سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 191 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13184158


صفحه نخست      

گیرا تر از چشم تو هم درگیر خواهد شد

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین زحمتکش تاریخ : 92/6/3 ساعت : 3:48 عصر

 

گیرا تر از چشم تو هم درگیر خواهد شد زیبا ترین معشوقه روزی پیر خواهد شد

 

گیرا تر از چشم تو هم درگیر خواهد شد

زیبا ترین معشوقه روزی پیر خواهد شد

 

امروز تعبیرم کن اما خاطرت باشد

خوابی که یوسف دیده هم تعبیر خواهد شد

 

مردی که عمری تشنه ی جام محبت بود

یک روز از این نا مهربانی سیر خواهد شد

 

غره مشو این امپراطوری قدرت مند

با حمله ی مشتی مغول تسخیر خواهد شد

 

دستی بجنبان تا که امروز تو زیبا ییست

دستی بجنبان چون که فردا دیر خواهد شد

 

حسین زحمتکش

 


دیگر اشعار : حسین زحمتکش
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بغضِ گلو مانده ی عشق

بدست علیرضا بابایی در دسته عمران میری تاریخ : 92/6/2 ساعت : 3:57 عصر

 

تازه فهمیدم که این بغضِ گلو مانده ی عشق  چه بلاها که نیاورده سر خرخره ها

 

تازه فهمیدم که این بغضِ گلو مانده ی عشق

چه بلاها که نیاورده سر خرخره ها

 

همه ی شهر به دور سر من می چرخد

چه کشیدند از این در به دری فرفره ها

 

بال و پر داری و بی بال و پری می کشدم

آسمان سهم تو و سهم من این پنجره ها

 

عمران میری

 


دیگر اشعار : عمران میری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را

بدست علیرضا بابایی در دسته بهمن صباغ زاده تاریخ : 92/6/2 ساعت : 11:29 صبح

 

ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را  خنده‌ات می‌بَرَد از سینه، دو عالم غم را

 

ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را

خنده‌ات می‌بَرَد از سینه، دو عالم غم را

 

برق لب‌های تو یادآور شاتوت و شراب

چشمه‌ی اشک ِتو بی‌قدر کند زمزم را

 

گاه از آن غنچه، فقط زخم زبان می‌ریزی

گاه با بوسه شفابخش کنی مرهم را

 

بسته‌ای غنچه‌ی سرخی، به شب گیسویت

کرده‌ای باز رها... خرمن ابریشم را

 

نرگست عربده‌جوی و لبت افسوس‌کنان

با همین‌هاست که دیوانه کنی آدم را

 

بهـمن صباغ زاده

 


دیگر اشعار : بهمن صباغ زاده
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

درد یعنی چه

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/6/2 ساعت : 10:52 صبح

 

مانند هیزم های مصنوعیّ شومینه می سوزم و پایان ندارم، درد یعنی که-

 

تفکیک کردی زوج را از فرد، یعنی که-

از گرمیِ دستت شدم دلسرد، یعنی که-

 

عاشق نبودی تا بفهمی حال و روزم را

کاری که عشقت با وجودم کرد یعنی که-

 

مانند هیزم های مصنوعیّ شومینه

می سوزم و پایان ندارم، درد یعنی که-

 

محتاج دستان کسی باشی که می خواهد

آواره باشد در خودش این مرد، یعنی که-

 

شب ها به دور از تکیه گاه و سرپناهی امن

باشد رفیق یک سگِ ولگرد، یعنی که...

 

چیزی نمانده تا تهِ این جاده ی بن بست

این راه های بی برو برگرد، یعنی که-

 

یک روز شاید زود،شاید دیر... می فهمی،

زخم زبان مردمِ نامرد یعنی چه

 

امید صباغ نو

 


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم

بدست علیرضا بابایی در دسته سجاد سامانی تاریخ : 92/6/1 ساعت : 10:2 عصر

 

من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

 

من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم

ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

 

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند

خود ولی در دستهای دیگران زندانیم

 

بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم

سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم

 

می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع

هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم

 

هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد

عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم

 

سجاد سامانی

 


دیگر اشعار : سجاد سامانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد بهاروند تاریخ : 92/6/1 ساعت : 7:55 عصر

 زده ام زیر غزل؛ حال و هوایم ابریست هیچ کس مانع این بغض نباید بشود

 

 

بیستون هیچ، دماوند اگر سد بشود

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود

 

زده ام زیر غزل؛ حال و هوایم ابریست

هیچ کس مانع این بغض نباید بشود

 

بی گلایل به در خانه تان آمده ام

نکند در نظر اهل محل بد بشود؟

 

تف به این مرگ که پیشانی ما را خط زد

ناگهان آمده تا اسم تو ابجد بشود

 

ناگهان آمد و زد، آمد و کشت ،آمد و برد

او فقط آمده بود از دل ما رد بشود

 

تیشه برداشته ام ریشه ی خود را بزنم

شاید افسانه ی من نیز زبانزد بشود

 

باز هم تیغ و رگ و... مرگ برم داشته است

خون من ضامن دیدار تو شاید بشود...

 

حامد بهاروند

 


دیگر اشعار : حامد بهاروند
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قانوم دوم شخص عاشق

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/5/30 ساعت : 11:17 صبح

 

دلم یخ بسته، اسکیموی شرقی، با دمِ گرمت کمی از این دلِ یخ بسته ی قطبی حمایت کن

 

نمی گویم به این دیوانه بازیهام عادت کن

فقط مثل گذشته با دل تنگم رفاقت کن

 

گرفته جنگل تنهایی ام را درد در آغوش

بیا آتش بزن، قلبِ مرا از درد راحت کن

 

تویی که مثل برمودا دلم را جذب خود کردی

به عشق دخترانِ چشم رنگی هم حسادت کن

 

بیا و مرد باش و کمتر از آنی که می بینم

مرا با گرگهای هرزه گرد بیشه قسمت کن

 

دلم یخ بسته، اسکیموی شرقی، با دمِ گرمت

کمی از این دلِ یخ بسته ی قطبی حمایت کن

 

نیوتن گفت آری، هر عمل، عکس العمل دارد

تو هم "قانونِ دوّم شخص عاشق" را رعایت کن

 

امید صباغ نو

 


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود

بدست علیرضا بابایی در دسته پرتو پاژنگ تاریخ : 92/5/26 ساعت : 3:47 عصر

 

تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود  و هر چه می کنم که از تو بگذرم ؛ نمی شود!

 

تو رفته ای و من هنوز باورم نمی شود

و هر چه می کنم که از تو بگذرم ؛ نمی شود!

 

نمی شود! چطور بی تو سر کنم؟! خودت بگو!

دگر دوام می شود بیاورم؟ نمی شود ...

 

نگو خدا نخواست! هی نگو که قسمت این نبود!

من این بهانه ها و حرف ها سرم نمی شود!

 

جنون به حال من دچار می شود بدون تو!

بد است حالم آنقَدر ، که بدترم نمی شود!

 

تمام شهر خواستند بشنوم که رفته ای

تمام شهر! بشنوید! من کَر َم ! نمی شود!

 

پرتو پاژنگ

 


دیگر اشعار : پرتو پاژنگ
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم

بدست علیرضا بابایی در دسته علیرضا بدیع تاریخ : 92/5/26 ساعت : 9:35 صبح

 

شبی با بید می رقصم ،  شبی با باد می جنگم  که چون شببو به وقت صبح ،  من بسیار دلتنگم

 

شبی با بید می رقصم ،  شبی با باد می جنگم

که چون شببو به وقت صبح ،  من بسیار دلتنگم

 

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد

و الّا من چو می با مست و با هشیار یکرنگم

 

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم

همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم

 

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم

 

به خاطر بسپریدم دشمنان ! چون نام من عشق است

فراموشم کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

 

"مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید"

همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم

 

 علیرضا بدیع

 


دیگر اشعار : علیرضا بدیع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از پشت قاب پنجره وقتی که خندیدی

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی معارف تاریخ : 92/5/25 ساعت : 10:19 عصر

از پشت قاب پنجره وقتی که خندیدی یک دل نه صد دل عا... نگو این را نفهمیدی

 

 

از پشت قاب پنجره وقتی که خندیدی

یک دل نه صد دل عا... نگو این را نفهمیدی

 

آرامشت را خوب من? هر روز می دیدم

تو آن همه دلواپسی ها را نمی دیدی؟؟

 

گلدان قلبم بود و بذر مهر ورزیدن

بر دانه ی مهر خودت هر روز تابیدی?

 

تا اینکه کم کم رنگ و رویت مهربان تر شد

تا اینکه کم کم شعرهایم را پسندیدی

 

پهنای کوچه کمتر از دلبستگی ها بود

وقتی که از باغ نگاهم میوه می چیدی...

***

حالا که دیگر? قدر شعرم را نمیدانی

حالا که از رسم و رسوم عشق? رنجیدی

 

حالا که جز این بی قواره آسمان من

در آسمان هر کس و ناکس درخشیدی?

 

رفتم که دیگر بر نگردم? نه نمانده هیچ

بحث و سوال و پاسخ و ابهام و تردیدی

 

ط§غŒظ† ظ‡ظ… ط²غŒط± ط³غŒع¯ط§ط±غŒ     ط

نه جان من... حرف مرا هرگز نفهمیدی ...

 

مهدی معارف

http://www.berkeye-mahtab.blogfa.com  /

 


دیگر اشعار : مهدی معارف
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

محبوب کردن