سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 281 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13184248


صفحه نخست      

گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/11/1 ساعت : 10:25 صبح

گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست  باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست 

 

گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست

باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست

 

گفتند: هرگز لشگرت را دست او نسپار

این خائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیست    !

 

سیگار و تو، هردو برای من ضرر دارید

تو بدتری،هرچند این معیار خوبی نیست    !

 

ترک تو و درک جماعت کار دشواری ست

تکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست   ...

 

آزادی از تو، انحصار واقعی از من

بازیّ شیرینی ست، استعمار خوبی نیست

 

از هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سال

هر سه اسیر چشم تو... آمار خوبی نیست!

 

دیوار ما از خشتِ اوّل کج نبود، اما

این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست

 

دیوارِ من ، دیوارِ تو ، دیوارِ ما ... ، افسوس...

دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست

 

آرام بالا رفتی و از چشمم

                                 اف

                                  تا

                                 دی

من باختم؛هرچند این اقرار خوبی نیست!

 

 

 امید صباغ نو


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

بدست علیرضا بابایی در دسته ادهم کاوه تاریخ : 92/10/30 ساعت : 11:4 صبح

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

 

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

پرنده پشت سرِ ابر هم چنان باقی ست

 

ببین بدون تو یک عمر درد و دربدری

ببین بدون تو این جبر هم چنان باقی ست

 

درون خانه تاریک و بی ترانه‌ ی من

هجوم وحشی یک ببر هم چنان باقی ست

 

دوباره روح تو در این اتاق سرگردان  !!

همیشه جسم تو در قبر هم چنان باقی ست!

 

به سنگ بودن این سنگ هیچ شک نکنی

به پاس آمدنت صبر هم چنان باقی ست

 

 

ادهم کاوه


دیگر اشعار : ادهم کاوه
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نشسته ام به تماشای چشم چون پری ات

بدست علیرضا بابایی در دسته مصطفی الوندی سطوت تاریخ : 92/10/30 ساعت : 10:52 صبح

نشسته ام به تماشای چشم چون پری ات  که سهم من بشود یک نگاه سرسری ات

 

نشسته ام به تماشای چشم چون پری ات

که سهم من بشود یک نگاه سرسری ات

 

که سهم من بشود سرزمین موهایت

اگر اجازه دهد مرزهای روسری ات

 

زمان عرضه ی لبخندها حواست نیست

که کشته می دهد این خنده های دلبری ات

 

نگاه کن که دوباره به خود بگویم کاش

که این نگاه نباشد نگاه آخری ات

 

مگر چه کرده دلِ بی گناه من خانم  !

که دل نمی کنی از شیوه ی ستمگری ات

 

چه قدر مثل تو باشم، تو هم کمی من باش

که در معامله ثابت شود برادری ات!

 

 

مصطفی الوندی سطوت


دیگر اشعار : مصطفی الوندی سطوت
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی

بدست علیرضا بابایی در دسته رسول کامرانی تاریخ : 92/10/28 ساعت : 10:6 صبح

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی من را به عمق فاجعه تبعید میکنی

 

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی

من را به عمق فاجعه تبعید میکنی

 

کوچه هزار بار ورق خورد و باز هم

غم را کنار پنجره تشدید میکنی

 

شلیک چشم های تو تیر خلاص بود

خودکامه حکم کردی و تائید میکنی؟   !

 

من چندمین اسیر تو هستم که میکُشی؟

شاید دوباره خاطره تجدید میکنی

 

با طعنه های شور همین زخم کهنه را

تا روز مرگ آینه تمدید میکنی

 

این بیت آخر و من لابه لای شعر

زنجیر میشوم تو که تردید میکنی

 

 

رسول کامرانی


دیگر اشعار : رسول کامرانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/10/26 ساعت : 10:50 عصر

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

 

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است

از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

 

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین

آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

 

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم

بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

 

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد

هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است

 

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم

دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

 

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم

سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است !

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد سلمانی تاریخ : 92/10/25 ساعت : 1:17 صبح

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر  یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود

 

در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود

آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود

 

آرزوهایم ،همین کاخی که برپا کرده ام

زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود

 

خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو

دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود

 

آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست

گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود

 

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر

یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود

 

 

محمد سلمانی


دیگر اشعار : محمد سلمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

زود میلرزد دلم! اینقدر طنازی نکن!

بدست علیرضا بابایی در دسته اصغر عظیمی مهر تاریخ : 92/10/20 ساعت : 11:50 عصر

زود میلرزد دلم! اینقدر طنازی نکن!  اینچنین با چشم معصومت هوسبازی نکن!

 

زود میلرزد دلم! اینقدر طنازی نکن  !

اینچنین با چشم معصومت هوسبازی نکن!

 

یک سوال ساده پرسیدم ، جوابش ساده است

یا بگو "نه" یا که " آری" ، قصه پردازی نکن

 

تا برای دلبری شیرین زبانی کافی است

وقت خود را بیش از این صرف زبان بازی نکن

 

حاصل یک عمر در یک لحظه ویران می شود

مثل سیل سرکشی خانه براندازی نکن

 

راه ناهموار و پایم لنگ و اسبم خسته است

در چنین وضعی تو دیگر سنگ اندازی نکن

 

" جان نثاری" حالت اغراق در دلدادگی ست

بعد از این دل خوش به این آمار جانبازی نکن

 

کی به خدمت میگمارد عاقلی دیوانه را ؟!

این جماعت را معاف از رنج سربازی نکن

 

 

اصغر عظیمی مهر


دیگر اشعار : اصغر عظیمی مهر
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بوی کافور گرفتم نفحاتی بفرست

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 92/10/20 ساعت : 1:39 صبح

زمین تشنه

 

بوی کافور گرفتم نفحاتی بفرست

با توام-عشق! گلابانه حیاتی بفرست

 

هر چه از خاک سرودم-به سماعم نکشاند

هم از افلاک برایم کلماتی بفرست

 

هم-اگر شاخه نباتانه غزل هایم نیست

دلخوشی های مرا حب نباتی بفرست

 

هم برای من ِ خود رفته به غرقابه و-هم

خیل در چاه ِ من افتاده ،نجاتی بفرست

 

ذات و ذرات من ای دشت! عطش زاده توست

نیل اگر هم عطشم نیست فراتی بفرست

 

شوقم از مصلحتت، موهبتی خواستن است

لایق نور نبودم، ظلماتی بفرست

 

در غزل قافیه تا هست، تمنا باقی ست

تا از این بیش نخواهم، صلواتی بفرست  .

 

 

محمد علی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مردان قدرتمند تنها یک نفر دارند

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/10/19 ساعت : 11:25 صبح

وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

 

دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند    

دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند


آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده    :

وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند


تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است

اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند


آرامش آغوش تو از چشم من انداخت

امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند


 «مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست

مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند!


ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند

کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!


بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم

چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند


می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش

نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند...

 

 

امید صباغ نو


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گفتی که برو حضرت آقا! شدنی نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین میهمان پرست تاریخ : 92/10/17 ساعت : 10:16 صبح

گفتی که برو حضرت آقا! شدنی نیست  پس حاصل جمع من و تو ما شدنی نیست 

 

گفتی که برو حضرت آقا! شدنی نیست

پس حاصل جمع من و تو ما شدنی نیست

 

در سینه ی من عشق گذاری شده گویا

بمبی ست در این سینه که خنثا شدنی نیست

 

با لشکر بهرام در افتاده مگر باد  !

بانو گره ی روسریت وا شدنی نیست

 

پیچیده تر از هرچه بگویم شده مویت

حل کردن اینگونه معما شدنی نیست

 

زنبور عسل روی لبانت زده کندو

شیرینی لبهای تو معنا شدنی نیست

 

آغوش تو هم امن، و هم زلزله خیز است

در نقشه چنین نقطه که پیدا شدنی نیست

 

گیرایی چشمان تو درصد نپذیزد

آنقدر که با ویسکی و ودکا شدنی نیست

 

"دل نیست کبوتر که چو بر خاست نشیند"

من دل بکنم از تو ؟ به مولا شدنی نیست

 

 

حسین میهمان پرست


دیگر اشعار : حسین میهمان پرست
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

محبوب کردن