سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 451 ، بازدید دیروز: 1331 ، کل بازدیدها: 13107094


صفحه نخست      

هر لحظه زیبا می شوی، همرنگ دریا می شوی

بدست علیرضا بابایی در دسته فریبامحمدی یزدی تاریخ : 94/3/11 ساعت : 10:49 صبح

 

هر لحظه زیبا می شوی، همرنگ دریا می شوی

افکار بی اندیشه را در دیده جویا می شوی

 

با من بخوان این قصه را این قصه دیرینه را

فردای بی آدینه را محو تماشا می شوی

 

گر من شوم شیدای تو شیدای روی ماه تو

از عشق من اشباع شوی ،غرق تمنا می شوی

 

شور و شعف بینی زمن ، با من وفاداری کنی

هر دم که برپا می شوی یک قوی زیبا می شوی

 

بی من مکن قصد سفر، کاری دگر اندیشه کن

اما اگر بی من روی تنهای تنها می شوی

 

احساس تو در من اگر جوشد بسان چشمه ای

دل را بسوزانی تو گر، جانانه رسوا می شوی

 

ابراز لطف و مرحمت از سوی من بینی همی

چون با دلم همتا شوی دیبای دیبا می شوی

 

فریبامحمدی یزدی


با تشکر از محیا خانم  بابت پیشنهاد این شعر

 


دیگر اشعار : فریبامحمدی یزدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آمده ام به رَصَدِ حلولِ ماهِ رویِ تو

بدست علیرضا بابایی در دسته تاریخ : 94/3/11 ساعت : 10:46 صبح

 

آمده ام به رَصَدِ حلولِ ماهِ رویِ تو

کارِ دلم همه شده خجسته جستجویِ تو

 

به انزوایِ قمرِ خودت مرا کِشانده ای

و عیدِ من تحققِ رسیدنم به کویِ تو

 

حافظه ی مشترکِ تمامِ عاشقانِ شهر

پر شده از تجسمِ محالِ گفتگویِ تو

 

همچو سراب ؛ به نظرِ ملولِ من نشسته ای   

سینه ی من تحصُنِ غالب ِ عطر و بویِ تو

 

قاعده ی جاذبه ی مدارِ کهکشانِ ما

اَشهَدُ اَن ؛ به سببِ چِشیدنِ سبویِ تو

 

دیده ی من مُبَلغِ طلوعِ با شکوهِ تو

مژده رسید تشرُفِ حلولِ ماهِ رویِ تو

 

 

مرتضی (اشکان) درویشی


با تشکر از مونا پایدار  بخاطر پیشنهاد این شعر

 


دیگر اشعار :
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

شاخه ای بی طاقتم در ازدحام لانه ها

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدرضا طاهری تاریخ : 94/3/9 ساعت : 11:32 صبح

شاخه ای بی طاقتم در ازدحام لانه ها

شاخه ای بی طاقتم در ازدحام لانه ها

 کوچه ای غمگین که عمری خفته بین خانه ها

 

عنکبوتی پیر روی استخوان سینه ام

 تار می بافد که شاید باز هم پروانه ها...

 

نیمه شب دیوانه ام می خواستی، یادت نبود

 روزگارت بر حذر می دارد از دیوانه ها

 

عاشقی در شهر ممکن نیست، باید کوچ کرد

 عشق را باید برافرازیم بر ویرانه ها

 

دوست دارم بعدِ مرگم باد تشییع ام کند

 تا نباشم بیش از این باری به روی شانه ها!

 


محمد رضا طاهری 


دیگر اشعار : محمدرضا طاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه !

بدست علیرضا بابایی در دسته زهرا غفاری تاریخ : 94/3/8 ساعت : 12:43 عصر

فرمانروای بی لشکر

مثل فرمانروای بی لشکر ، تازه دیدم شکست یعنی چه !
عاشقش هستم و نمی فهمم دیگر او رفته است یعنی چه !

من همانند جلگه ها هستم تو که از سوی صخره می آیی
جای من نیستی نمی دانی ، معنی سطح پست یعنی چه !

غرق در چله های انگورت ، دل به دنیای محتسب زده ام
تو نفهمیده ای سر و سِرِّ _ تاک با حال مست یعنی چه !

من و یک عمر دل به تو بستن، عاشق قلب سنگی ات بودن
با تو بودم ولی نفهمیدم ، آدم بت پرست یعنی چه !

مثل تمثیل ماهی و دریاست نسبت و حس ما به یک دیگر
حال جان می دهم که می فهمم، دیگر او رفته است یعنی چه !

زهرا غفاری


دیگر اشعار : زهرا غفاری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود

بدست علیرضا بابایی در دسته ابولحسن ورزی تاریخ : 94/3/7 ساعت : 4:35 عصر

آمد اما

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود

چشم خواب‌آلوده‌اش را مستی رویا نبود

 

نقش عشق و آرزو از چهره‌ی دل شسته بود

عکس شیدایی در آن آیینه‌ی سیما نبود

 

لب همان لب بود اما بوسه‌اش گرمی نداشت

دل همان دل بود اما مست و بی‌پروا نبود

 

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت

گر چه روزی همنشین جز با من رسوا نبود

 

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود

برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود

 

دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف

گوهر اشکی که من می‌خواستم پیدا نبود

 

برلب لرزان من فریاد دل خاموش شد

آخر آن تنها امید جان من تنها نبود

 

جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ

آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود

 

ای نداده خوشه‌ای زان خرمن زیبایی‌ام

تا نبودی در کنارم زندگی زیبا نبود

 

ابولحسن ورزی


دیگر اشعار : ابولحسن ورزی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

لایق وفا باشی او جفا کند سخت است

بدست علیرضا بابایی در دسته نازنین مرادی تاریخ : 94/3/6 ساعت : 9:48 صبح

لایق وفا باشی او جفا کند سخت است

 

لایق وفا باشی او جفا کند سخت است

مثل یک غریبه اگر با تو تا کند سخت است

 

 مست دیدنش بشوی، غرق بوسه اش بکنی

 او برای یک لبخند پا به پا کند سخت است

 

 اسم کوچکش دایم ذکر هر شبت باشد

 او به نام فامیل ت اکتفا کند سخت است

 

 عاشقی که زوری نیست، چاره غیر دوری نیست!

 او برای این دوری هی دعا کند سخت است...

 

دل بریدن آسان است ، دل اگر مدد بکند
قانع کردن این دل ، سخت به خدا سخت است 


نازنین مرادی


دیگر اشعار : نازنین مرادی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تو مشرقی تر از آفاق سرخ لَم یَزَلی

بدست علیرضا بابایی در دسته مرتضی حیدری تاریخ : 94/3/6 ساعت : 9:15 صبح

 

تو مشرقی تر از آفاق سرخ لَم یَزَلی

طلوع عاطـفه بر شانه های هر غزلی

 

برای لحظـه ی پیوند: "دخترم چایی"

میاوری و تعارف، عزیزِ چشم عسلی

 

دو استکانِ پر از عشق با کمی لبـخند

 برای صحبتمان در اتاقک بغلی

 

 حیای خالصی! از رو گرفـتن ت پیداست

و از صدای ضعیـفی که ساده گفت بلی!

 

مرتضی حیدری


دیگر اشعار : مرتضی حیدری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد...!

بدست در دسته تاریخ : 94/3/6 ساعت : 12:51 صبح



دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد

بروی واژه ی خوشبخت به هم می ریزد


آمدی توی خیابان و همه فهمیدند

شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد


عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است

مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد


پاره کن پیرهنم را که زلیخا  را باز

حالت پارگی رخت به هم می ریزد


عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است

بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد


آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق

تا خیالت بشود تخت... به هم می ریزد...


دوستت دارم و این یک کلمه شعر من است

حرف را قافیه سخت بهم می ریزد!

 

 

 

 


"علی صفری"


دیگر اشعار :

مرا کم دوست داشته باش اما...!

بدست در دسته تاریخ : 94/3/5 ساعت : 11:51 عصر


مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش !

 

این وزن آواز من است :

عشقی که گرم و شدید است

زود می سوزد و خاموش می شود

من سرمای تو را نمی خواهم

و نه ضعف یا گستاخی ات را !

عشقی که دیر بپاید ، شتابی ندارد

گویی که برای همه ی عمر ، وقت دارد 

مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش !

این وزن آواز من است :

اگر مرا بسیار دوست بداری

شاید حس تو صادقانه نباشد

کمتر دوستم بدار

تا عشقت ناگهان به پایان نرسد !

من به کم هم قانعم

و اگر عشق تو اندک ، اما صادقانه باشد ، من راضی ام

دوستی پایدارتر ، از هرچیزی بالاتر است .

مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش !

 

 

 


"امیلی دیکنسون"

.................................................................................................

هرچه در میان واژه ها گشتیم چیزی نیافتیم که در خور نگاه زیبایتان باشد..."محیا بانو" از شما و پیشنهاد زیبایتان متشکریم!


دیگر اشعار :

تو با زبان خدا حرف می زنی آخر...!

بدست در دسته تاریخ : 94/3/3 ساعت : 1:59 صبح


نشیب های دل من فراز میخواهد

فراز اشک مرا در نماز میخواهد

 

مؤید است به روح القدُس قلم اما

برای شعر سرودن نیاز میخواهد!

 

اگر چه این دو شب از جام کربلا مستم

دلم دوباره شراب حجاز می خواهد

 

پیاله ای بدهیدم که دم زنم حق را

دوباره زنده کنم قصه ی فرزدق را

 

نسیم پنجم شعبان ز راه آمده است

صدای پای بهاران ز راه آمده است

 

میان بیشه ی شیران هاشمی امشب

غزال عرصه ی ایمان ز راه آمده است

 

کسی که شد ششمین نور سوره ی انسان

کسی که خسته شد از سجده های او شیطان

 

کسی که هست تجلی پنج تن در او

کسی که شد پدر هشت قبله ی ایمان

 

کسی که با نفس یک غلام ساده ی او

نفس گرفته زمین مدینه از باران

 

به حق او حجر الاسودی شهادت داد

که جز به حق علی وا نکرده است دهان

 

بخوان که ضبط کند آسمان صدایت را

صحیفه پخش کند بعد این نوایت را

 

برای این که بخوانیم " لا تؤدّبنی "

بخوان برای ابوحمزه ها دعایت را

 

تو با زبان خدا حرف می زنی آخر

چگونه یاد بگیریم ربنایت را

 




"محسن عرب خالقی"


دیگر اشعار :
<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن