سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 37 ، بازدید دیروز: 451 ، کل بازدیدها: 13202706


صفحه نخست      

سوختم در آتش عشقت سراپا سوختم

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 91/10/17 ساعت : 9:14 عصر

 

شمع نذر عاشقانم اختیار از من نبود

 

سوختم در آتش عشقت سراپا سوختم

در ره وصلت بتا پروانه آسا سوختم

شمع نذر عاشقانم اختیار از من نبود

در شبستان حرم یا در کلیسا سوختم

در شب هجر تو دل داند که در معراج عشق

جلوه دلدار دیدم چون مسیحا سوختم

از جفای یار هر شب اشک ریزان همچو شمع

آتش اندر دل زدم لرزان سراپا سوختم

وادی عشق ترا گفتم که باشد کوه طور

راز و رمز عشق می گفتم چو موسی سوختم

شمع را از خانه بیرون بر نمی خواهم رقیب

تا ببیند همچو او گریان بهرجا سوختم

 

ناشناس

 


دیگر اشعار : ناشناس
بدون دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است

بدست علیرضا بابایی در دسته سلمان ساوجی تاریخ : 91/10/17 ساعت : 3:46 عصر

زما مپرس، که حال درون دل، چون است

 

 

فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است

زما مپرس، که حال درون دل، چون است

به خون نوشته‌ام، این نامه را که خواهی خواند

اگر چه دود درونم، نشسته در خون است

نکرد آتش شوق درون قلم ظاهر

مگر ز شوق قلم دود رفته بیرون است

نمی‌کنم سخن اشتیاق، کان تقدیر

ز طرف حرف و زحد عبارت، افزون است

بیا و قصه حالم بخوان، که بر رخ من

نوشته دیده، به خطی، چو در مکنون است

خیال روی تو دارم، مقام در چشمم

سرشک چشمم، از آن رو مقیم گلگون است

دل مقید سلمان، اسیر آن لیلی است

که در سلاسل زلفش، هزار مجنون است

 

سلمان ساوجی

 


دیگر اشعار : سلمان ساوجی
بدون دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

می پرسد از من کیستی ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 91/10/16 ساعت : 2:4 عصر

می پرسد از من کیستی ؟ می گویمش اما نمی داند

 

 

می پرسد از من کیستی ؟ می گویمش اما نمی داند

این چهره ی گم گشته در آیینه، خود این را نمی داند!

 می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد

آیینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند

 می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد

کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند

می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانم

حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی داند

می گویمش می گویمش چیزی از این ویران نخواهی یافت

کاین در غبار خویشتن چیزی از این دنیا نمی داند

می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید می دانم

 حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی داند

می گویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین

 آن گونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند 

 

محمد علی بهمنی 

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
3 دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

بدست علیرضا بابایی در دسته سید علیرضا جعفری تاریخ : 91/10/16 ساعت : 1:40 عصر

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

 

 

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها

و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد

پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت

خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند

که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی

سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد

حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من

غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد

نمی خواهد بپرسی حال و روز واژه هایم را

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

 

سید علیرضا جعفری

 


دیگر اشعار : سید علیرضا جعفری
2 دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

می نوازم با دلم سنتور . باور میکنی ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته سرخوش پارسا تاریخ : 91/10/14 ساعت : 2:30 صبح

می نوازم با دلم سنتور . باور میکنی ؟

 

می نوازم با دلم سنتور . باور میکنی ؟

دستگاه دلکش ماهور . باور می کنی ؟

پشت ابرتیره گی ها نور پنهان کرده اند

چهره ام در سایه ها مستور. باور می کنی ؟

عشق یک پرده کشید و دیده گانم کور شد

پیر کنعانم دو چشمم کور. باور می کنی ؟

همچو موسی می کنی اعجاز و من بی اختیار

گم شدن در غار های طور. باور میکنی ؟

مستم اما لب نیالایم به هر پیمانه ای

چون دلم شد خوشه ی انگور . باور میکنی ؟

نام شیرینت برای من تداعی میکند

طعم داغ اشک های شور . باور میکنی ؟

برج و باروی دژ مهر تو یعنی قبله گاه

در وجودت می شوم محصور . باور می کنی ؟

لحظه ای از حس تکریم تو غافل نیستم

می شوم با بندگی مغرور . باور می کنی ؟

گر بگو یم قصد دارم تا بگیرم من ز عشق

خلعت سرداری منصور . باور می کنی ؟

بودنت مثل نفس حس قشنگ زندگیست

در دل تاریکی این گور . باور می کنی ؟...

 

سرخوش پارسا

 


دیگر اشعار : سرخوش پارسا
6 دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

با تو می مانـَم که از نـام تو دل آذیــــن شود

بدست علیرضا بابایی در دسته جواد مـزنـگــی تاریخ : 91/10/14 ساعت : 2:10 صبح

با تو می مانـَم که از نـام تو دل آذیــــن شود ...

 

 

با تو می مانـَم که از نـام تو دل آذیــــن شود ...

تا که شرح عشقمان یک قصـــه ی دیرین شود

آنـقَـدَر شــور از دلـم صَــــــرفِ نگــاهــت میکنم

تا تمــام تلخـی چشمـــــــان تـو شیــرین شود

آنچنـــان پـــرشـــور میـرقصــم کــه از تـأثیــر آن

مـوجِ موهــــایِ تو هـــم یکـجــور آهنگــین شود

مطـمئنــم هـــــم زمــــان بـا دیــدنِ لبخـــندِ تو

چشمهــایم روبــروی هــر غمـــی رویـین شود

جالب است اینکه : فقـط کافیـست تا نام تو را

بر زبان آرم کـــه از آن خـــانه عطـــرآگیـن شود

« دوستَت دارم » اگر جــزوِ گنــاهان من است

دوست دارم تا گنـاهم باز هـــم سنگین شود !

 

جواد مـزنـگــی

 


دیگر اشعار : جواد مـزنـگــی
3 دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

عشق آمد و میدانم در خویش نمی مانم

بدست علیرضا بابایی در دسته ویدا فرهودی تاریخ : 91/10/14 ساعت : 1:54 صبح

چون قطره ی بارانی حیران و پریشانم

 

 

عشق آمد و میدانم در خویش نمی مانم

در تابش جاویدش ، گم می شود ایمانم

 

از من خبری از«من»اینک زچه می پرسی

چون قطره ی بارانی حیران و پریشانم

 

در اشک نمیگنجم، در شعر نمی پایم

پر شور تر از اینم ،شفاف تر از آنم

 

هم وزن شکوفایی ،بر شاخه ی شیدایی

دیوانگی دل را بر گوش که بر خوانم؟

 

این پنجرهء عادت ،آبی شو از این فرصت

تا مژدهء سرخش را در شهر بگردانم

 

عشق آمد و میدانم در سینه نمی ماند

پرواز خیال است او بر پهنهء حرمانم

 

چون حادثهء رویا ، مهتابی و بی پروا

زیباست عبور او از گوشهء کتمانم

 

عشق آمد و می دانم وقتی که گذشت از من

از شعر شوم جاری در خاطره می مانم

 

ویدا فرهودی

 


دیگر اشعار : ویدا فرهودی
بدون دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من خود دلم از مهر تو لرزید ، وگرنه

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/10/14 ساعت : 1:40 صبح

تیرم به خطا می رود اما به هدر،نه!

 

 

من خود دلم از مهر تو لرزید ، وگرنه

تیرم به خطا می رود اما به هدر ،نه!

دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر ، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه!

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد

یک بار دگر ،بار دگر، بار دگر …..نه!

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
بدون دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اگر چه بی تو رسیدم به فصل پایانی

بدست علیرضا بابایی در دسته مریم وزیری تاریخ : 91/10/14 ساعت : 1:29 صبح

چقدر منتظرت بوده ام؛ نمی دانی

 

اگر چه بی تو رسیدم به فصل پایانی

چقدر منتظرت بوده ام؛ نمی دانی

چقدر منتظرت بوده ام که برگردی

رها کنی نگه ام را از این پریشانی

همیشه غایب این قصه بوده ای و مرا

کشانده فکر گناهت به صد پشیمانی

نخواه عذر بخواهی؛ نگو گرفتاری

نگو تو وقت نداری که سر بخارانی

همیشه در غزلم حس اتفاق کم است

به نام عشق بیا در غزل به مهمانی

تو اتفاق شو و مثل رود جاری شو

که متهم نشود شاعری به نادانی

نخند! دل خوشی ام مضحک است. می دانم

تو سالهاست که شعر وداع می خوانی

و من نشسته ام اقرار می کنم یک عمر

مرا به بند کشید آن دو چشم شیطانی

ببین به چشم نشان می دهند رهگذران

مرا که سنبل عصیانم و بد ایمانی

دوباره با غزل پوچ رنگ می بازد

نگاه خاطره در تلخ بیت پایانی

 

مریم وزیری

 


دیگر اشعار : مریم وزیری
یک دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باید خودم جای خودم باشم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد حسین بهرامیان تاریخ : 91/10/13 ساعت : 12:15 عصر

خودم جای خودم باشم

 

 

مجنون نه ! من باید خودم جای خودم باشم

باید خودم بی واژه لیلای خودم باشم

عمری مرا دور تو گردیدم دمی بگذار

گرداب نا آرام دریای خودم باشم

شیدایی شبهای بی لیلا به من آموخت

باید به فکر روح تنهای خودم باشم

بیهوده بودم هرچه از دیروز تا دیروز

باید از امشب فکر فردای خودم باشم

بگذار من هم رنگ بی دردی این مردم

در گیرودار دین و دنیای خودم باشم

اما نه...! من آتش به جان، شعله ام، داغم

نگذار یک پروانه هم جای خودم باشم

حیف است تو خاتون خواب هر شبم باشی

اما خودم تعبیر رویای خودم باشم

من مرغ عشقی خسته ام، کنج قفس تا کی

آیینه دار بی کسی های خودم باشم

باید تو در آیینه ام باشی تو می فهمی؟

حیف است من غرق تماشای خودم باشم

حیف است تو خورشید عالمتاب من باشی

من سایه ای افتاده در پای خودم باشم

باید ردیف شعر را لختی بگردانم

تا آخرین حرف الفبای خودم باشی

هر جمعه را مشتاق تر خواب تو می بینم

تا هفت روز هفته لیلای خودم باشی

 

محمد حسین بهرامیان

 


دیگر اشعار : محمد حسین بهرامیان
2 دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   101   102   103   104   105   >>   >

محبوب کردن