سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 57 ، بازدید دیروز: 361 ، کل بازدیدها: 13184024


صفحه نخست      

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 91/8/23 ساعت : 11:12 صبح

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

 

 

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

 

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

 

قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو

گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست

 

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

 

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

 

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز

که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست

 

محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

بدست علیرضا بابایی در دسته هما میر افشار تاریخ : 91/8/23 ساعت : 8:52 صبح

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

 

 

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم 

صید افتاده به خونم

تو چه  سان می گذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم

دگر از پای نشستم

گوئیا زلزله آمد

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من

که زکویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل

با تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی

نتوانم نتوانم

بی تو من زنده نمانم

 

هما میر افشار (جواب شعر کوچه_ فریدون مشیری)

 


دیگر اشعار : هما میر افشار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چنگی به دل نمی زند این ساز بی رمق

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد جواد حیدری تاریخ : 91/8/23 ساعت : 8:21 صبح

 

چنگی به دل نمی زند این ساز بی رمق

 

 

چنگی به دل نمی زند این ساز بی رمق

 آهنگ رفتنت به دلم چنگ می زند

                   قلبم نفس نفس زد و یکباره ایستاد

                  این نبض بی رمق چه بد آهنگ می زند

ساعت برای دلخوشی ام مکث کرده است

اما به گوش خسته ام آونگ می زند

                  چشمم پر از ترانه باران بی کسی است

                  این غصه بر بلور دلم سنگ می زند

بغضم شکسته،یکسره فریاد می شوم

دیدی که بی تو پای دلم لنگ می زند؟

 

        محمد جواد حیدری

 

 


دیگر اشعار : محمد جواد حیدری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نمانده بی تو برایم طراوتی دیگر

بدست علیرضا بابایی در دسته سید محمد تولیت تاریخ : 91/8/22 ساعت : 10:1 عصر

نمانده بی تو برایم طراوتی دیگر

 

 

نمانده بی تو برایم طراوتی دیگر

نه مانده تاب و توانی ، نه طاقتی ، دیگر

 

تو و دوباره نگاهی ، عنایتی بر من

من و دوباره تماشا ... خجالتی دیگر

 

شراب و شاهد و شمع و .... تو جامع السکری

و نیست با تو به میخانه حاجتی ، دیگر

 

اگرچه لیلی و مجنون حدیث عشاق است

ولی حکایت ما شد حکایتی دیگر

 

و نیمه شب من و خواب و خیال چشمانت

و صبحدم من و - هیهات ! - حسرتی دیگر

 

سید محمد تولیت

 


دیگر اشعار : سید محمد تولیت
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بهانه

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/8/22 ساعت : 7:17 عصر

 آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

 

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند 

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند   

 

پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار" 

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند 

 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

 این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

 

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی 

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

 

یک نقطه بیش فرق"رحیم"و"رجیم"نیست

ازنقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

 

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چه قدر بوی تو خوبست...بوی آغوشت

بدست علیرضا بابایی در دسته نغمه مستشار نظامی تاریخ : 91/8/22 ساعت : 6:14 عصر

چه قدر بوی تو خوبست... بوی آغوشت

 

چه قدر بوی تو خوبست... بوی آغوشت

همیشه زحمت من بوده است بر دوشت

                    چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم

                    دو بال بوده به جای دو دست بر دوشت

ولی به خاطر من بال را کنار زدی

که با دو دست بگیری مرا در آغوشت

                    که با دو دست برایم دو بال بگذاری

                    به جای روشنی بالهای خاموشت

که آسمان خودت آسمان من باشد

که از بهشت بخوانم دوباره در گوشت

                    آهای روسریت آفتاب تابستان    !

                    شکوفه تاج سر تو ،بنفشه تن پوشت

بهشت جای قشنگیست جای دوری نیست

بهشت باغ بزرگیست ، باغ آغوشت

                    بهشتِ اول و آخر گمان نکن حتی

                    بهشت هم بروم می کنم فراموشت !

 

نغمه مستشارنظامی


دیگر اشعار : نغمه مستشار نظامی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

میروم خسته و افسرده و زار

بدست علیرضا بابایی در دسته فروغ فرخزاد تاریخ : 91/8/22 ساعت : 4:38 عصر

میروم خسته و افسرده و زار

 

 

میروم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

بخدا میبرم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش


میبرم، تا که در آن نقطه دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زینهمه خواهش بیجا و تباه


میبرم تا ز تو دورش سازم

زتو، ای جلوه امید محال

میبرم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

 

ناله میلرزد، می رقصد اشک

آه، بگذار که بگریزم من

از تو، ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

 

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم، صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

 

عاقبت بند سفر پایم بست

میروم، خنده به لب خونین دل

میروم، از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

 

فروغ فرخزاد

 


دیگر اشعار : فروغ فرخزاد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 91/8/21 ساعت : 8:29 عصر

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

 

 

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

 

دلم برای خودم تنگ می شود آری  :

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

 

نشد جواب بگیرم سلام هایم را

هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

 

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را

اشاره ای کنم, انگار کوه کن بودم

 

من آن زلال پرستم در آب گند زمان

که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

 

غریب بودم , گشتم غریب تر امّا:

دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم

 

محمدعلی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کردی آهنگ سفر اما پشیمان میشوی

بدست علیرضا بابایی در دسته معینی کرمانشاهی تاریخ : 91/8/21 ساعت : 5:30 عصر

 

کردی آهنگ سفر اما پشیمان میشوی

 

 

 

کردی آهنگ سفر اما پشیمان میشوی

چون به یاد آری پریشانم پریشان می شوی

 

گر به خاطر آوری این اشک جانسوز مرا

آنچه من هستم کنون در عاشقی آن می شوی

 

سر به زانو گریه هایم را اگر بینی به خواب

چون سپند از بهر دیدارم شتابان می شوی

 

عزم هجران کرده ای شاید فراموشم کنی

من که میدانم تو هم چون شمع گریان می شوی

 

گر خزان عمر ما را بنگری با رفتنت

همچو ابر نوبهاران اشکریزان می شوی

 

بشکند پیمانه ی صبرم,ولی در چشم خلق

چون دگر خوبان تو هم بشکسته پیمان می شوی

 

بینم آن روز ی که چون پروانه بهر سوختن

پای تا سر آتش و سر تا به پا جان می شوی

 

مرغ باغ عشقی و دور از تو جان خواهم سپرد

آن زمان بی همزبان در این گلستان می شوی

 

معینی کرمانشاهی

 


دیگر اشعار : معینی کرمانشاهی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چون شعرِ پنهان در گلویی دوستت دارم

بدست علیرضا بابایی در دسته سید مهدی طباطبایی تاریخ : 91/8/21 ساعت : 3:17 عصر

چون شعرِ پنهان در گلویی دوستت دارم

 

چون شعرِ پنهان در گلویی دوستت دارم

در قالب هر آرزویی دوستت دارم

 

دیگر گواه عاشقی‌، این اشک‌ها هم نیست

با این‌ همه بی‌ آبرویی دوستت دارم

 

آن چشم‌های تو همیشه راست می‌گویند

دیگر نمی‌خواهد بگویی دوستت دارم

 

دیوار هم عاشق شده، آهسته آهسته

ای قابِ عکس روبرویی، دوستت دارم

 

می‌خواستم از تو بگویم، بغض‌ امّا بغض  ... !

این‌بار هم بی‌گفتگویی دوستت دارم

 

دستت برایم رو شد ای دل! خوب می‌دانم

این روزها دلتنگِ اویی، دوستت دارم

 

سید مهدی طباطبایی یاسین


دیگر اشعار : سید مهدی طباطبایی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   116   117   118   119   120   >>   >

محبوب کردن