سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 138 ، بازدید دیروز: 448 ، کل بازدیدها: 13184553


صفحه نخست      

قدری آهسته...دلم پشت غزل جامانده

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی زکی زاده تاریخ : 93/1/20 ساعت : 9:13 صبح

قدری آهسته...دلم پشت غزل جامانده

 

قدری آهسته...دلم پشت غزل جامانده

دلِ حساس ،دلِ خسته ،دلِ وامانده


می دوی تند ،جوانی و ندارد نفسی

دلِ از تاب و تب افتاده و تنها مانده


جریان داری و تقدیر و قضا یار تواند

دل من ماهیِ دور از لب دریا مانده


روبروی تو درِ باغ خدا بازاست و    ...

دل من دردل خشکیده ی صحرا مانده


قدری آهسته که دیدار تو حتی از دور

دردلم آتش عشقی ست که برپا مانده


قدراین یک غزل ای کاش کنارم باشی

می روی...سخت نگیر...سهم تو- فردا-مانده

 

 

مهدی زکی زاده قریه علی


دیگر اشعار : مهدی زکی زاده
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

خاطرت را از خودم هم بیشتر میخواستم

بدست علیرضا بابایی در دسته سمانه میرزایی تاریخ : 93/1/19 ساعت : 11:53 صبح

خاطرت را از خودم هم بیشتر میخواستم

 

خاطرت را از خودم هم بیشتر میخواستم

با دعای هر شب و با چشم تر میخواستم


انتهای جاده های بی تو بن بست است و من

از تو تا مقصد فقط یک همسفر میخواستم


جز تو با من هیچ کس تصمیم جنگیدن نداشت

حیف از دشمن ، برای خود سپر میخواستم


من که عمری تشنه ی قدری محبت بوده ام

از تو تنها سایه ای بر روی سر میخواستم


زندگی از ریشه خشکیده است ، آه ، ای کاش که

جای باران از خدا مشتی تبر میخواستم


هیچ وقت این زندگی بعد تو چیزی کم نداشت

خاطرم را بیشتر از تو اگر میخواستم

 

 

سمانه میرزایی


دیگر اشعار : سمانه میرزایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

بدست علیرضا بابایی در دسته محمود اکرامی فر تاریخ : 93/1/18 ساعت : 8:32 صبح

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

 

چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند

و تماشای تو زیباست اگر بگذارند

 

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

 

دل درنایی من اینهمه بیهوده مگرد

خانه دوست همین جاست اگر بگذارند

 

سند عقل مشاع است اگر بگذارند

عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند

 

غضب آلوده نگاهم میکنید ای مردم

دل من مال شماهاست اگر بگذارند

 

محمود اکرامی فر


دیگر اشعار : محمود اکرامی فر
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ضرب گشتم در تو پس از خویشتن کم می شوم

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدیه امینی تاریخ : 93/1/17 ساعت : 1:0 عصر

ضرب گشتم در تو پس از خویشتن کم می شوم

 

ضرب گشتم در تو پس از خویشتن کم می شوم

آه! خوشحالم که دارم با تو مدغم می شوم

 

ابر باشی ابر خواهم گشت ای محبوب من

تو به هر شکلی که خواهی بود من هم می شوم

 

ای طلای قیمتی لختی به من فرصت بده

تو طلا می خواهی ام؟...یک لحظه... دارم می شوم

 

عشق مانند مسیحا در درونم زاده شد

صد غزل عیسی سرودم ، آه مریم می شوم

 

تا بلرزم قهر چشمان تو را ، در ذات خویش

پایکوبان ، لرز لرزان ، رعشه بم می شوم

 

تا تو را دارم ندارم هیچ کمبودی عزیز

بیشتر می خواهمت وقتی ز خود کم می شوم

 

مهدیه امینی


دیگر اشعار : مهدیه امینی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من و چشمی که طاقت کرد با چشم انتظاری ها

بدست علیرضا بابایی در دسته جعفر مقیمیان تاریخ : 93/1/16 ساعت : 8:50 عصر

من و چشمی که طاقت کرد با چشم انتظاری ها

 

من و چشمی که طاقت کرد با چشم انتظاری ها

و تقویمی که خط می خورد بعد از بیقراری ها

 

من و حسی که از انگشتهایش درد می ریزد

من و اشکی که می خشکد به پای بردباری ها

 

کنار بالشم یک قاب عکسی از تو افتاده

امان از خاطرات دردناک یادگاری ها

 

تو و یک خال ،  نه ،  یک نقطه در پایین لبهایت

خدا و شاهکار خلقت و این ریزه کاری ها

 

زمستان وار جسمم را نبودت سرد خواهد کرد

دریغ از کوشش بیهوده و پوچ بخاری ها

 

کمی آن ور تر از من ماتمم را جشن می گیرند

کلاغان و کبوترها ، پرستو ها ، قناری ها  . .

 

جعفر مقیمیان


دیگر اشعار : جعفر مقیمیان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

یک برگ دلتنگی و یک خودکار ، یعنی شعر

بدست علیرضا بابایی در دسته محسن مهر پرور تاریخ : 93/1/16 ساعت : 11:5 صبح

یک برگ دلتنگی و یک خودکار ، یعنی شعر

 

یک برگ دلتنگی و یک خودکار ، یعنی شعر

از در نوشتن روی یک دیوار یعنی شعر

 

با شخص اول های غایب گفتگو کردن

خوابیدنِ بر تلِّ ته سیگار، یعنی شعر

 

خیره شدن در عقربه هایی که می چرخند

دور سرت، مانند یک پرگار .یعنی شعر

 

سر دردها ، سرگیجه ها ، بدحال بودن ها

روی ورق قی کردن افکار ، یعنی شعر

 

از خوابِ آشفته پریدن هایِ نصف شب

مثل ملخ ها ، توی گندم زار یعنی شعر

 

از درد تنهایی درون یک اتاق سرد

دور خودش پیچیدن یک مار ، یعنی شعر

 

به جرم های کرده و ناکرده در زندان

وقتی که کتباً میکنی اقرار یعنی شعر

 

دنبال یک راه فرار از دست خود گشتن

از در نوشتن روی یک دیوار یعنی شعر

 

 

 محسن مهر پرور 


دیگر اشعار : محسن مهر پرور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

زود مستم می کند چشمت ... برایم خوب نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته مهتاب یغما تاریخ : 93/1/16 ساعت : 9:4 صبح

زود مستم می کند چشمت ... برایم خوب نیست

 

زود مستم می کند چشمت ... برایم خوب نیست

دیدن تو کمتر از نوشیدن مشروب نیست

 

تا نگاهم می کنی سرگیجه می گیرد مرا

پیش چشمانت شراب کهنه هم مرغوب نیست

 

توی آغوشت عجب آرامشی خوابیده است

من در آغوشت که می گیرم... دلم آشوب نیست

 

می پلنگی... حال صیدت را دگرگون می کنی

توی چنگت هیچ آهو بره ای محجوب نیست

 

چنگ و دندانی بزن بر نرمگاه گردنم

لج نکن صیاد! ... امشب حالم اصلن خوب نیست

 

مهتاب یغما


دیگر اشعار : مهتاب یغما
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟

بدست علیرضا بابایی در دسته سید حسن حسینی تاریخ : 93/1/15 ساعت : 8:2 صبح

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟  ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

 

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟

 

نیست از هیچ طرف راه برون شد زشبم

زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟

 

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟

 

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم؟

 

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟

 

سید حسن حسینی


دیگر اشعار : سید حسن حسینی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت

بدست علیرضا بابایی در دسته مریم آرام تاریخ : 93/1/15 ساعت : 7:31 صبح

شیشه برای گریه فقط " ها " نیاز داشت

 

باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت

شیشه برای گریه فقط " ها " نیاز داشت

 

آهش دوباره شیشه ی درمانده را گرفت

زن بغض کرده بود و کسی را نیاز داشت

 

انگشت روی شیشه کشید و نوشت : غم

  "غم" گریه شد دورنش و حالا نیاز داشت _

 

سر روی زانویش بگذارد که هق هق اش

جایی برای دفن صداها نیاز داشت

 

باران به شیشه خورد و غمش خورده شد ، وبعد

دل ، درد می کشید و مداوا نیاز داشت

 

دلشوره ای گرفت و شبش تلخ تلخ شد

چون ماهیان تشنه به دریا نیاز داشت

 

زل زد به جاده ، سرخ شد و پرده را کشید

جیغ بنفش پرده تماشا نیاز داشت

 

این بغض لعنتی که امانش نداد ، رفت...

یک زن به شانه های تو این جا نیاز داشت ...

 

 

مریم آرام


دیگر اشعار : مریم آرام
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است

بدست علیرضا بابایی در دسته سیمین بهبهانی تاریخ : 93/1/14 ساعت : 8:40 عصر

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است

 

این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است

گورِ گردان است و درآن آرزوهای من است    !


آتش ِ سردم که دارم جلوه ها در تیرگی    

چون غزالان در سیاهی دیدگانم روشن است


من نه باغم، غنچه های ناز من تک دانه نیست

پهنْ دشتم، لاله های داغ من صد خرمن است


این که چون گل می درم از درد و افشان می کنم

پیش اهل دل تن و پیش شما پیراهن است


آسمان را من جگرخون کردم از اندوه خویش

در جگر گاه ِ افق، خورشید، سوزن سوزن است


این که می جوشد میان ِ هر رگم دردی است داغ

دورگاه دردِ جوشان است و پنداری تن است !


سینه ام آتش گرفت و شد نگاهم شعله بار

خانه میسوزد، نمایان شعله ها از روزن است


آه، سیمین! گوهری گمگشته در خکسترم

من بمانم، او فرو ریزد، زمان پرویزن است...

 

 

سیمین بهبهانی


دیگر اشعار : سیمین بهبهانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   56   57   58   59   60   >>   >

محبوب کردن