سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 355 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13184322


صفحه نخست      

هوا بدون شما حاصلش نفس دردست

بدست علیرضا بابایی در دسته علی حیات بخش تاریخ : 92/11/25 ساعت : 6:1 عصر

هوا بدون شما حاصلش نفس دردست  ببین که دوریتان بر سرم چه آوردست

 

هوا بدون شما حاصلش نفس دردست

ببین که دوریتان بر سرم چه آوردست

 

چه فرق می کند اردیبهشت و آذر ماه ؟  !

که هر چه بی تو بروید به چشم من زرد ست

 

همیشه من و خیالت کنار هم زوجیم

اگرچه هر که بگوید به من که" یک " فرد است

 

وفا به عشق کسی که کنون کنارت نیست

رویه ایست که در منطق هوس طردست

 

ز دست بخل زمانه نمی چکد آبی

بگو چگونه بگیرم تو را از این تردست؟!

 

بیا! برای تو شعرهای ساده می خوانم

فقط نپرس که لیلی زن است یا مردست!

 

 

علی حیات بخش


دیگر اشعار : علی حیات بخش
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در سینه اش آتش فشانی شعله ور دارد

بدست علیرضا بابایی در دسته رویا باقری تاریخ : 92/11/24 ساعت : 11:22 عصر

درسینه اش آتش فشانی شعله ور دارد  رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد

 

در سینه اش آتش فشانی شعله ور دارد

رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد

 

من می روم از این حوالی دورتر باشم

بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد  !

 

آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد

حالا که می آید به سوی من، تبر دارد!

 

با این عطش در زیر خاکی سرد می سوزم

گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد

 

یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد

این رود تشنه درسرش شور خزر دارد

 

دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است

دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،

 

مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی ست

اما برایش آب مثل سم ضرر دارد

 

 

رویا باقری


دیگر اشعار : رویا باقری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اسیر تلاطم

بدست علیرضا بابایی در دسته ناصر بقالی تاریخ : 92/11/24 ساعت : 2:26 عصر

تا کی به بوسه  از  عکست  اکتفا  کنم؟

 

مانند  قایقی  که  اسیر  تلاطم است

در پیچ و تاب زلف تو آرامشم گم است

 

بیرون کنند  شاید از این شهر  هم  مرا

حوا ! لبت قشنگ تر از سیب و گندم است

 

تا کی به بوسه  از  عکست  اکتفا  کنم؟

وقتی که آب هست چه جای تیمم است؟

 

خالق  قبول  کرده  تو  آهوی  من  شوی

چون ضامنم محبت خورشید هشتم است

 

عطار گشته است , یقین , هفت شهر عشق

این دل  هنوز  در  خم  ابروی  تو  گم  است 

 
ناصر بقالی


دیگر اشعار : ناصر بقالی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو که راهی شدی،نمیدانی،معنی بی قرار یعنی چه

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد شریف تاریخ : 92/11/23 ساعت : 1:25 عصر

تو که راهی شدی،نمیدانی،معنی بی قرار یعنی چه.. مثل یک ماهواره ی تنها،گم شدن در مدار یعنی چه..

 

تو که راهی شدی،نمیدانی،معنی بی قرار یعنی چه  ..

مثل یک ماهواره ی تنها،گم شدن در مدار یعنی چه..

 

حمله ی لشکر غزل دیدی؟ امشب از حس شعر لبریزم

غرق آرامشی نمی فهمی،لحظه ی انفجار یعنی چه..

 

می روی سمت یک فراموشی..چمدانی گرفته دستت را..

شاعری بی قرار می فهمد،سوت ِ تلخِ قطار یعنی چه..

 

با صدای رسا که می خندی، بنده مسئول خنده ها هستم

بی خیالی تو و نمی فهمی،شانه ی زیر بار یعنی چه..

 

دل من را زدی به دریاها،این دلی که ندیده دریا را

چشم دریایی ات به من فهماند،آبی بی گدار یعنی چه..

 

مدتی می شود پر از دردم ، مثل یک سال پیشِ ِ حال خودت

تو خودت هم که خوب میدانی،قرص..روزی سه بار یعنی چه..

 

آه! با میله های مواجی،چشم های تو در محاصره است

مژه هایت به من نشان دادند،آسمان در حصار یعنی چه..

 

شاعری خسته از غزل هایش،سمت باران دوباره راه افتاد

هیچ کس..هیچ کس نمیداند،پرسه در لاله زار یعنی چه..

 

قم همیشه غریب و دلگیر است،باز هم شکر حق که(بانو)هست

تو که طهرانی و نمی فهمی،غربت یک دیار یعنی چه...

 

محمد شریف

وبلاگ شاعر :http://mohammadsharif.persianblog.ir


دیگر اشعار : محمد شریف
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به خدا عشق، به رسوا شدنش می ارزد

بدست علیرضا بابایی در دسته علی اصغر داوری تاریخ : 92/11/21 ساعت : 11:27 عصر

به خدا عشق، به رسوا شدنش می ارزد  و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

 

به خدا عشق، به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

 

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس  

سند عشق به امضا شدنش می ارزد

 

گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم

کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

 

کیستم ؟باز همان آتش سردی که هنوز

حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد

 

با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم

به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد

 

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد

نگهش دار، به موسی شدنش میارزد

 

 

علی اصغر داوری


دیگر اشعار : علی اصغر داوری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

عطر پیراهنت احساس مرا احیا کرد

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی زکی زاده تاریخ : 92/11/21 ساعت : 12:30 عصر

عطر پیراهنت احساس مرا احیا کرد  گرچه چشمان مرا دوری تو دریا کرد

 

عطر پیراهنت احساس مرا احیا کرد

گرچه چشمان مرا دوری تو دریا کرد

 

درخودم گم شده بودم که رسیدی باعشق

غافل از خودشدنم در تو مرا پیدا کرد

 

بی تو یک عمر لبم بر سخن مبهم بود

آمدی نام تو خط لب من معنا کرد

 

مَثَلِ شوق تماشای تو و سوختنم ...

شعله ی شمع به پروانه ی بی پروا کرد

 

زیر چشمی به تو هر بار نگاهم افتاد

رنگ رخساره مرا پیش همه رسوا کرد

 

خواستم توبه کنم از تو که ترکم کردی

عشق در گوش دلم نام تو را نجوا کرد

 

آدمیزاده ی اخراجی ام از کوی بهشت

دلخوشم-حضرت حق- با نفس حواکرد

 

 در نفس های خود اعجاز مسیحا داری

عطر پیراهنت احساس مرا احیا کرد

 

مهدی زکی زاده قریه علی

وبلاگ شاعر: http://dehali.parsiblog.com


دیگر اشعار : مهدی زکی زاده
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پدرم فکر میکند با زور، می شود عشق را بخشکاند

بدست علیرضا بابایی در دسته حانیه دری تاریخ : 92/11/20 ساعت : 1:58 عصر

پدرم فکر میکند با زور، می شود عشق را بخشکاند  ذکر توبه... گناه و استغفار، زیر گوشم مدام می خواند

 

پدرم فکر میکند با زور، می شود عشق را بخشکاند

ذکر توبه... گناه و استغفار، زیر گوشم مدام می خواند

 

از زمانی که کشف کرده تو را،در خیالم...مدام در خانه

با خودش فکر می کند که چطور،عشق را در دلم بمیراند؟

 

عادتم داده بنده بودن را...بسته پای مرا به سجاده

لای قرآن نوشته بختم را...،[حال و روز مرا نمی داند]

 

دوست دارد که کور و کر باشم...مثل مادر...همیشه بازیچه

که فقط از گناه میترسد...!صبح تا شب نماز می خواند

 

به خیالش که کافرم دیگر، عشق تو آب روی من را برد

لکه ی ننگ عشق را با آب، از وجودم ب زوووور می راند

 

دزدکی شعر مینویسم و بعد، صورتم سرخ سیلی باباست

عاقبت از وجود من تنها، شعرهایم برات می ماند

 

در وجودم بهشت تجربه شد... در همان لحظه ای که ماه گرفت

لحظه ای که لبان من زیر، لب تو مزه ی گناه گرفت...

 

 

حانیه دری


دیگر اشعار : حانیه دری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درست یادم نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته مهرداد بابایی تاریخ : 92/11/20 ساعت : 9:52 صبح

روزی از راه آمدم اینجا ساعتش را درست یادم نیست  دیدم انگار دوستت دارم علّتش را درست یادم نیست

 

روزی از راه آمدم اینجا ساعتش را درست یادم نیست

دیدم انگار دوستت دارم علّتش را درست یادم نیست

 

چشم من از همان نگاه نخست با تو احساس آشنایی کرد

خنده اَت حالت عجیبی داشت حالتش را درست یادم نیست

 

زیر چشمی نگاه میکردم صورتت را و در خیال خودم

می زدم بوسه بر کنار لبت لذّتش را درست یادم نیست

 

آن شب از فکر تو میان نماز بین آیات سوره ی توحید

لَم یَلِد را یَلِد ولَم خواندم رکعتش را درست یادم نیست

 

باورش سخت بود و نا ممکن که دلم بوی عاشقی می داد

پیش از این او همیشه تنها بود مدّتش را درست یادم نیست

 

مانده بود از تمام خاطره ها یک نفر در میان آئینه

اسم او مهرداد بود اما شهرتش را درست یادم نیست

 

خواب تو خواب هر شبم شده بود راه تعبیر آن سرودن شعر

یک غریبه همیشه پیش تو بود صورتش را درست یادم نیست

 

عادت عشق دل شکستن بود و مرا عاشق نگاه تو کرد

واقعاً او چه خوب می دانست عادتش را درست یادم نیست

 

عاقبت مرد بین آئینه بی خبر رفت و در شبی گم شد

چون لیاقت نداشت یا اینکه جرأتش را درست یادم نیست

 

مهرداد بابایی

وبلاگ شاعر :  http://mehrdadbabaei.blogfa.com

 


 

تشکر از ...Hanie Mo   به خاطر پیشنهاد این شعر


دیگر اشعار : مهرداد بابایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بدرود

بدست علیرضا بابایی در دسته زین العابدین محب علی تاریخ : 92/11/19 ساعت : 11:32 صبح

خلاصه ایست از این قصه لحظه بدرود

 

خلاصه ایست از این قصه لحظه بدرود

عبور کردی از این سد عشق، جاری رود


هنوز گیجم و در باورم نمی گنجد

که سرنوشت غزل های عاشقم این بود


هنوز ماتم و ماتم گرفته چشمانم

عجیب نیست بر این آشیان،تبسم دود


شکایتی ست تمام حکایتم ای دوست

خرابه ایست غزل، معبدی ست بی معبود


به خاک تشنه لب های آتشینم نیز

نه، آسمان تو باران بوسه ای نسرود


برو اگرچه خیالت ، خیال رفتن نیست

و با من است در این سیر لحظه های شهود


تو آن پرنده احساس در دلم بودی

هوایی تو شدم آه ای  فریب صعود


و این قفس پُرِ پرهای خاطراتت ماند

درود لحظه دلتنگ پرزدن ...بدرود


 

زین العابدین محب علی /ذات بی مرگ شعرهای سپید/نیماژ


دیگر اشعار : زین العابدین محب علی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

امروز تا فردا دویدن صبر می خواهد

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی جعفری کلشتری تاریخ : 92/11/19 ساعت : 11:2 صبح

امروز تا فردا دویدن صبر می خواهد  حلوا از این غوره چشیدن صبر می خواهد 

 

امروز تا فردا دویدن صبر می خواهد  

حلوا از این غوره چشیدن صبر می خواهد

 

ای باغبان ،فصل خزان وقت رسیدن نیست

هر میوه ای تا روز چیدن صبر می خواهد

 

جز خشت خامی نیست این کوزه که میبینی

تا فوت آخر را دمیدن صبر می خواهد

 

حرف تولد بحث یک امروز و فردا نیست

هر غنچه ای را پروریدن صبر می خواهد

 

بیهوده نیست آن پیله های کرم ابریشم

پروانه تا روز پریدن صبر می خواهد

 

گرچه جداییها شده قانون این دنیا

اما ز خوبان دل بریدن صبر می خواهد

 

هرگز نبودی ناخدا تا اینکه دریابی

بر کشتی ات ، بادی وزیدن صبر می خواهد

 

بر این کویر تشنه ی تنها و بی حاصل

محض رضای حق کمی باران چکیدن صبر می خواهد

 

آنجا که میبینی پلیدی های عالم را

لب را به دندانها گزیدن صبر می خواهد

 

از آن همه کیهان و ماه و آسمان شب

یک تک ستاره برگزیدن صبر می خواهد

 

روح رهایی چون دم عیسی ، مسیحاییست

این روح را در جان دمیدن صبر می خواهد

 

زنجیر بر پای وطن بستند دژخیمان

زنجیر اینها را دریدن صبر می خواهد

 

گرچه که دشوار است ایام فراق اما

روی مه معشوق دیدن صبر می خواهد

 

مهدی میان واژه ها بیهوده میگردی

حرف دل ما را شنیدن صبر می خواهد

 

عاشق مشو ، عاشق مشو ، عاشق مشو . . اما

عاشق که گشتی تا قیامت صبر می خواهد

 

مهدی جعفری کلشتری

جز خشت خامی نیست این کوزه که میبینی  تا فوت آخر را دمیدن صبر می خواهد


دیگر اشعار : مهدی جعفری کلشتری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

محبوب کردن