سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1988 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13098070


صفحه نخست      

سلام ای خوب دیروزم

بدست علیرضا بابایی در دسته یغما گلروئی تاریخ : 91/9/25 ساعت : 1:3 عصر

خداحافظ

 

 

خداحافظ!خداحافظ! سلام ای خوب دیروزم

بدون من تا ته دنیا به آتیش تو می سوزم

              خداحافظ!خداحافظ! همیشه همدم و همراه

              دلیل بغض بی وقفه ، دلیل هق هق گهگاه

خداحافظ!خداحافظ! عزیز خسته از تکرار

نگو تقدیر ما این بود ،‌ محاله بعد از این دیدار

              خداحافظ!خداحافظ! سیه پوش سراپا نور

              شروع ناب هر شعری ، تو ای نزدیک دورادور

خداحافظ غزلساز طناب و شاخه و رؤیا

صدای ناب روییدن ، غریق عاشق دریا

              خداحافظ!خداحافظ! گل اردیبهشت من

              پر از نام زلال توست ،‌ کتاب سرنوشت من

خداحافظ!خداحافظ! دلیل تازه بودن ها

خداحافظ!خداحافظ! تمنای سرودن ها

              خداحافظ!خداحافظ! سفر خوش ! راه رؤیا باز

              پس از تو قحطی لبخند ، پس از تو حسرت پرواز

 

یغما گلروئی


دیگر اشعار : یغما گلروئی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

بدست علیرضا بابایی در دسته قیصر امین پور تاریخ : 91/9/21 ساعت : 12:25 صبح

 

می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

 

می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

می جویمت چنان که لب تشنه آب را

 

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

 

بی تابم آن چنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را

 

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یاآن چنان که بال پریدن عقاب را

 

حتی اگر نباشی، می آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را

 

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

 

قیصرامین پور

 


دیگر اشعار : قیصر امین پور
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مرا ببخش نازنین که تکیه گاه نیستم

بدست علیرضا بابایی در دسته محسن ملکى تاریخ : 91/9/20 ساعت : 11:58 عصر

مرا ببخش نازنین که تکیه گاه نیستم

 

مرا ببخش نازنین که تکیه گاه نیستم

ازآن زمان که گفته ای که ((سر به راه نیستم))

             مرا ببخش نازنین که لایه لایه ماتمم

             ز روی ردِ گونه ام ، مدام میچکد غمم

مرا ببخش نازنین صبوریم تمام شد

وجب وجب بهشت تو، به کام من حرام شد

             مرا ببخش نازنین گناه تو عجیب نیست

             که عشق همزمان دگر، رذالت و فریب نیست!

تصورم از عاشقی، از اول اشتباه بود

مرا ببخش نازنین، دل تو سر به راه بود!!!

 

محسن ملکى

 


دیگر اشعار : محسن ملکى
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ز حال من چه می پرسی ، توای غافل ز غمگینان

بدست علیرضا بابایی در دسته فرزانه شیدا تاریخ : 91/9/20 ساعت : 8:38 عصر

منم تنها ترین تنها، ز درد سینه ام بی جان

 

 

ز حال من چه می پرسی ، توای غافل ز غمگینان

منم تنها ترین تنها،‌   ز درد سینه ام بی جان

بّود روزم شب واین شب، بّود ظلمت گهی تاریک

حصار بی کسی دورم ، ره امید من باریک

سروده خنده ام: هق هق ، و سیل اشک من دریا

مرا آواره گی ؛گردش؛ ، سفر با قلب خوش ؛رویا؛!

سرایم دشت بی پیکر ‌، بخاک تشنه ای مفروش

چراغم در ؛سما ؛ ماهی ، که با ابری شده خاموش

نگاهم انتظاری تلخ، پناهم بی پناهی ها

سکوت دل همه فریاد ، گناهم بی گناهی ها

دلم یک شیشه ی نازک ، طپشهایش بسان سنگ

همه یاران من دشمن ، به ظاهر با دلم همرنگ!

سلام دیگران با من ،‌ بواقع همچو یک نفرین

سخن با قلب من طعنه، بظاهر با دلم غمگین!

محبت با دلم حیله، نوازش چون خراش چنگ

وفا با قلب من تزویر، صداقت با دلم نیرنگ

مرا نور جهان ظلمت ،درخشش تیغه ی خنجر

به محفل گفتگو ها جنگ ، مرا تنهائیم سنگر!

حراّرت بر دلم آتش ، نسیم صبح من طوفان

مرا همدر یک انسان! ولی در باطنش شیطان!

مرا عشق جهان ، هجران؛ سرای آرزو حرمان

مرا پیوند دل زنجیر ، سزای عاشقی زندان!

زحال من چه می پرسی ، ندانستن گهی خوب است

چه سودی پرسش از قلبی، که در فریاد وآشوب است!!

بحال خود رهایم کن ، که تا میرم به کنچ غم

چو پاسخ را نمیگیری، بُکن این پرسش خود کم!!!

جوابی را اگر خواهی... درون دیده ام بنگر

بخوان دل را، ز چشمانم ، سپس چون دیگران بگذر!!!

 

فرزانه شیدا

 


دیگر اشعار : فرزانه شیدا
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چند روزی است که تنها به تو می اندیشم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد سلمانی تاریخ : 91/9/20 ساعت : 4:33 عصر

 

چند روزی است که تنها به تو می اندیشم

 

چند روزی است که تنها به تو می اندیشم

از خودم غافلم اما به تو می اندیشم

            شب که مهتاب درآیینه ی من می ر قصد

            می نشینم به تماشا به تو می اندیشم

همه ی روز به تصویر تو می پردازم

همه ی گریه شب را به تو می اندیشم

            چیستی ؟ خواب و خیالی ؟ سفری ؟خاطره ای ؟

            که دراین خلوت شب ها به تو می اندیشم

لحظه ای یاد تو از خاطرمن خارج نیست

یا درآغوش منی یا به تو می اندیشم

            اگر آینده به یک پنجره تبدیل شود

            پشت آن پنجره حتی به تو می اندیشم

تو به حافظ به حقیقت به غزل دلخوش باش

من به افسانه نیما به تو می اندیشم

            نه به اندیشه ی زیبا ،‌نه به احساس لطیف

            که به تلفیقی از این ها به تو می اندیشم

تو به زیبایی دنیایِ که می اندیشی؟؟

من که تنها به تو، تنها به تو می اندیشم

 

محمد سلمانی


دیگر اشعار : محمد سلمانی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

حرفت قبول! لایق خوبی نبوده ام!

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر مرزبان تاریخ : 91/9/20 ساعت : 12:4 عصر

 

حرفت قبول! لایق خوبی نبوده‌ام!

 

حرفت قبول! لایق خوبی نبوده‌ام!

وقتی بدم! موافق خوبی نبوده‌ام!

 

عذرای پاکدامن اشعار آبی‌ام

من را ببخش وامق خوبی نبوده‌ام

 

فهمیدی اینکه خنده‌ی تلخم تصنعی است؟

الحق که من منافق خوبی نبوده‌ام!

 

 این بادها به کهنگی‌ام طعنه می‌زنند

من بادبان قایق خوبی نبوده‌ام

 

من هیچوقت شاعر خوبی نمی‌شوم!

من هیچوقت خالق خوبی نبوده‌ام!

 

فهمیدم اینکه فلسفه‌ی من شکستن است

هرگز دچار منطق خوبی نبوده‌ام

 

حرفت قبول! هر چه که گفتی قبول! آه…

اما نگو که عاشق خوبی نبوده‌ام

 

امیر مرزبان


دیگر اشعار : امیر مرزبان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدرضا ترکی تاریخ : 91/9/20 ساعت : 12:2 صبح

 

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

 

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

یا آن که گدایی محبت  شده باشد

 

دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک

تبدیل به غوغای حسادت شده باشد

 

دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟

باغی ست که آلوده به آفت شده باشد

 

خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،

بگذار که آیینه نفرت شده باشد!

 

از وهن خیانت به امانت چه بگویم

آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!

 

شرمنده عشقیم و دل منجمد ما

جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد

 

مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست

ای عشق مبادا که جسارت شده باشد!

 

محمدرضا ترکی

 


دیگر اشعار : محمدرضا ترکی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اگر گفته ام رفته از یاد من

بدست علیرضا بابایی در دسته ناشناس تاریخ : 91/9/19 ساعت : 11:49 عصر

 

اگر گفته ام رفته از یاد من،صدای قشنگ و دلارام تو

 

اگر گفته ام رفته از یاد من،صدای قشنگ و دلارام تو

اگر گفته ام رفته از خاطرم،عزیز سفر کرده ام نام تو

اگر گفته ام نیست در خاطرم،از آن عشق سوزنده دیگر اثر

تمایل ندارم به سویت برو،برو هر چه داری از اینجا ببر

اگر گفته ام پیش من هیچ وقت،در این کوچه جای تو خالی نبود

وگر گفته ام دوزخ جان تو،بجز یک بهشت خیالی نبود

اگر گفته ام خسته ام خسته ام،از آن شور و حال و پریشانی ات

و یا اینکه من بارها بارها،شکستم شکستم به آسانی ات

اگر گفته ام مهر تو از دلم،جدا گشته بی شک خطا گفته ام

از آن شب که نور تو تابیده است،پر از خواهشم سخت آشفته ام

خدایا تو بر حال من شاهدی،چگونه اورا صدا می زنم

و در خلوت پر سکوتم چقدر،در این بی کسی دست و پا می زنم

همانا گفتند باید تو را،برای همیشه رهایت کنم

و حتی نباید دگر لحظه ای،تو را مهربانم صدایت کنم

هنوز ای صمیمی ترین یادها،حضور تو در من تماشایی است

و از تو چه پنهان که شبهای من،سیاه است تار است شیدایی است

و ای کاش می شد تو باور کنی،هنوز ای ز من رفته می خواهمت

تو ای آسمانم مرا پر بده،چو یک مرغ پر بسته می خوانمت

دل من شبیه خودم بی گمان،به دیوار تنهاییم زل زده

و غم مثل یک حس بی بازگشت،به ابعاد تنهاییم پل زده

تو هرگز برای کسی غیر من،عزیز قشنگم تبسم مکن

و هرگز دلت را در این کوچه ها،شبیه دل خسته ام گم مکن

برو دست مهر خداوند پاک،همیشه پناه تو و یار تو

که چشم من به این کوچه می ماند آه،عزیزم به امید دیدار تو

 

ناشناس

 


دیگر اشعار : ناشناس
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 91/9/19 ساعت : 11:32 عصر

 

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

 

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

 شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب

        پشت ستون سایه ها روی درخت شب

         می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب

می دانم اری نیستی اما نمی دانم

 بیهوده می گردم بدنبالت، چرا امشب ؟

        هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما

         نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب

ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف

 ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

        هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

        حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

        گشتم تمام کوچه ها را ، یک نفس هم نیست

         شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم ، تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم ، بی تو، تا امشب

         ای ماجرای شعر و شبهای جنون من

         آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب

 

 محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

می روم از کــویــت ای دلـدار زیـبـا می روم

بدست علیرضا بابایی در دسته مجیدی تاریخ : 91/9/18 ساعت : 7:28 عصر

 

تنهای تنها می روم


می روم از کــویــت ای دلـدار زیـبـا می روم
بـا دلی دیـوانـه و غمگیـن و شیـدا می روم
             ارزش عشقم نـدانستـی و جـانـم سوختی
             می روم آری دگر ای دوست زینجا می روم
کوی عشقت غیر بدنامی و رسوائی نداشت
از سر کویت ببین رسوای رسوا می روم
           چونکه بگذشته است آبم از سر ای آرام جان
           دل بـه دریـا می زنـم تا قعر دریا می روم
عاشقانت ای گل من غرق در بحر غمند
من از ایـن جمع و از این کانون غمها می روم
           خسته شد جانم ز قیل و قال این دیوانگان
           من ز دست این همه جنجال و غوغا می روم
با دلم یکدل در این دنیای دون دمساز نیست
دل نمی بندم با این مخلوق دنیا می روم
         سایه ی بیـد و کنـار جوی و تنهائی خوشست
         می روم من در پی کشف معما می روم
گوشه ی تنهائی و عزلت نمی دانی که چیست
آری آنجا فارغ از هـر چـیـز تنـها می روم
         ای مجیدی مهـر مـهـرویـان مـکـن بـاور کـه مـن
         از غم بی مهری این قوم ترسا می روم

مجیدی

 


دیگر اشعار : مجیدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن