سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 206 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13184173


صفحه نخست      

بوی سیب می دهد تمام خاطرم برای چیست؟

بدست علیرضا بابایی در دسته لیلا عبدی تاریخ : 92/6/12 ساعت : 12:21 عصر

راستی تمام سطرهای دفترم کمی نم است آخر آسمان ابری دوچشمم عاشق کسی ست

 

 

 

بوی سیب می دهد تمام خاطرم برای چیست؟

این صدای آشنا که می نوازدم صدای کسیت؟

 

یک نفر تمام قلب من به رهن چشم های اوست

یک نفر که روز هم ستاره ی نگاش چیدنی ست

 

کفر اگر...خدای دیگری برای من رقم زده است

یک نفر که آیه های خنده اش شنیدنی ست

 

شعرهایم از" همیشه "از"هنوز"تا ابد پر است

زیر سایبان پلک شاعرش غزل شنیدنی ست

 

از خدا که نیست مخفی از شما چرا که شب به شب

طعم خوابهایم از خیال نازکش چشیدنی ست

 

راستی تمام سطرهای دفترم کمی نم است

آخر آسمان ابری دوچشمم عاشق کسی ست

 

لیلا عبدی

 


دیگر اشعار : لیلا عبدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 92/6/10 ساعت : 5:35 عصر

 

خوردن قرص

 

مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم

چند ساعت شده از زندگیم بی خبرم

 

این همه فاصله، ده جاده و صد ریل قطار

بال پرواز دلم کو که به سویت بپرم؟

 

از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من

بین این قافیه ها گم شده و در به درم

 

تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر

این همه فاصله کوتاه شود در نظرم

 

بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم

پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

 

بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک

کفر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم

 

من خدای غزل ناب نگاهت شده ام

از رگ گردن تو من به تو نزدیک ترم

 

امید صباغ نو

 


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گرچه گاهی بالشم از گریه تا فردا تر است

بدست علیرضا بابایی در دسته پانته آ صفایی بروجنی تاریخ : 92/6/10 ساعت : 4:34 عصر

 

گرچه گاهی بالشم از گریه تا فردا تر است  با خیالش خواب هایم شب به شب زیبا تر است

 

گرچه گاهی بالشم از گریه تا فردا تر است

با خیالش خواب هایم شب به شب زیبا تر است

 

مثل دلفینی به دام افتاده در استخرم، آه!

ظاهراٌ مشغول رقصم، چشم هام امّا تر است

 

من نه، هرکس خواب اقیانوس را هم دیده است

چشم هایش مثل من تا آخر دنیا تر است

 

زندگی مثل سیابازی است، آدم هر چقدر

دوستدارانش فراوان تر، خودش تنهاتر است

 

گاه می گویم که باید چشم هایم را ... ولی

هرچه محکم تر ببندم چشم، او پیداتر است

 

پانته‌آ صفایی

 


دیگر اشعار : پانته آ صفایی بروجنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بعد از آن سیب من آدم شده ام می دانی !؟

بدست علیرضا بابایی در دسته جلیل آهنگرنژاد تاریخ : 92/6/10 ساعت : 11:41 صبح

 

بعد از آن سیب من آدم شده‌ام می دانی !؟  باخیالات تو همدم شده ام می دانی ؟!

 

بعد از آن سیب من آدم شده ام می دانی !؟

باخیالات تو همدم شده ام می دانی ؟!

 

تشنه‌ی خاطره انگیز ترین بارانم

تشنه‌ی اشک چو شبنم شده ام می دانی !؟

 

ای سحر ! پشت شب پنجره هامان گل کن !

بی تو مثل شب عالم شده ام می دانی !؟

 

بی تو از هر چه بهار است دلم می گیرد

بی تو عطر گل مریم شده ام ! می دانی !؟

 

باز هم سیب نگاهی به تعارف بنشین !

به خدا باز من آدم شده ام می دانی !؟

 

جلیل آهنگرنژاد

کتاب : طعم روزهای نیامده

 


دیگر اشعار : جلیل آهنگرنژاد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

حیف از نقش خیالی که توهم شده است

بدست علیرضا بابایی در دسته سعید توکلی تاریخ : 92/6/7 ساعت : 5:56 عصر

 

زندگی عالی عالی ست،ولی در این بین  حال من مثل درختی ست که هیزم شده است !

 

حیف از نقش خیالی که توهم شده است

فرش تا عرش لگد خورده ی مردم شده است

 

زندگی عالی عالی ست،ولی در این بین

حال من مثل درختی ست که هیزم شده است !

 

در خودم حل شدم و کم شدم و دم نزدم

تا نگویند که محتاج ترحم شده است

 

عشق، انگشتر اعجاز سلیمان نبی ست

که در این زندگی بی هیجان گم شده است !

 

در پی ام آمده ای، بیست و اندی سال است

زندگی ! فکر کنم سوء تفاهم شده است !

 

سعید توکلی

 


دیگر اشعار : سعید توکلی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

بدست علیرضا بابایی در دسته سوگل مشایخی تاریخ : 92/6/6 ساعت : 3:0 عصر

 

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است  شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

 

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

 

آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است

 

رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

 

سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم

طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است

 

خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی

دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است

 

کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

 

تارهای نفسم را به زمان می بافم

که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است

 

سوگل مشایخی

 


دیگر اشعار : سوگل مشایخی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی

بدست علیرضا بابایی در دسته غلامرضا ابراهیمی تاریخ : 92/6/6 ساعت : 2:56 عصر

+ ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی لحظه هایم همه خشکید ، تو باران نشدی

 

 

ای معمای شکوفا شدن آسان نشدی

لحظه هایم همه خشکید ، تو باران نشدی

 

بی تو مشقم شده هر بار ترک بستن خویش

مرگ صد باره ی من دیدی و گریان نشدی

 

رمز روییدن این خاک قدمهای تو بود

عابر خیس همین تکه بیابان نشدی

 

یک قدم پیش تر از من شده ای فصل بهار

مژده ی وصل بر این فصل زمستان نشدی

 

در فقیری چه کنم گرمی بازار تو را

کیمیا گشته حضورت کمی ارزان نشدی

 

گفتم این بار غزل را به تو زینت بدهم

تو بر این سفره ی بی قافیه مهمان نشدی

 

غلامرضا ابراهیمی

 


دیگر اشعار : غلامرضا ابراهیمی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 92/6/6 ساعت : 12:41 عصر

 

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟

من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟

 

گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است

داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟

 

خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست

این سرآشفته و این قلب ناخرسند چیست؟

 

چند روز از عمر گل‌های بهاری مانده است

ارزش جان‌کندن گل‌ها در این یک چند چیست؟

 

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش

چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

 

عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز

حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آخرش درد دلت، در به درت خواهد کرد

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر سهرابی تاریخ : 92/6/5 ساعت : 2:58 عصر

 

آخرش درد دلت، دربه‌درت خواهد کرد  مهره‌ی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد

 

آخرش درد دلت، دربه‌درت خواهد کرد

مهره‌ی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد

 

عشق؛ یک شیشه‌ی انگور کنار افتاده‌ست

که اگر کهنه شود مست‌ترت خواهد کرد

 

از هم‌آن دست که دادی به تو بر خواهد گشت

جگر خون شده‌ام خون‌جگرت خواهد کرد

 

ناگهان چشم کسی سربه‌سرت می‌ذارد

بی‌محلّیش ولی جان به سرت خواهد کرد

 

جرم من خواستن دختر اربابِ دِه است

مادر! این جرم شبی، بی‌پسرت خواهد کرد

 

همه‌ی شهر به آواز من عادت کردند

وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد

 

امیر سهرابی

 


دیگر اشعار : امیر سهرابی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سراغ مرا هیچ کس نمیگیرد

بدست علیرضا بابایی در دسته مهرداد نصرتی تاریخ : 92/6/4 ساعت : 5:32 عصر

ببین! سراغ مرا هیچ‌کس نمی‌گیرد مگر که نیمه شبی، غصه‌ای، غمی، چیزی

 

 

تو کز نجابت صدها بهار لبریزی

چرا به ما که رسیدی همیشه پاییزی؟

 

ببین! سراغ مرا هیچ کس نمی‌گیرد

مگر که نیمه شبی، غصه ای، غمی، چیزی

 

تو هم که می‌رسی و با نگاه پُر شورت

نمک به تازه ‌ترین زخم‌ هام می ‌ریزی

 

خلاصه حسرت این ماند بردلم که شما

بیایی و بروی ، فتنه برنیانگیزی

 

بخند ! باز شبیه همیشه با طعنه

بگو که: آه! عجب قصه‌ی غم‌انگیزی

 

بگو که قصد نداری که اذیتم بکنی

بگو که دست خودت نیست تا بپرهیزی

 

ولی.. . ببین خودمانیم مثل هر دفعه

چرا به قهر، تو از جات برنمی‌خیزی؟

 

نشسته‌ای که چه؟ یعنی دلت شکست؟هم‌این؟

ببینمت... ولی انگار که اشک می‌ریزی

 

عزیز گریه نکن ، من که اولش گفتم

تو از نجابت صدها بهار لبریزی

 

مهرداد نصرتی

 


دیگر اشعار : مهرداد نصرتی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

محبوب کردن