سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 108 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13184075


صفحه نخست      

کجاست کاهن دربار ؟ خواب بد دیدم

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 92/2/13 ساعت : 4:43 عصر

 

کجاست کاهن دربار ؟ خواب بد دیدم

 

کجاست کاهن دربار ؟ خواب بد دیدم

که در عروسی اموات ، قند ساییدم

 

که روز تاجگذاری ام تخت و تاجم رفت

که دستمایه ی اندوه شد شب عیدم

 

چه پادشاه نگون بخت و بی کفایتی ام

که دست اجنبی افتاده ملک جاویدم

 

تو سرزمین منی ! ای کسی که دشمن و دوست

به جبر از تنِ تو کرده اند تبعیدم

 

دلم به دست تو افتاد ، زود دانستم

دل تو پیش کسی بود ، دیر فهمیدم

 

تویی که غیرت مردانه ی مرا دیدی

چرا تلاش نکردی برای تردیدم ؟

 

در این شب ابدی کورسوی عقل کجاست ؟

سر دو راهی ام و بین ماه و خورشیدم ...

 

علیرضا بدیع

 


دیگر اشعار : علیرضا بدیع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

بدست علیرضا بابایی در دسته علی‌اکبر رشیدی تاریخ : 92/2/12 ساعت : 11:21 صبح

 

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

 

با همین دست، به دستان تو عادت کردم

این گناه است ولی جان تو عادت کردم

 

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

به درختان خیابان تو عادت دارم

 

گرچه گلدان من از خشک شدن می‌ترسد

به ته خالی لیوان تو عادت کردم

 

دستم اندازه‌ی یک لمسِ بهاری سبز است

بس‌که بی‌پرده به دستان تو عادت کردم

 

مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار

به ندانستن پایان تو عادت کردم

 

علی‌اکبر رشیدی

 


دیگر اشعار : علی‌اکبر رشیدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟

بدست علیرضا بابایی در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 92/2/11 ساعت : 11:42 صبح

هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟

 

 

هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟

یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟

 

نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟

از «آتنا» گفتن «عذابَ النّار» دیدی؟

 

در پشت دیوار حیاطی شعر خواندی؟

دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟

 

آیا تو هم با چشم باز و خیس  از اشک

خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟

 

رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟

بیمار بودی مثل من ؟ ، بیمار دیدی؟

 

کاظم بهمنی


دیگر اشعار : کاظم بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

امروز با فردا چه فرقی می کند

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/2/10 ساعت : 11:23 صبح

 

بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند

 

وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند

زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند

 

ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب

وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند

 

سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست

جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟

 

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد

تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند

 

هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست

خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند

 

مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام

ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟

 

فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت

بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم قلمرو جغرافیای ویرانی ست

بدست علیرضا بابایی در دسته قیصر امین‌پور تاریخ : 92/2/6 ساعت : 2:12 عصر

دلم قلمرو جغرافیای ویرانی‌ ست

 

 

دلم قلمرو جغرافیای ویرانی ست

هوای ناحیه‌ ی ما همیشه بارانی ست

دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه

همیشه برزخ دل تنگه ی پریشانی ست

مهار عقده ی آتشفشان خاموشم

گدازه‌ های دلم دردهای پنهانی ست

صفات بغض مرا فرصت بروز دهید

درون سینه ی من انفجار زندانی ست

تو فیض یک اقیانوس آب آرامی

سخاوتی، که دلم خواهشی بیابانی ست

 

قیصر امین پور

 


دیگر اشعار : قیصر امین‌پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شاید این بار به سروقت خدا رفتم تا

بدست علیرضا بابایی در دسته لیلا عبدی تاریخ : 92/2/4 ساعت : 4:35 عصر

 

نذر چشمان تو این دل که اگر ما باهم...

 

نذر چشمان تو این دل که اگر ما باهم...

که اگر قسمت ما شد تک و تنها باهم،

 

زیر یک سقف به هم زل بزنیم آخرسر

خنده ای از ته دل بی غم فردا با هم

...

بشود حادثه ها وفق مراد من و تو

یا نباشیم و یا تا ته دنیا باهم

 

اگر این بار خدا خواست که خوشبختی را

بفروشد کمی ارزانتر از این تا با هم...

 

اگر این بار زمان روی زمین بند شود

نشناسیم از این شوق سرازپا با هم

 

دست تو شانه ی خوبیست که موهایم را...

لحن من ساز قشنگیست که شب ها باهم،

 

شب شعری به غزلخوانی ترتیب دهیم

از من و رودکی و حافظ و نیما باهم

 

"در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد

عشق پیداشدو..."این است که حالا باهم...

 

من برایت غزلی تازه بگویم آن وقت

جمله ای از تو:"چه خوب است که لیلا باهم

 

دل به دریا بزنیم آخر این قصه ولی

صدوده سال بمانیم در این جا با هم"

 

***

شاید این بار به سروقت خدا رفتم تا

تا بخواهم بنویسد تو و من را باهم

 

لیلا عبدی

 


دیگر اشعار : لیلا عبدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

با آنکه دشوار است ،می بندم زبان را

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی زکی زاده تاریخ : 92/2/4 ساعت : 12:32 عصر

 

با آنکه دشوار است ،می بندم زبان را

 

با آنکه دشوار است ،می بندم زبان را

خاموش میدارم دل آتشفشان را

 

دیگرنخواهم گفت-باشد،روی چشمم-

این جمله ی برخاسته ازعمق جان را

 

حاجت به گفتن نیست ،وقتی می توان دید

گلزار حساسات و باغ ارغوان را

 

بستم دهان ،هرچند ازچشمم تراود

این:((دوستت دارد دلم...))های نهان را

 

جان و تنت سرسبز تا ماند،حسد دور...

با آنکه دشوار است ،می بندم زبان را

 

مهدی زکی زاده

 


دیگر اشعار : مهدی زکی زاده
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

این راه پشیمانی هاست

بدست علیرضا بابایی در دسته عمران میری تاریخ : 92/2/3 ساعت : 4:31 عصر

دردِ من نیست ، که این درد پریشانی هاست

 

 

دردِ من نیست ، که این درد پریشانی هاست

این جنون لازمه ی کوچ بیابانی هاست

پشت من پهنه ی زخم است ، ولی شهر هنوز...

اولین دغدغه اش پینه ی پیشانی هاست

از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود ...؟

به کجا می روم این راه پشیمانی هاست ...

چند وقتی است که بی حوصله ام ، بی شعرم

چشمهایِ تو ولی رمز غزل خوانی هاست

من به جز (شعر) به جز( آه )بساطم خالی است ...

تو به جز عشق ، دلت صحنه ویرانی هاست

من پریشان به پریشانی چشمان تو ام ...

چشمهای تو پریشان به پریشانی هاست

می توان گفت نمک گیر نگاهم شده ای ...

بی نمک نیست اگر سفره بی نانی هاست

من کمی بیشتر از عشق تورا می فهمم

عشق راه و روشِ بچه دبستانی هاست   ...

 

عمران میری

 


دیگر اشعار : عمران میری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ملالی نیست جز گم شدن...

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدمهدی اسماعیلی تاریخ : 92/2/2 ساعت : 4:6 عصر

سلام! حال همه ما خوب است

 

سلام!

حال همه ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدن...

 گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شاد مانی

بی سبب می گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنار زندگی میگذرم

که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد

و نه این دل ناماندگار بی درمان

 

تا یادم نرفته بنویسم حوالی

خواب های ما سال پر بارانی بود

 

 

من می دانم همیشه حیاط آنجا

پر از هوای تازهء باز نیامدن است

اما تو لااقل حتی ، هروهله ، گاهی ،

هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست

راستی خبرت بدهم خواب دیده ام

خانه ای خریده ام بی پرده ، بی پنجره ، بی در ، بی دیوار ..

 تو کاش خبر داشتی از دل من . از دل عرفانی که نا خود آگاه می خندد بی آنکه بداند چرا گاه در حال خندیدن اشک در چشمانش حلقه میزند

 اصلا حواست هست چند وقت است از هم دور شده ایم

 شاید من از تو

 شاید تو بی من

 شاید من بی تو

راستی این چند وقت خواب های بوی تو را گرفته زیاد دیده ام

خواب باران .. خواب پاییز .. خواب تو

چشمانم خیس می شوند از غم نگفته هایم .

 آه ... و تنها آه 

 

محمدمهدی اسماعیلی(عرفان)


دیگر اشعار : محمدمهدی اسماعیلی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پای عشق در کار است

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد سلمانی تاریخ : 92/2/1 ساعت : 7:4 عصر

 

اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است

 

اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است

ولی برای رسیدن بهانه بسیار است

 

برآن سریم کزین قصه دست برداریم

مگر عزیز من ! این عشق دست بردار است ؟

 

کسی به جز خودم ای خوب من ، چه میداند

که از تو ، از تو بریدن چقدر دشوار است

 

مخواه مصلحت اندیش و منطقی باشم

نمی شود به خدا ، پای عشق در کار است

 

تو از سلاله ی سوداگران کشمیری

که شال ناز تورا شاعری خریدار است

 

در آستانه رفتن در امتداد غروب

دعای من به تو تنها خدا نگهدار است

 

کسی پس از تو خودش را به دار خواهد زد

که در گزینش این انتخاب ناچار است

 

همان غروب غریبانه گریه خواهی کرد

برای خاطره هایی که زیرآوار است

 

محمد سلمانی

 


دیگر اشعار : محمد سلمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   86   87   88   89   90   >>   >

محبوب کردن