سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 348 ، بازدید دیروز: 883 ، کل بازدیدها: 13101811


صفحه نخست      

کو رفیق رازداری!

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/8/4 ساعت : 1:12 عصر

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی

کو رفیق رازداری! کو دل پرطاقتی؟

              شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت

             شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟

             گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند

             دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی

             بس که دامان بهاران گل‌به‌گل پژمرده شد

             باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی

من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی‌

 

فاضل نظری    

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پناهم می دهی امشب؟

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 91/8/3 ساعت : 6:23 عصر

 

پناهم می دهی امشب؟

 

سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟

سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب ؟

 

منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند

و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟

 

میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان

در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟

 

دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها

در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟

 

به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور

در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟

 

رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن

رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟

 

نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل

تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب 

 

ناشناس


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

حالم بد است مثل زمانی که نیستی

بدست علیرضا بابایی در دسته غلامرضا طریقی تاریخ : 91/8/3 ساعت : 3:49 عصر

حالم بد است

 

حالم بد است مثل زمانی که نیستی     !

دردا که تو همیشه همانی که نیستی !

              وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای

              وقتی که نیستی نگرانی که نیستی !

عاشق که می شوی نگران خودت نباش

عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی !

              با عشق هر کجا بروی حی و حاضری

              دربند این خیال نمانی که نیستی !

تا چند من غزل بنویسم که هستی و

تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی !

              من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

              بی من تو در کجای جهانی که نیستی ؟

 

   غلامرضا طریقی

 


دیگر اشعار : غلامرضا طریقی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به من گفت ای بیابان گرد غربت ! کیستی ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/8/3 ساعت : 2:13 عصر

به من گفت ای بیابان گرد غربت ! کیستی ؟

 

 

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد

زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد

 

سر مغرور من ! با میل دل باید کنار آمد

که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد

 

مرنج از بیش و کم چشم از شراب این و آن بردار

که این ساقی به قدر « تشنگی » پیمانه می سازد

 

مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم

که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد

 

به من گفت ای بیابان گرد غربت ! کیستی ؟ گفتم    :

پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد

 

مگو شرط دوام دوستی دوری ست ، باور کن

همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گفتی که پــر بکش

بدست علیرضا بابایی در دسته مرتضی فراهانی تاریخ : 91/8/2 ساعت : 11:17 عصر

 

گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

 

گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

باشـد ، قبـول ، کفتر  نا مهربان من

               هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

              پـُر می شود از آتش عشقت دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت ،  زبان من

              آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای

              دیگر رسیـده کارد  ، بر این استـخوان من

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی

این یک تراژدی ست ـ غم  داستان من

              یک شب بیا و ضامن من باش  نازنین !

              وقتی دخیـل  ، بستـه به تو آهوان ِ من

دل بــرکن و به شهـرِ دل من بیا عزیز!

زخـم زبان مردم چشـمت  ، به جان ِ من

              باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم

             آخر رسیـده است به پایـان  ، زمان من

 

 مرتضی فراهانی

 


دیگر اشعار : مرتضی فراهانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/8/2 ساعت : 5:7 عصر

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

 

 

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام نگاه افتادن

                 سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟

                 تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

                  آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است    :

                 پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن

 با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است

سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن

                 من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل

                 قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن

عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد

سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

 

حامد عسکری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دل بریدن ساده نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 91/8/2 ساعت : 2:34 عصر

 

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

 

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

 

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام

ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

 

قلب تو پر بود از ماه و هزاران پنجره

ماه را از پشت یک دیوار دیدن ساده نیست

 

بوسه هایت دلنشین و خنده هایت دلفریب

طعم تلخ این جدایی را چشیدن ساده نیست

 

باز هم آمد بهار اما هوا افسرده است

آه از دست زمستان هم رهیدن ساده نیست

 

قلب من آتش گرفت از دوریت باران من

از دل این آتش سوزان پریدن ساده نیست

 

پادشاه قصر قلبم حکمران با شکوه

ساده دل دادم ولی این دل بریدن ساده نیست

 

شاعر : ناشناس

 


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

همیشه در دل همدیگریم و دور از هم

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی فرجی تاریخ : 91/7/30 ساعت : 5:16 عصر

 دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم

 

همیشه در دل همدیگریم و دور از هم

چقدر خاطره داریم با مرور از هم

 

دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم

نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم

 

تو من ، تو من ، تو منی ، من تو ، من تو ، من تو شدم

اگر چه مرگ جدامان کند به زور از هم

 

 نه ، تن نده پری من ! تو ورد ها بلدی

بخوان که پاره شود بند های تور از هم

 

نه ، مثل ریل نه ... فکر دوباره آمدنیم

شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم

 

مهدی فرجی


دیگر اشعار : مهدی فرجی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کاش می دانستی

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 91/7/29 ساعت : 10:12 عصر

کاش می دانستی، من سکوتم حرف است

 

کاش می دانستی، من سکوتم حرف است،

حرف هایم حرف است،

خنده هایم، خنده هایم حرف است.

کاش می دانستی،

می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم.

کاش می دانستی، کاش می فهمیدی،

کاش و صد کاش نمی ترسیدی

که مبادا دل من پیش دلت

گیر کند،

یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند.

من کمی زودتر از خیلی دیر،

مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد.

تو نترس، سایه ها؛ بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد.

کاش می دانستی،

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت،

در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست.

تازه خواهی فهمید

 مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست.


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سفر مکن

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی سهیلی تاریخ : 91/7/29 ساعت : 9:59 صبح

هر چه کنی بکن ولی از بر من سفر مکن

 

هر چه کنی بکن ولی از بر من سفر مکن

یا که چو می روی مرا وقت سفر خبر مکن

 

گر چه به غم ستاده ام نیست توان دیدنم

شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن

 

روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد

وقت وداع کردنت بر رخ من نظر مکن

 

دیده به در نهاده ام تا شنوم صدای تو

حلقه به در بزن مرا عاشق در به در مکن

 

من که ز پا نشسته ام مرغک پر شکسته ام

زود بیا که خسته ام زین همه خسته تر مکن

 

گر چه به دور زندگی تن به قضا نهاده ام

آتشم این قدر مزن رنجه ام این قدر مکن

 

یوسف عمر من بیا تنگدلم برای تو

رنج فراق می کشد خون به دل پدر مکن

 

هر چه که ناله می کنم گوش به من نمیکنی

یا که مرا ز دل ببر  یا ز برم سفر مکن

 

مهدی سهیلی


دیگر اشعار : مهدی سهیلی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   16   17   18   19   20      >

محبوب کردن