سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 499 ، بازدید دیروز: 2003 ، کل بازدیدها: 13098584


صفحه نخست      

به عشق شک داری؟

بدست علیرضا بابایی در دسته امید صباغ نو تاریخ : 91/8/23 ساعت : 6:23 عصر

به عشق شک داری؟

 

تو هم شبیه خودم ، در دلت تَرَک داری

وچون شبیه منی ، ارزشِ محک داری!

 

شنیده ام که درختان کوچه می گویند

که با بهار و خزان ، حس مشترک داری

 

نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی!

به لطف حضرت حق ، تا ابد بزک داری

 

به عشق چشم تو آرام و رام می خوابم

دو چشم قهوه ای تلخ و با نمک داری

 

همیشه گلّه به دنبال توست ، شک دارم!

درون حنجره ی خویش نی لبک داری؟

 

تمام مسئله حل است ، پس چرا دیگر

به من، به سبزیِ چشمم، به عشق شک داری؟

 

امید صباغ نو


دیگر اشعار : امید صباغ نو
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است

بدست علیرضا بابایی در دسته حسین منزوی تاریخ : 91/8/23 ساعت : 4:38 عصر

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است

 

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است

که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است

 

تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما

شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است

 

رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز

به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است

 

مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی

کمال عشق ، جنون است ودیگرآزاری است

 

مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست

ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است

 

بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب

جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است

 

حسین منزوی

 


دیگر اشعار : حسین منزوی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 91/8/23 ساعت : 11:12 صبح

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

 

 

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

 

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

 

قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو

گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست

 

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

 

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

 

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز

که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست

 

محمدعلی بهمنی

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

بدست علیرضا بابایی در دسته هما میر افشار تاریخ : 91/8/23 ساعت : 8:52 صبح

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

 

 

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم 

صید افتاده به خونم

تو چه  سان می گذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم

دگر از پای نشستم

گوئیا زلزله آمد

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من

که زکویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل

با تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی

نتوانم نتوانم

بی تو من زنده نمانم

 

هما میر افشار (جواب شعر کوچه_ فریدون مشیری)

 


دیگر اشعار : هما میر افشار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چنگی به دل نمی زند این ساز بی رمق

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد جواد حیدری تاریخ : 91/8/23 ساعت : 8:21 صبح

 

چنگی به دل نمی زند این ساز بی رمق

 

 

چنگی به دل نمی زند این ساز بی رمق

 آهنگ رفتنت به دلم چنگ می زند

                   قلبم نفس نفس زد و یکباره ایستاد

                  این نبض بی رمق چه بد آهنگ می زند

ساعت برای دلخوشی ام مکث کرده است

اما به گوش خسته ام آونگ می زند

                  چشمم پر از ترانه باران بی کسی است

                  این غصه بر بلور دلم سنگ می زند

بغضم شکسته،یکسره فریاد می شوم

دیدی که بی تو پای دلم لنگ می زند؟

 

        محمد جواد حیدری

 

 


دیگر اشعار : محمد جواد حیدری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

نمانده بی تو برایم طراوتی دیگر

بدست علیرضا بابایی در دسته سید محمد تولیت تاریخ : 91/8/22 ساعت : 10:1 عصر

نمانده بی تو برایم طراوتی دیگر

 

 

نمانده بی تو برایم طراوتی دیگر

نه مانده تاب و توانی ، نه طاقتی ، دیگر

 

تو و دوباره نگاهی ، عنایتی بر من

من و دوباره تماشا ... خجالتی دیگر

 

شراب و شاهد و شمع و .... تو جامع السکری

و نیست با تو به میخانه حاجتی ، دیگر

 

اگرچه لیلی و مجنون حدیث عشاق است

ولی حکایت ما شد حکایتی دیگر

 

و نیمه شب من و خواب و خیال چشمانت

و صبحدم من و - هیهات ! - حسرتی دیگر

 

سید محمد تولیت

 


دیگر اشعار : سید محمد تولیت
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بهانه

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 91/8/22 ساعت : 7:17 عصر

 آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

 

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند 

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند   

 

پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار" 

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند 

 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

 این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

 

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی 

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

 

یک نقطه بیش فرق"رحیم"و"رجیم"نیست

ازنقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

 

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند

 

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چه قدر بوی تو خوبست...بوی آغوشت

بدست علیرضا بابایی در دسته نغمه مستشار نظامی تاریخ : 91/8/22 ساعت : 6:14 عصر

چه قدر بوی تو خوبست... بوی آغوشت

 

چه قدر بوی تو خوبست... بوی آغوشت

همیشه زحمت من بوده است بر دوشت

                    چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم

                    دو بال بوده به جای دو دست بر دوشت

ولی به خاطر من بال را کنار زدی

که با دو دست بگیری مرا در آغوشت

                    که با دو دست برایم دو بال بگذاری

                    به جای روشنی بالهای خاموشت

که آسمان خودت آسمان من باشد

که از بهشت بخوانم دوباره در گوشت

                    آهای روسریت آفتاب تابستان    !

                    شکوفه تاج سر تو ،بنفشه تن پوشت

بهشت جای قشنگیست جای دوری نیست

بهشت باغ بزرگیست ، باغ آغوشت

                    بهشتِ اول و آخر گمان نکن حتی

                    بهشت هم بروم می کنم فراموشت !

 

نغمه مستشارنظامی


دیگر اشعار : نغمه مستشار نظامی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

میروم خسته و افسرده و زار

بدست علیرضا بابایی در دسته فروغ فرخزاد تاریخ : 91/8/22 ساعت : 4:38 عصر

میروم خسته و افسرده و زار

 

 

میروم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

بخدا میبرم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش


میبرم، تا که در آن نقطه دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زینهمه خواهش بیجا و تباه


میبرم تا ز تو دورش سازم

زتو، ای جلوه امید محال

میبرم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

 

ناله میلرزد، می رقصد اشک

آه، بگذار که بگریزم من

از تو، ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

 

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم، صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

 

عاقبت بند سفر پایم بست

میروم، خنده به لب خونین دل

میروم، از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

 

فروغ فرخزاد

 


دیگر اشعار : فروغ فرخزاد
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 91/8/21 ساعت : 8:29 عصر

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

 

 

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

 

دلم برای خودم تنگ می شود آری  :

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

 

نشد جواب بگیرم سلام هایم را

هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

 

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را

اشاره ای کنم, انگار کوه کن بودم

 

من آن زلال پرستم در آب گند زمان

که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

 

غریب بودم , گشتم غریب تر امّا:

دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم

 

محمدعلی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

محبوب کردن