سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 364 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13184331


صفحه نخست      

با خنده کاشتی به دل خلق ، کاش ها

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین زحمتکش تاریخ : 92/11/9 ساعت : 10:56 عصر

با خنده کاشتی به دل خلق ، "کاش ها"  با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها

 

با خنده کاشتی به دل خلق ، "کاش ها"

با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها  

 

هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش

آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها

 

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!

معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها

 

ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟

دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!

 

از بس به ماه چشم تو پر میکشم? شبی

آخر پلنگ می شوم از این تلاشها!

 

 

حسین زحمتکش


دیگر اشعار : حسین زحمتکش
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سال ها عاشق یک شخص مجازی سخت است

بدست علیرضا بابایی در دسته عبدالحسین انصاری تاریخ : 92/11/8 ساعت : 3:30 عصر

سال ها عاشق یک شخص مجازی سخت است در خیالات خـودت قــصـــــر بسازی، سخت است

 

سال ها عاشق یک شخص مجازی سخت است

در خیالات خـودت قــصـــــر بسازی، سخت است

 

مثل این است که کودک شده باشی، آن وقت

هـــــی تـــو را باز نگیرند به بازی، سخت است

 

اینکه دنبــــال کنـــی سایــــه ی مجهولـــــی را

تا به هم خوردن خط های موازی، سخت است

 

این کـــه یک عمر بدون تــــو قــــدم بـــــردارم

بین دروازه ی سعدی و نمازی، سخت است

 

گاه جغرافی چشمان تو خیلی ساده ست

گاه اثبات تـــــو از راه ریاضـی، سخت است

 

زیـر پیراهن گل مخملــــی ات پیچیده ست

عطر نارنج ولی دست درازی، سخت است

 

 

عبدالحسین انصاری


دیگر اشعار : عبدالحسین انصاری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 92/11/8 ساعت : 2:59 عصر

امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر  تا هر کجا که می بردت بال و پر ببر

 

امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر

تا هر کجا که می بردت بال و پر ببر

 

تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای

این بارم از زمین و زمان دورتر ببر

 

اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است

جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر

 

آرامشی دوباره مرا رنج می دهد

مگذار در عذابم و سوی خطر ببر

 

دارد دهان زخم دلم بسته میشود

بازش به میهمانی آن نیشتر ببر

 

خود را غزل، به بال تو دیگر سپرده ام

هرجا که دوست داری ام امشب ببر ببر    

 

محمدعلی بهمنی 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نشسته در تب حال و هوای چشمانت

بدست علیرضا بابایی در دسته ناصر بقالی تاریخ : 92/11/7 ساعت : 5:45 عصر

سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود  به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟

 

نشسته در تب حال و هوای چشمانت

کسی که لک زده قلبش برای چشمانت

 

بهشت را به بها میدهند شکی نیست

نشان چشم چرانی بهای چشمانت

 

برای خلق چنین نقش های دل چسبی

چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟

 

درون قاب نگاهت کشیده است انگار

دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت

 

سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود

به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟

 

نگاه من به تنش کرده جامه احرام

مگر قدم بزند در صفای چشمانت  

 

 

ناصر بقالی


دیگر اشعار : ناصر بقالی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را

بدست علیرضا بابایی در دسته سورنا جوکار تاریخ : 92/11/7 ساعت : 5:11 عصر

نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را برای بردن دریا بیاور تنگ ماهی را 


نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را

برای بردن دریا بیاور تنگ ماهی را

 

جدا کردی مسیر خویش را از من ولی دستی

به هم پیوند داده انتهای این دوراهی را

 

مرا می خواهی اما در مقابل شرط هم داری

دوباره زنده کردی دوره ی مشروطه خواهی را

 

برای دیدنت فرقی ندارد راه و بی راهه

به مقصد می رسانم هر مسیر اشتباهی را

 

به عشقت هرکسی شاعر شد از میدان به در کردم

زمانی مولوی و این اواخر هم پناهی را  !

 

 

سورنا جوکار


دیگر اشعار : سورنا جوکار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ببین در سطر سطر صفحه ی فالی که می بینم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد سلمانی تاریخ : 92/11/7 ساعت : 12:55 صبح

ببین در سطر سطر صفح? فالی که می بینم تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم

 

ببین در سطر سطر صفحه ی فالی که می بینم

تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم

 

ببین در فال «حافظ» خواجه با اندوه می گوید  :

که من هم انتهای راه را تاریک می بینم

 

تو حالا هرچه می خواهی بگو حتی خرافاتی

برای من که تآثیری ندارد ، هر چه ام اینم

 

چنان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را

که از آغاز پایان ترا در حال تمرینم

 

نه! تو آینه ای در دست مردان توانگر باش

که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم

 

در آن سو سود سرشار و در این سو حافظ و سعدی

تو و سودای شیرینت ، من و یاران دیرینم

 

برو بگذار شاعر را به حال خویشتن بانو

چه فرقی می کند بعد از تو شادم یا که غمگینم

 

پس از تو حرف هایت را بگوش سنگ خواهم گفت

تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبر چینم

 

 

محمد سلمانی


دیگر اشعار : محمد سلمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/11/6 ساعت : 10:13 صبح

من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام  از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

 

من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام

از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

 

روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک

از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام...

 

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت

من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام

 

ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!

به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام

 

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من

دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...

 

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را

باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام

 

 

اقلیت - فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

حیرت زده ام تشنه ی یک جرعه جوابم

بدست علیرضا بابایی در دسته سید علی میرافضلی تاریخ : 92/11/5 ساعت : 1:42 صبح

حیرت زده ام تشنه ی یک جرعه جوابم  ای مردم دنیا برسانید به آبم

 

حیرت زده ام تشنه ی یک جرعه جوابم

 ای مردم دنیا برسانید به آبم

 

آیا پس از دشت رهی هست؟دهی هست؟

یا اینکه به بیراهی دویده است شتابم؟

 

من کوزه به دوش آمده ام چشمه به چشمه

شاید که تو را ای عطش گنگ بیابم

 

آهی و نگاهی...دریغا که خطا بود

 یک عمر که با آینه ها بود خطابم

 

هر صبح من و حسرت خفتن

هر شب من و اندوه که حیف است بخوابم

 

چون صاعقه هر بار که عشق آمد و گل کرد

یک شعله نوشتند ملائک به حسابم

 

می نوشم از این تلخ  اگر آتش اگر آب

حیرت زده ام  تشنه ی یک جرعه جوابم

 

سید علی میرافضلی


دیگر اشعار : سید علی میرافضلی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد

بدست علیرضا بابایی در دسته عباس عسگری پور تاریخ : 92/11/3 ساعت : 1:18 صبح

میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد  بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم ، نشد

 

میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد

بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم ، نشد

 

میخواستم که در دل شب ها ستاره ای

چرخان به گرد صورت ماهش شوم ، نشد

 

میخواستم که وقت هم آغوشِ او شدن

حتی فدای حس گناهش شوم ، نشد

 

میخواستم دریچه ی پژواک خنده اش

یا آیینه مقابل آهش شوم ، نشد

 

گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم

بی چشمداشت ! پشت و پناهش شوم ، نشد

 

میخواستم حادثه باشم برای او    ...

شیرین و تلخِ قصه راهش شوم ، نشد

 

میخواستم به شیوه ی ایثار و معجزه

قبله برای قلب و نگاهش شوم ، نشد

 

گفتم به خود " همیشه " ی او شوم ولی !

حتی نشد که " گاه به گاهش " شوم ، نشد...!


 

عباس عسگری پور


دیگر اشعار : عباس عسگری پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

بدست علیرضا بابایی در دسته وحشی بافقی تاریخ : 92/11/2 ساعت : 11:53 صبح

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را  به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

 

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

 

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

 

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم

که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

 

گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری

شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

 

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری

نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را

 

ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل

کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را

 

 

وحشی بافقی


دیگر اشعار : وحشی بافقی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

محبوب کردن