باید تو هم محکوم در خود سوختن باشی
یا مثل چایی که می افتد از دهن باشی
زخمی که من برداشتم فهمیدنش سخت است
سخت است حتی لحظه ای هم جای من باشی
توی دلم هر روز و هر شب رخت می شویند
باید برای درک این دلشوره زن باشی
در من دو روح بی قرار انگار در جنگ اند
سخت است با تنهایی ات در یک بدن باشی
در قاب آیینه خودت را گم کنی هر روز
در جالباسی هات دنبال کفن باشی
راهی برای صلح با دنیا نمی ماند
با مرگ وقتی گرم جنگی تن به تن باشی
...
مثل جذامی ها شدم، می رانی ام از خود
یک شب نشد با عشق در یک پیرهن باشم
لیلا عبدی
وبلاگ شاعر : یک صندلی برای نشستن کنار تـــو
دیگر اشعار : لیلا عبدی
نویسنده : علیرضا بابایی