سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 23 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13183990


صفحه نخست      

گفتم : بدوم تا تو همه فاصله ها را

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 92/2/20 ساعت : 7:46 عصر

 

گفتم : بدوم تا تو همه فاصله ها را

 

گفتم : بدوم تا تو همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم

وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...

 

محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نه تو می مانی و نه اندوه

بدست علیرضا بابایی در دسته کیوان شاهبداغی تاریخ : 92/2/20 ساعت : 6:55 عصر

 

نه تو می مانی و نه اندوه  و نه هیچ یک از مردم این آبادی

 

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!

بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!

ظرف این لحظه ولیکن خالی ست

ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقی ست

تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

 

کیوان شاهبداغی

 


دیگر اشعار : کیوان شاهبداغی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

می گذارم تا سرم را روی آن دوشی که نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا جعفری تاریخ : 92/2/19 ساعت : 9:25 صبح

 

می دوم در تپه ها دنبال خرگوشی که نیست 

 

می گذارم تا سرم را روی آن دوشی که نیست

گریه خواهم کرد در گرمای آغوشی که نیست

 

مانده در آیینه چشمی خیره در چشمان من

حرف ها دارم بگویم از تو با گوشی که نیست

 

می رسد الهام شعر تازه ای از راه با

چشم های مست و خندان  غزل نوشی که نیست

 

نیستی و من به یاد کودکی هامان هنوز

می دوم در تپه ها دنبال خرگوشی که نیست

 

دست های مهربان کوچکی که باز هم

می تکاند خاک را از روی روپوشی که نیست

...

لحظه ی دلتنگی ام را زنگ خواهم زد ولی

هیچ چیزی بدتر از وقتی تو خاموشی که نیست

 

علیرضا جعفری


دیگر اشعار : علیرضا جعفری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم را پس بده آن وقت هر گوری که می خواهی

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی فرجی تاریخ : 92/2/18 ساعت : 1:27 عصر

دلم را پس بده آن وقت هر گوری که می خواهی...

 

نمی گویم برایت شعر، آن جوری که می خواهی

نمی بینی در این آیینه منظوری که می خواهی

 

 خودم فرهادم اما حیف! شیرین نیستی، تلخی

  نمک دارم! ولی این نیست آن شوری که می خواهی

 

 پَری ها سهم ماهیگیر بدبخت اند و شرمنده

 نمی اندازدت تقدیر در توری که می خواهی

 

 به هر تاکی رسیدی مست بودی و نفهمیدی

 که پشت پیچ و خم ها مانده انگوری که می خواهی

 

 چه مردانی که با یک جذبه ی خود کشته ای اما

 نمی بینی سرِ این دار، منصوری که می خواهی

 

 کسی دیگر نمانده، تکیه گاه آخرت هستم

 نمی خواهی مرا این بار مجبوری که می خواهی

 

 دوباره کوله بارِ بسته یعنی می روی، باشد

 دلم را پس بده آن وقت هر گوری که می خواهی...

 

مهدی فرجی


دیگر اشعار : مهدی فرجی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو

بدست علیرضا بابایی در دسته عبدالجبار کاکایی تاریخ : 92/2/18 ساعت : 12:23 عصر

 

بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو

 

بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو

برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون

 

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا

شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا

 

چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم

اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم

 

چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم

چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم

 

تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم

چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم

 

تو با منی و بی توام ببین چه گریه آوره

سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره

 

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام

گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

 

بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه

عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

 

عبدالجبار کاکایی

 


دیگر اشعار : عبدالجبار کاکایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

غیر تو با هیچ کس اینگونه راحت نیستم

بدست علیرضا بابایی در دسته فریبا عباسی تاریخ : 92/2/16 ساعت : 12:6 صبح

 

غیر تو با هیچ کس اینگونه راحت نیستم

 

غیر تو با هیچ کس اینگونه راحت نیستم

گرچه اهل حرفهای با صراحت نیستم

 

دوست دارم با تو باشم ماهها و سالها                       

حیف اما صاحب قدری جسارت نیستم                      

 

با تو بودن خوب بود اما تومیدانی که من

آدمی که خو کند تنها به عادت نیستم                     

 

هر کجا باشم تویی در خاطرم هر چند من                        

جز خیالی دور و تنها در خیالت نیستم                    

 

دست و پا گم می کنم پیش تو کم می آورم                   

گرچه جز تو با کسی اینگونه راحت نیست

 

گاه می ترسم از این باری که روی دوش ماست                   

من که مرد بار سنگین امانت نیستم.......

 

فریبا عباسی

 


دیگر اشعار : فریبا عباسی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گمگشته

بدست علیرضا بابایی در دسته فروغ فرخزاد تاریخ : 92/2/15 ساعت : 11:40 عصر

 

من به مردی وفا نمودم و او  پشت پا زد به عشق و امیدم  هر چه دادم به او حلالش باد  غیر از آن دل که مفت بخشیدم

 

من به مردی وفا نمودم و او

پشت پا زد به عشق و امیدم

هر چه دادم به او حلالش باد

غیر از آن دل که مفت بخشیدم

 

 دل من کودکی سبکسر بود

خود ندانم چگونه رامش کرد

او که می گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم بجامش کرد

 

اگر از شهد آتشین لب من

جرعه ای نوش کرد و شد سرمست

حسرتم نیست زآنکه این لب را

بوسه های نداده بسیار است

 

باز هم در نگاه خاموشم

قصه های نگفته ای دارم

باز هم چون به تن کنم جامه

فتنه های نهفته ای دارم

 

 باز هم می توان به گیسویم

چنگی از روی عشق ومستی زد

باز هم می توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستی زد

 

 باز هم می دود به دنبالم

دیدگانی پر از امید و نیاز

باز هم با هزار خواهش گنگ

می دهندم بسوی خویش آواز

 

 باز هم دارم آنچه را که شبی

ریختم چون شراب در کامش

دارم آن سینه را که او می گفت

تکیه گاهیست بهر آلامش

 

 زانچه دادم به او مرا غم نیست

حسرت و اضطراب و ماتم نیست

غیر از آن دل که پر نشد جایش

بخدا چیز دیگرم کم نیست

 

کو دلم کو دلی که برد و نداد

غارتم کرده، داد می خواهم

دل خونین مرا چکار آید

دلی آزاد و شاد می خواهم

 

دگرم آرزوی عشقی نیست

بی دلان را چه آرزو باشد

دل اگر بود باز می نالید

که هنوزم نظر باو باشد

 

او که از من برید و ترکم کرد

پس چرا پس نداد آن دل را

وای بر من که مفت بخشیدم

دل آشفته حال غافل را

 

 فروغ فرخزاد

 


دیگر اشعار : فروغ فرخزاد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نوشته بود و نوشتم؛ نوشتن آسان است

بدست علیرضا بابایی در دسته سید مهدی طباطبایی تاریخ : 92/2/15 ساعت : 10:59 عصر

نوشته بود برایم:  خودت،  سه نقطه،  تمام."  نوشتمش که:  "دلم،  چون؟  چرا؟  چگونه؟  کدام؟ "  نوشته بود و نوشتم؛ نوشتن آسان است.  گذشته بود و گذشتم؛ گذشتن آسان نیست...

 

نوشته بود برایم:

خودت،

سه نقطه،

تمام."

نوشتمش که:

"دلم،

چون؟

چرا؟

چگونه؟

کدام؟ "

نوشته بود و نوشتم؛ نوشتن آسان است.

گذشته بود و گذشتم؛ گذشتن آسان نیست...

 

 

سید مهدی طباطبایی


دیگر اشعار : سید مهدی طباطبایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من با کسی رازی ندارم مرد و مردانه

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد علی بهمنی تاریخ : 92/2/14 ساعت : 3:2 عصر

 

من با کسی رازی ندارم مرد و مردانه

 

من با کسی رازی ندارم مرد و مردانه

جز با زنی در عشق بی اندازه دیوانه

می بویم این دوشیزه را زیرا که هر فصلش

گل دارد و گل دارد و گل این گلستانه

دوشیزه ای که وصف او با آن همه خوبی

در روزگاری این چنین مانَد به افسانه

آبادی ام از اوست ور نه بی زلال او

ویرانه روحی زنده تر دارد از این خانه

در انتظار فصل خرمن ساز می مردم

بر  آیش  من گر نمی افشاند « او» دانه

با این همه ما را به کام خویش می خواهد

این روزگار این اشتهای مار بر شانه

 

یک روز از هم می دِرَم این پیله را آخر

با اشتیاق پر زدن با بالِ « پروانه »

 

محمد علی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمد علی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

بدست علیرضا بابایی در دسته الهام دیداریان تاریخ : 92/2/14 ساعت : 1:17 عصر

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

 

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

با سارِ پشت پنجره جایم عوض شود

 

هی کار دست من بدهد چشم های تو

هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود

 

با بیت های سر زده از سمت  ناگهان

حس می کنم که قافیه هایم عوض شود

 

جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه  خنده ی بی غم عوض شود

 

سهراب  شعرهای من از دست می رود

حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود

 

قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز

در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود

 

حـوّای جا گرفته در این فکر رنج  تلخ

انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد

 

تن داده ام به این که بسوزم در آتشت

حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد

 

با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

 

الهام دیداریان


دیگر اشعار : الهام دیداریان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   86   87   88   89   90   >>   >

محبوب کردن