سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 526 ، بازدید دیروز: 411 ، کل بازدیدها: 13094856


صفحه نخست      

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم، حسین جنتی تاریخ : 92/8/18 ساعت : 8:28 صبح

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!  نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!

 

 

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه   !

نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!

 

این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،

پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!

 

باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،

به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!

 

شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،

دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!

 

جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات،

تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!

...

هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،

ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!

 

 

حسین جنتی


دیگر اشعار : محرم، حسین جنتی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

این چشمها برای که تبخیر میشود؟

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم، رضا جعفری تاریخ : 92/8/17 ساعت : 1:48 عصر

پیراهنِ مُحرمِ من را بیاورید

 

این چشمها برای که تبخیر میشود؟

این حلقه ها برای که زنجیر میشود؟

 

پیراهنِ مُحرمِ من را بیاورید

دارد زمان هیأت من دیر میشود

 

با روضه ی حسین، نفس تازه می کنم

وقتی هوای شهر نفس گیر میشود

 

من دستمالِ گریه‌ی خود را نشُسته‌ام

چون آب هم به نام تو تطهیر میشود

 

اشکِ تو تا همیشه جوان می‌چکد، حسین

چشمِ من ‌ست این ‌که چنین پیر میشود

 

من تازه تشنه می‌شوم و گریه می‌کنم

وقتی ز گریه چشم همه سیر میشود

 

این قطره نیست، آینه‌ی توست یا علی

در اشکِ ما حسینِ تو تکثیر میشود

 

 

رضا جعفری 


دیگر اشعار : محرم، رضا جعفری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بوی پیراهن خونین کسی می آید

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم، مهدی جهاندار تاریخ : 92/8/17 ساعت : 11:33 صبح

بوی پیراهن خونین کسی می آید

 

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها  !

این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها

 

سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی

همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها

 

چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید

بس که در حق تو کردند مسلمانی ها

 

همه در دست، ترنجی و از این می رنجی

که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها

 

خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام

ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها

 

عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست

این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟

 

"این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"

این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟

 

یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟

بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها

 

بوی پیراهن خونین کسی می آید

این خبر را برسانید به کنعانی ها

 

 

مهدی جهاندار


دیگر اشعار : محرم، مهدی جهاندار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی صفی یاری، محرم تاریخ : 92/8/17 ساعت : 11:17 صبح

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند

 

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند

حتی عبور ثانیه ها فرق می کند

 

این روزها که بغض، دلم را گرفته است

با روزهای قبل چرا فرق می کند؟

 

این پرچم سیاه همین بیرق و علم

حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند

 

دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند

حتی سروده ی شعرا فرق می کند

 

یک راست می روم سر اصل مصیبت ام

آقای من عزای شما فرق می کند

 

هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است

اما هوای کرببلا فرق می کند

 

آقا نگیر خرده اگر شور می زنند

عشق تو با همه به خدا فرق می کند

 

" باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است  "

 

آقا ببخش حال خودم هم عوض شده

این است جای قافیه ها فرق می کند

 

تا گفت: «یا اُخَیَّ » دلش بی قرار شد

سوز صدا و سوز صدا فرق می کند

 

بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود

اینجا... غروب با همه جا فرق می کند

 

 

مهدی صفی یاری


دیگر اشعار : مهدی صفی یاری، محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من از ندامت فردای اشتباه پُرم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد سلمانی تاریخ : 92/8/15 ساعت : 10:6 صبح

شراب وسوسه در جان من مریز، که من هزار پنجره از حسرت نگاه ، پُرم

 

من از ندامت فردای اشتباه پُرم

ز من کناره بگیرید کز گناه پُرم

 

من از نتایج خوش باوری ، تجارب تلخ

پُرم، پُرم، پُرم ، از بار اشتباه پُرم

 

مرا به خلوت وجدان خویش بسپارید

که از قضاوت تو خالی کلاه ، پُرم

 

چگونه دست به همراهی ات بیالایم

که از خیانت یاران نیمه راه پُرم

 

شراب وسوسه در جان من مریز، که من

هزار پنجره از حسرت نگاه ، پُرم

 

محمد سلمانی


دیگر اشعار : محمد سلمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت

بدست علیرضا بابایی در دسته کاظم بهمنی تاریخ : 92/8/15 ساعت : 8:51 صبح

مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت / سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت

 

مرا به خلسه میبرد  حضور ناگهانیت

سلام وحال پرسی و شروع خوش زبانیت

 

فقط نه کوچه باغ ما،فقط نه اینکه این محل

احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت

 

دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا

چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانیت

 

جواب کن به جز مرا،صدا بزن شبی مرا

و جای تازه بازکن میان زندگانیت

 

بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای

سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت

 

کاظم بهمنی


دیگر اشعار : کاظم بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

وقتی کسی را که نداری دوست داری

بدست علیرضا بابایی در دسته رضا احسان پور تاریخ : 92/8/12 ساعت : 10:46 صبح

وقتی کسی را که نداری دوست داری  با عشق داری روی خود، پا می‌گذاری

 

وقتی کسی را که نداری دوست داری

با عشق داری روی خود، پا می‌گذاری

 

وقتی به جای "من"، ضمیرت می‌شود "تو"

از "تو" برایت مانده یک "او" یادگاری...

 

وقتی که غیر از خاطراتی گنگ و مبهم

چیزی نداری که نداری که نداری...

 

وقتی هوایت ابری است و بغض داری

تا شانه می‌بینی هوس داری بباری...

 

وقتی برای زندگی یک راه داری

از راه سهمت می‌شود چشم انتظاری...

 

وقتی که هی نه می‌شود، نه می‌شود، نه...

وقتی که آری بوده، آری بوده، آری...

 

وقتی نمی‌خواهی که تنهایی بمیری

امّا در آغوش خدا هم بی قراری...

 

وقتی بمیری پیش از آن که مرده باشی

باید به قدر زندگی طاقت بیاری

 

 

رضا احسان پور


دیگر اشعار : رضا احسان پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بگو دنیا به بار بی کسی هایم بیفزاید

بدست علیرضا بابایی در دسته ساجده جبار پور تاریخ : 92/8/11 ساعت : 9:6 صبح

 

بگو دنیا به بار بی کسی هایم بیفزاید  به چشمان سیاهم گریه ی مستانه می آید

 

بگو دنیا به بار بی کسی هایم بیفزاید

به چشمان سیاهم گریه ی مستانه می آید

 

کدامین میوه ی ممنوعه در دامان من افتاد

که جای شعر حوایی درونم درد می زاید

 

زنی با طرّه ای از گیسوانم جادویم کرده

بیاور باطل السحری که بخت تیره بگشاید

 

دعایم بی اثر شد ، جانماز از بغض من تر شد

سرم این روزها بیهوده دارد مهر می ساید

 

پر از زخمم برای بردنم راهی بیاب ای مرگ!

مداوای تو شاید ذرّه ای خوبم کند، شاید...

 

ساجده جبار پور

 


دیگر اشعار : ساجده جبار پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از کنارم رد شدی بی اعتنا، نشناختی

بدست علیرضا بابایی در دسته مجتبی سپید تاریخ : 92/8/10 ساعت : 6:17 عصر

 

از کنارم رد شدی بی‌اعتنا، نشناختی چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی

 

از کنارم رد شدی بی‌اعتنا، نشناختی

چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی

 

در تمام خاله‌بازی‌های عهد کودکی

همسرت بودم همیشه بی‌وفا نشناختی؟

 

لی‌له‌باز کوچه‌ی مجنون صفت‌ها فکر کن

جنب مسجد، خانه‌ی آجرنما، نشناختی؟

 

دختر همسایه! یاد جرزنی هایت به خیر

این منم تک‌تاز گرگم‌ برهوا، نشناختی؟

 

اسم من آقاست اما سال‌ها پیش این نبود

ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟

 

کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است

آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی

 

مجتبی سپید

 


دیگر اشعار : مجتبی سپید
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نفس در این قفس از من گرفته آسمانم را

بدست علیرضا بابایی در دسته فاطمه رنجبری تاریخ : 92/8/10 ساعت : 5:4 عصر

 

نفس در این قفس از من گرفته آسمانم را  تو را می‌خواهم و عشق تو پُر کرده جهانم را

 

نفس در این قفس از من گرفته آسمانم را

تو را می‌خواهم و عشق تو پُر کرده جهانم را

 

تو را می‌خواهم و این خواهش ممنوع، هرلحظه

فرومی‌پاشد از هم بندبند ِ استخوانم را

 

به بند ِ بسته بر بال و پر خود دل نمی‌بندم

تو را می‌خواهم و این خواستن پَر داده جانم را

 

تصور کن مرا جای زنی که روی بازویت

گرفته تنگ در آغوش، لب‌هایت لبانم را

 

که هی می‌جوشد از من خوشه‌های خودسر انگور

که هی می‌نوشی از من آبشاران ِ روانم را

 

مرا از تُنگ "من" بردار و تا دریا ببر با خود

که می‌خواهم به قلاب تو بسپارم دهانم را...

 

فاطمه رنجبری

 


دیگر اشعار : فاطمه رنجبری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن