سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 28 ، بازدید دیروز: 448 ، کل بازدیدها: 13184443


صفحه نخست      

نرم نرمک بهار در راه است... تو دلت را تکانده ای آیا؟

بدست علیرضا بابایی در دسته احمدرضا قدیریان تاریخ : 93/1/2 ساعت : 8:54 صبح

نرم نرمک بهار در راه است... تو دلت را تکانده ای آیا؟  مطمئنی که سبز خواهی شد؟ در زمستان نمانده ای آیا؟ 

 

نرم نرمک بهار در راه است... تو دلت را تکانده ای آیا؟

مطمئنی که سبز خواهی شد؟ در زمستان نمانده ای آیا؟

 

خاطرت هست نیمه ی اسفند، روز جشن درختکاری بود؟

تو نهالی برای رویش عشق در دل خود نشانده ای آیا؟

 

سال وقتی رو به پایان است... رنگی از آخرالزمان دارد

فصل سبز ظهور نزدیک است؛ آیه ها را نخوانده ای آیا؟

 

چشم اگر وا شود زمستان هم، خالی از فرصت تماشا نیست

دل خود را در این میان یک بار... به تماشا کشانده ای آیا؟

 

مزرعه پا به ماه گندمزار، در هراس از هجوم آفات است

تو به قدرِ مترسک از سرِ دشت، زاغ ها را پرانده ای آیا؟

 

قاف اگر شهر آرمانی توست... مثل آن سی پرنده ی عاشق

از هیاهوی جذبه های زمین، بال خود را رهانده ای آیا؟

 

هست مضمون ناب تو غزلم! خود بگو ای بهار رنگارنگ

در غزل های خویش مضمونی، اینچنین پرورانده ای آیا؟  !

 

 

احمدرضا قدیریان

نرم نرمک بهار در راه است... تو دلت را تکانده ای آیا؟  مطمئنی که سبز خواهی شد؟ در زمستان نمانده ای آیا؟


دیگر اشعار : احمدرضا قدیریان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/1/1 ساعت : 11:3 عصر

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که 


بعد یک سال بهار آمده، می بینی که

باز تکرار به بار آمده، می بینی که

 

سبزی سجدهء ما را به لبی سرخ فروخت

عقل با عشق کنار آمده، می بینی که

 

آنکه عمری به کمین بود به دام افتاده

چشم آهو به شکار آمده ، می بینی که

 

حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد

گل سرخی به مزار آمده، می بینی که

 

غنچه ای مژدهء پژمردن خود را آورد

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که

 

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دوستت دارم چه بیرحمانه باور کن عزیز

بدست علیرضا بابایی در دسته شهراد میدری تاریخ : 93/1/1 ساعت : 8:47 عصر

دوستت دارم چه بیرحمانه باور کن عزیز    !  عاشقم یک عاشق دیوانه باور کن عزیز ! 

 

دوستت دارم چه بیرحمانه باور کن عزیز    !

عاشقم یک عاشق دیوانه باور کن عزیز !

گرچه هر شب کار من گریه ست دلواپس نباش

رو به راهم باز خوشبختانه باور کن عزیز !

رو به راهی که شبی  با خود تو را تا دور برد

رو به راهی که مرا ویرانه.. باور کن عزیز !

لب مربا، چشم عسل، خامه بناگوش منی

چیده ام با یاد تو صبحانه باور کن عزیز !

چای می ریزم برایت گرچه پیشم نیستی

جای تو خالی ست در این خانه باور کن عزیز !

بغض کرده گوشه این آغوش مانتوی تو را

باز این پیراهن مردانه باور کن عزیز !

گاه من، من نیستم در آینه شاید تویی

لرز دارد هق هق این شانه باور کن عزیز !

گل چنان هستی که تا نام تو را می آورم

می نشیند بر لبم پروانه باور کن عزیز !

نه ! نمی گیرد کسی جای تو را در سینه ام

تا ابد هستی یکی یکدانه باور کن عزیز !

عاقبت یک روز می آیی که دیگر نیستم

اشک شاید.. شکوه آید اما نه، باور کن عزیز !

 

شهراد میدری


دیگر اشعار : شهراد میدری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم گرفته هوای بهار کرده دلم

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید بیابانکی تاریخ : 93/1/1 ساعت : 9:52 صبح

دلم گرفته هوای بهار کرده دلم  هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم

دلم گرفته هوای بهار کرده دلم

هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم

 

رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را

هوای یک شب دنباله دار کرده دلم

 

بیا بیا که برای سرودن بیتی

هزار واژه ی خونین قطار کرده دلم

 

به هر تپش که نفس تازه می کند باری

مرا به زیستن امّید وار کرده دلم

 

کنون که آخر پیری نمانده دندانی

غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم

 

بخند ای لب خونین لب ترک خورده

دلم شکسته هوای انار کرده دلم  ..

 

سعید بیابانکی 

دلم گرفته هوای بهار کرده دلم  هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم


دیگر اشعار : سعید بیابانکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی

بدست علیرضا بابایی در دسته جویا معروفی تاریخ : 92/12/28 ساعت : 5:4 عصر

نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی

نگاه می کنم از هر طرف سوار تویی

نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی

 

هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم

به سینه سر زد و ... دیوانه را قرار تویی

 

تو را ندارم و دلتنگم و ... دلم قرص است

که انتهای خوشِ صبر و انتظار تویی

 

خزان اگرچه شکسته ست شاخه هامان را

بیا پرستو جان، مژده ی بهار تویی

 

  "بخوان به نام گل سرخ"، عاشقانه بخوان

بخوان که سایه و سیمین و شهریار تویی

 

به رغمِ ابر سیه جامه روشنایی هست

که آفتابِ بلندِ طلایه دار تویی

 

به اعتبارِ تو امید تازه خواهد شد

در این زمانه ی بی مایه اعتبار تویی

 

اگرچه بخت به من پشت کرده باکی نیست

"مرا هزار امید است و هر هزار تویی"

 

 

جویا معروفی


دیگر اشعار : جویا معروفی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قسم به نم نم باران که دوستت دارم

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان پور، رضا احسان‌پور تاریخ : 92/12/26 ساعت : 8:13 عصر

قسم به نم نم باران که دوستت دارم ?  به اشک های خیابان که دوستت دارم

 

قسم به نم نم باران که دوستت دارم 

به اشک های خیابان که دوستت دارم

 

قسم به سعدی و حافظ، به منزوی... قیصر

به شاعران پریشان که دوستت دارم

 

قسم به مجلس مادر، به کاسه ی شله زرد

به نذرهای فراوان که دوستت دارم

 

ورای فقه، ورای کلام، باور کن

ورای فلسفه... عرفان... که دوستت دارم

 

بجای این که بخواهم ... و یا ... ولش کن! نه!

عجیب نیست کماکان که دوستت دارم

 

قسم نمی خورم اما اگر قسم بخورم

به آیه آیه ی قرآن که دوستت دارم . . . !

 

رضا احسان پور


دیگر اشعار : رضا احسان پور، رضا احسان‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شبه نغمه ی چنگی ، شبیه زوزه ی باد

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس، مریم تاریخ : 92/12/23 ساعت : 5:20 عصر

شبیه نغمه ی  چنگی ، شبیه زوزه ی باد  شبیه ِ قلب ِ نجیبم ، که داده ای بر باد

 

شبیه نغمه ی  چنگی ، شبیه زوزه ی باد

شبیه ِ قلب ِ نجیبم ، که داده ای بر باد

 

اگر چه مثل ِ قناری اسیر ِ دام ِ توأم

ولی چُنان بِسُرایم که سَر دَهی فریاد

 

ببین که ظلم ِ تو را فاش خواهم کرد

چه فکر کرده ای ای عشق ،هر چه بادا باد

 

از آن زمان که رسیدی ندیده ام آرام

شدم چو مرغ ِ اسیری به دست ِ یک صیاد

 

از این سفر به شِگِفتم مرا کجا بردی ؟؟

مگر میان ِ کویر هم ،می شود گل داد؟؟

 

ببین چگونه شکستی همه غرورم را

وفا نکردی و صبرم ببردی از بنیاد

 

چه بی مُرَوّتی ای عشق ، ای الهه ی رنج

چو موم گشته به دستت ، ولی تو چون فولاد

 

صدا زدم که رها کن مرا در این غربت

چرا جواب نیامد ؟؟ که بُرده ای از یاد

 

سکوت ِ من نه نشانه ، نه آن رضایت بود

هر آنکه لب به تو واکرد گفته از سر داد

 

به دست ِ تو چو اسیر و تو مثل ِ زندانبان

رها کنم ز جدایی ، امان بده جلاّد

 

اگر چه زخم زدی قلب ِ سرد و رنجورم

ولی به رسم ِ شما ،می بَرم تو را از یاد

 

و من چگونه بگویم چه کرده ای با ما

قلم شکست ،پَرم ریخت ،آبرو بر باد

 

مریم - ناشناس


دیگر اشعار : ناشناس، مریم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در انتظار فرصتی از دست می روم

بدست علیرضا بابایی در دسته مرضیه فرمانی تاریخ : 92/12/22 ساعت : 1:35 عصر

در انتظار فرصتی از دست می روم

 

در انتظار فرصتی از دست می روم    

بعد از تو من به راحتی از دست می روم


از زندگی اگرچه که رو دست خورده ام  

شادم که بی شکایتی از دست می روم

 

کوتاه بود دست من از خواهشی بزرگ

بی هیچ استجابتی از دست می روم

 

با مهری از سکوت زبان بسته ام ولی

در آرزوی صحبتی از دست می روم

 

هر بیت درد می کشم و هی بخاطر ِ

این شعرهای پاپتی از دست می روم

 

بغضم...! نمی شود که ببارم سبک شوم

بشکن مرا که لعنتی از دست می روم

 

 

مرضیه فرمانی


دیگر اشعار : مرضیه فرمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اگرچه قرعه به نام دلم نیفتاده است

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا دهرویه تاریخ : 92/12/21 ساعت : 9:28 عصر

اگرچه قرعه به نام دلم نیفتاده است

 

اگرچه قرعه به نام دلم نیفتاده است

ببین برای شکستن چقدر آماده است

 

به شهر چشم تو در ازدحام شهر و غرور

چه رفته است بر این دل که روستا زاده است؟

 

به بی تفاوتی ِ عابران دچار شدم

بیا که سکه ی من از رواج افتاده است

 

چه سرنوشت سیاهی در انتظار من است

درخت بودن ِ من، کار دست من داده است

 

بیا بزن به زمین، بیش از این چه می خواهی

دلم برای شکستن هنوز آماده است  ...

 

 

علیرضا دهرویه


دیگر اشعار : علیرضا دهرویه
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پیش از این دلخوش به این بودم که می خواهی مرا

بدست علیرضا بابایی در دسته علی اکبر آغاسیان تاریخ : 92/12/20 ساعت : 4:17 عصر

پیش از این دلخوش به این بودم که می خواهی مرا  آه ! می خواهی ولی ... تنها هر از گاهی مرا

 

پیش از این دلخوش به این بودم که می خواهی مرا

آه ! می خواهی ولی ... تنها هر از گاهی مرا

 

تو همان عاقل بمان و من همان عاشق ، بس است

عشق از ظن تو این اندیشه ی واهی مرا

 

شاعری یک حسن دارد ... آن هم اینکه از جهان

یک قلم کافی است با یک کاغذ کاهی مرا

 

کاش من هم یک برادر داشتم مثل شغاد

کاش می بلعید ناغافل شبی چاهی مرا

 

آنچه دنیا داده را بگذار تقسیمش کنیم   :

شادی مقصد تو را ... اندوه ِ گمراهی مرا

 

خسته و دلگیرم اما ... باز می گویی برو

بیش از این ها خسته و دلگیر می خواهی مرا

 

 

علی اکبر آغاسیان


دیگر اشعار : علی اکبر آغاسیان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

محبوب کردن