان‌پور تاریخ : 92/12/26 ساعت : 8:13 عصر

قسم به نم نم باران که دوستت دارم ?  به اشک های خیابان که دوستت دارم

 

قسم به نم نم باران که دوستت دارم 

به اشک های خیابان که دوستت دارم

 

قسم به سعدی و حافظ، به منزوی... قیصر

به شاعران پریشان که دوستت دارم

 

قسم به مجلس مادر، به کاسه ی شله زرد

به نذرهای فراوان که دوستت دارم

 

ورای فقه، ورای کلام، باور کن

ورای فلسفه... عرفان... که دوستت دارم

 

بجای این که بخواهم ... و یا ... ولش کن! نه!

عجیب نیست کماکان که دوستت دارم

 

قسم نمی خورم اما اگر قسم بخورم

به آیه آیه ی قرآن که دوستت دارم . . . !

 

رضا احسان پور


دیگر اشعار : رضا احسان پور، رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

برگرد! تا وقتی نمی آیی نمی چسبد

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان‌پور تاریخ : 92/9/6 ساعت : 6:32 صبح

برگرد! تا وقتی نمی‌آیی نمی‌چسبد  بانوی من! پاییز، تنهایی نمی‌چسبد

 

برگرد! تا وقتی نمی‌آیی نمی‌چسبد  

بانوی من! پاییز، تنهایی نمی‌چسبد

 

وقتی نباشی پیش من، پاییز، جای خود...

هر چیز زیبا و تماشایی نمی‌چسبد

 

بر سرزمین غصبی دل، بعد تو، شاهم!

بر مُلک خالی، حکم‌فرمایی نمی‌چسبد

 

دار و ندارم بوده‌ای، هستی و خواهی بود

داروندارم! بی تو دارایی نمی‌چسبد

 

کم "هیت لک" نشنیده‌ام امّا "معاذالله" *

وقتی زلیخا نیست، رسوایی نمی‌چسبد

 

هر چند تلخی می‌کنی شیرین من! با من

بی قند لبخندت ولی چایی نمی‌چسبد

 

از تو فقط یک عکس پیشم مانده بانو جان!

می‌بوسمت امّا مقوایی نمی‌چسبد!

 

رضا احسان‌پور

 

www.lazemnist.blogfa.com/post-126.aspx


دیگر اشعار : رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

با نام عشق، خلقت انسان شروع شد

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم، رضا احسان‌پور تاریخ : 92/8/22 ساعت : 8:55 صبح

هر «یا حسین» نقطه‌ی آغاز روضه‌ایست این روضه تا رسید به پایان شروع شد

 

با نام عشق، خلقت انسان شروع شد

جانی گرفت و غصّه به این سان شروع شد

 

فریادِ طبل، ضجّه‌ی زنجیر، شور سنج

با رعدهای تعزیه‌گردان شروع شد

 

در بین ابرهای سیه پوش آسمان

بغضی شکفت، روضه‌ی باران شروع شد

 

ممکن نبود اینکه دو خورشید، همزمان  ...

از قتلگاه، ممکن و امکان شروع شد

 

اقرأ به نام عشق در این دشت پر بلا

بالای نیزه بود که قرآن شروع شد

 

بابا کجاست؟ عمّه چرا گریه می‌کنی؟

هق هق میانِ شام غریبان شروع شد

 

وقتی که روضه‌خوان کمرش را گرفته بود

بالا گرفت گریه و طوفان شروع شد

 

هر «یا حسین» نقطه‌ی آغاز روضه‌ایست

این روضه تا رسید به پایان شروع شد

 

 

رضا احسان‌پور


دیگر اشعار : محرم، رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در کنج قفس بوده اگر، باز پریده است

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان‌پور تاریخ : 91/12/3 ساعت : 9:9 عصر

در کنج قفس بوده اگر، باز پریده است

 

 

در کنج قفس بوده اگر، باز پریده است

آن کس که ز خود رفته و تا عشق رسیده است

 

چون کوه، بزرگی ز تعلّق نگرفته است

خورشید که از هر چه زمین است بریده است

 

خورشید، نه ماه است که با ننگ بسازد

شب را به کناری زده و صبح دمیده است

 

یوسف اگر عاشق شود از ننگ نترسد

هی چاک دهد پیرهنی را که دریده است

 

حوّا هوس سیب کند، آدمِ عاشق

با سر ز پی خواهشِ معشوق دویده است

 

(آدم نشود آدمِ عاشق به جهنّم

عاشق اگر آدم بشود، سیب نچیده است)

 

از عشق چه گوییم که عیش است، ولیکن

کِی فهم کند آن که ندیده است و شنیده است؟

 

ما عاشق آنیم که آن دارد و آن را

جز آن که مگر لایق آن است ندیده است

 

رضا احسان‌پور

 


دیگر اشعار : رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن