سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 127 ، بازدید دیروز: 414 ، کل بازدیدها: 13183733


صفحه نخست      

ای زندگی بردار دست از امتحانم

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/10/12 ساعت : 4:35 عصر

 

دلسنگ یا دلتنگ، چون کوهی زمینگیر

 

ای زندگی بردار دست از امتحانم

چیزی نه میدانم نه می‌خواهم بدانم

دلسنگ یا دلتنگ، چون کوهی زمینگیر

از آسمان دلخوش به یک رنگین‌کمانم

کوتاهی عمر گل از بالانشینی‌ست

اکنون که می‌بینند خارم، در امانم

دلبسته‌ی افلاکم و پابسته‌ی خاک

فواره‌ای بین زمین و آسمانم

آن روز اگر خود بال خود را می‌شکستم

اکنون نمی‌گفتم بمانم یا نمانم

قفل قفس باز و قناری‌ها هراسان

دل‌کندن آسان نیست! آیا می‌توانم؟

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟

بدست علیرضا بابایی در دسته جواد مـزنـگــی تاریخ : 91/10/12 ساعت : 2:10 عصر

 

که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟

 

که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟

مگــــــر تـو دخـتــر ایـل و تبــــار چنگــیزی؟

شراب و شهـد و شکر محض دیگران امــــا

به ظرف سینه ی من زهر اخم مـی ریزی!

چه بی ملاحـظه گفتی در آخــرین پاسخ :

برای عشــق بزرگــم حقـــــیر و ناچـــیزی

مقــــابل همــه فصــل بهــــــار و گل ریزان

به من که می رسـد انگـار فصـــل پایـیزی

برای بنــد محبـــت میـانمــــــان هــــر روز

شبـیه چـاقــوی زنجـــــان بـرنـده و تیــزی

به اعتقـاد من اینگــونه از محـــالات است

بیـــایی و به هـــوای دلــــم در آمـیـــزی !

 

جواد مـزنـگــی

سایت شاعر : http://mazangi.ir/

 


دیگر اشعار : جواد مـزنـگــی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سایه بلوط

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدرضا ترکی تاریخ : 91/10/12 ساعت : 1:57 عصر

خسته ، کسل ، بی حوصله

 

فریاد و های و هوت تحمل نمی شود

باشد...چرا سکوت تحمل نمی شود؟!

 

 حتی نگاه و زمزمه در خلوت خودت

حتی همین قنوت تحمل نمی شود

 

بر این صدا و حنجره مانند پنجره

جز تار عنکبوت تحمل نمی شود

 

در ازدحام این همه فریاد و عربده

آوای یک فلوت تحمل نمی شود

 

 در خاک بی ترحمتان ای کویریان

یک سایه بلوط تحمل نمی شود

 

در شوره زار نقشه جغرافی شما

غیر از کویر لوت تحمل نمی شود

 

گیرم که از بهشت شما رانده گشته ایم

آخر چرا هبوط تحمل نمی شود؟!

 

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

وقتی صدا...سکوت تحمل نمی شود

 

محمدرضا ترکی

  وبلاگ شاعر : http://fasle-faaseleh.blogfa.com/


دیگر اشعار : محمدرضا ترکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین منزوی تاریخ : 91/10/12 ساعت : 12:6 عصر

تگرگ

 

 

اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده

داغ نامت را نشان کرده  ، به پیشانی نهاده

گریه ام را می خورم زیرا که می ترسم ز باران

مثل برجی خسته ، برجی رو به ویرانی نهاده

از هراس گم شدن در گیسویت با دل چه گویم؟

با دل -این گستاخ پا در راه ظلمانی نهاده -

تا که بیدارش کند کی؟بخت من اکنون که خوابست

سر به بالین شبی تاریک وطولانی نهاده

ذره ذره می روم تحلیل سنگ ساحلم من

خویش را در معرض امواج طوفانی نهاده

شاعرم من یا تو ؟ ای چشمان تو امضای خود را

پای هر یک زین غزل های سلیمانی نهاده

 

حسین منزوی

 


دیگر اشعار : حسین منزوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دارم تظاهر می کنم که: بردبارم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 91/10/12 ساعت : 10:40 صبح

 

هر قطره ی دلکنده از قندیل

 

دارم تظاهر می کنم که: بردبارم

هرچند تاب روزگارم را ندارم

شاید لجاجت با خودم باشد ! غمی نیست

من هم یکی از جرم های روزگارم

من هم به مصداق" بنی آدم..." ببخشید

...گاهی خودم را ز شمایان می شمارم

حس می کنم وقتی که غمگینید باید

با ابر شعرم بغض هاتان را ببارم

حتی خودم وقتی که از خود خسته هستم

سر روی حس شانه هاتان می گذارم

فهمیده ام منها شدن تفهیم جمع است

تنهایی جمع شما را می نگارم

شاید همین دل باوری ها شاعرم کرد

شاید به وهم باورم امید وارم

هر قطره ی دلکنده از قندیل ، روزی

می فهمدم ، وقتی ببیند آبشارم !!!

 

محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سفر بهانه خوبی برای رفتن نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته مژگان عباسلو تاریخ : 91/10/12 ساعت : 12:55 صبح

 

نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست

 

سفر بهانه خوبی برای رفتن نیست

نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست

نگو بزرگ شدم گریه کار کوچک هاست

زنی که اشک نریزد قبول کن، زن نیست!

خبر رسیده که جای تو راحت است آنجا

قرار نیست خبرها همیشه… اصلن نیست!

شب است بی تو در این کوچه های بارانی

و پلک پنجره ای در تب پریدن نیست

حسود نیستم اما خودت ببین حتی

چراغ خانه مهتاب بی تو روشن نیست

مرا ببخش اگر گریه می کنم وقتی

نوشته ای که که غزل جای گریه کردن نیست

زنی که فال مرا می گرفت امشب گفت

پرنده فکر عبور است فکر ماندن…

 

مژگان عباسلو

 


دیگر اشعار : مژگان عباسلو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بلند حرف بزن

بدست علیرضا بابایی در دسته ناصر حامدی تاریخ : 91/10/12 ساعت : 12:46 صبح

 

به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش

 

هنوز گر چه صدایت غریب و غمگین است

بلند حرف بزن،گوش شهر سنگین است

بلند حرف بزن ماه بی قرینه،ولی

مراقب سخنت باش،شب خبرچین است

مراقب سخنت باش و کم بگو از عشق

شنیده ام که مجازات عشق سنگین است

اگر به نام تو دستی به آسمان برخاست

گمان مبر که دعا می کنند،نفرین است....

به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش

که تلخ با تو عزیزم هنوز شیرین است

مرا به خوب شدن وعده می دهی اما

شنیده ام همه ی وعده ها دروغین است

به حال و روز بد پیش از این چه می نالی؟

چه ماجرا که به تقدیرمان پس از این است...

 

ناصر حامدی

 


دیگر اشعار : ناصر حامدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

عشق من ، ای بهتر از احساس من

بدست علیرضا بابایی در دسته مرضیه خدیر تاریخ : 91/10/12 ساعت : 12:36 صبح

در شبی غمگین تر از احساس من

 

در شبی غمگین تر از احساس من

زیر ابری پر پر از احساس من

 

در زمستانی که می سازد هنوز

قطعه سنگی مرمر از احساس من . . .

 

یاد آن وقتم که جسم ات می گرفت

شعله های آذر از احساس من

 

تکیه می کردی به دستانم که بود

جان پناهی دیگر از احساس من

 

تا خراب گریه هایت می شدم

می گرفتی ساغر از احساس من . . .

 

بی تو ابیات غزل هایم شدند

قصه ای رنج آور از احساس من

 

آنقدر چشمان من گویا شدند

تا در آوردی سر از احساس من

 

این وداع آخر است و این غزل

قطره های آخر از احساس من

 

دوستت دارم همیشه ، تا ابد

عشق من ، ای بهتر از احساس من . . .

 

مرضیه خدیر

 


دیگر اشعار : مرضیه خدیر
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گر شادی وصال تو یک دم نمی رسد

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد رضا شفیعی کدکنی تاریخ : 91/10/12 ساعت : 12:23 صبح

 

شبنم

 

گر شادی وصال تو یک دم نمی رسد

شادم که جز غمت به دلم غم نمی رسد

خورشید اگر به مشت زری وصل گل خرید

هرگز به پاکبازی شبنم نمی رسد

ای ابر رهگذار، به برقی نوازشی

بر کشت زار ما اگرت نم نمی رسد

چون مرغکان گلشن تصویر شیونم

هرگز به گوش آن گل خرم نمی رسد

با آن که همچو آینه ام در غبار غم

گردی ز من به خاطر همدم نمی رسد

 

محمد رضا شفیعی کدکنی

 


دیگر اشعار : محمد رضا شفیعی کدکنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بی لشگریم؛ حوصله ی شرح قصه نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/10/12 ساعت : 12:13 صبح

 

بی لشگریم؛ حوصله ی شرح قصه نیست

 

بی لشگریم؛ حوصله ی شرح قصه نیست 

فرمانبریم؛ حوصله ی شرح قصه نیست

با پرچم سفید به پیکار می رویم 

ما کمتریم، حوصله ی شرح قصه نیست 

فریاد می زنند؛ ببینید و بشنوید 

کور و کر ایم! حوصله ی شرح قصه نیست 

تکرار نقش کهنه ی خود در لباس نو 

بازیگریم! حوصله ی شرح قصه نیست 

آیینه ها به دیدن هم خو گرفته اند 

یکدیگریم! حوصله ی شرح قصه نیست

همچون انار خون دل از خویش می خوریم 

غم پروریم! حوصله ی شرح قصه نیست

آیا به راز گوشه ی چشم سیاهِ دوست

پی می بریم؟! حوصله ی شرح قصه نیست...

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   101   102   103   104   105   >>   >

محبوب کردن