سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 31 ، بازدید دیروز: 493 ، کل بازدیدها: 13111822


صفحه نخست      

منکه در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟

بدست در دسته تاریخ : 94/2/9 ساعت : 12:9 عصر



غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من‌که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود

همدمی ما بین آدم‌ها اگر می‌یافتم
آه من در سینه‌ام یک عمر زندانی نبود

دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن‌کشی‌ست
دسترنج کاج‌ها غیر از پشیمانی نبود

چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود

من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانه‌ات این‌قدر طولانی نبود

 

 

 

 

"علیرضا بدیع"


دیگر اشعار :

این عکس شرح اش اما آسان و مختصر نیست ...!

بدست در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 94/2/9 ساعت : 11:23 صبح



عکس من است این عکس،عکاس کم هنر نیست
حتی منِ من از من ، این گونه با خبر نیست!


عکاس در یقینش یک چهره آفریده ست

شکل منی که در من دیگر از او اثر نیست!

 


حسی سمج به تکرار می گوید این خود توست
لب می گزم : نه ، وهم است وهم است و بیشتر نیست!


باور کنید از من شاعرتر است این عکس

اوهام پیرسالی در دفترش اگر نیست!



من چشم و گوش خود را از یاد برده ام_او

عکس من است هشدار :این عکس کور و کر نیست



روشن ترین دلیلم در قاب بودن اوست

من دربدرترینم ، این عکس دربدر نیست!



درگیر خویش کرده ست ذهن مشوش ام را

این عکس شرح اش اما آسان و مختصر نیست ...!

 

 

"محمد علی بهمنی"

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم...!

بدست در دسته تاریخ : 94/2/9 ساعت : 11:6 صبح



رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

 
واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم

 
بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم

 
این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!

 
از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم


با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم


من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم

 

 

 


"مهدی فرجی"


دیگر اشعار :

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود...!

بدست در دسته تاریخ : 94/2/9 ساعت : 10:45 صبح



گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
مثل دلت که با دل من سنگ می شود!

دانی چرا کند دل تو با دلم چنین
چون تا به من رسد پره نیرنگ می شود

با من نگو سخن ز وصال و ز عاشقی
زیرا وصال وعاشقی ات ننگ می شود

با من بگو ز مهر و وفای گذشته ات
کاره دلم بدون تو هم لنگ می شود

یاد گذشته میکند این دل زمان شب
وقتی میان عقل ودلم جنگ می شود

وصفت دچار مشکل سختی کند مرا
آخر لغات من همه فرهنگ می شود

دارم از این خیال تو از دست میروم
گویا نبینمت نفسم تنگ می شود!





علی غفاری(سراچه)

دیگر اشعار :

محتاج نورم سایه ات را از سرم بردار

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدتقی عزیزیان تاریخ : 94/2/7 ساعت : 3:9 عصر

آیینه می گیری دهانت می شود تکرار
دنیا لبالب می شود با یاغیِ خونخوار
با حرْکتِ بالا و پایین های ابرویت
آشفتگی ها می کشد وضعیت بازار
حتی ضمانت هم مرا ایمن نخواهد کرد
سرگرم کشتارند چاقوهای ضامن دار
درد است و می دانم تحمل کردنش سخت است
باشد برو تنهایی ام را بر زمین بگذار
حالم بداست اما دلم با گریه کردن نیست
محتاج نورم سایه ات را از سرم بردار
رفتی تمام خوشه ها پشت سرت رفتند
خوابانده بودی ببرها را جای گندمزار
"محمدتقی عزیزیان"

دیگر اشعار : محمدتقی عزیزیان
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

تقدیر من این بود که در بند تو باشم ...

بدست در دسته تاریخ : 94/2/7 ساعت : 8:47 صبح



تقدیر من این بود که در بند تو باشم

دیوانه ی دیوانه ی لبخند تو باشم


چنگیزترین نادر من باشی و من هم

ای نادره ی شهر، سمرقند تو باشم


تو نقشه بریزی که چطور مال تو باشم

من عاشق این حیله و ترفند تو باشم


ای کاش که مانند مه صبح بهاری

پیچیده در آغوش دماوند تو باشم


انگشت نمایی و جنون و غم و... کم بود؟!

دیگر چه کنم تا که خوشایند تو باشم؟!

 

 

 


"کمال الدین علاءالدینی شورمستی"


دیگر اشعار :

نمیدانم که میدانی،ولی بد جور دلتنگم...

بدست در دسته تاریخ : 94/2/6 ساعت : 1:23 صبح

 

نمیدانم که میدانی،ولی بد جور دلتنگم
برای دیدنت با هر چه مانع هست می جنگم


به خوردم می دهد هر لحظه دوریّ تو حسرت را
منی که خسته از این جاده فرسنگ فرسنگم


من و فرهاد از یک طایفه هستیم؛نگذارم
که تا جان در بدن دارم تو را گیرند از چنگم


تو میخوانی و دنیا می شود رقاصه ات،برعکس
شبیهت نیستم حتی، غم انگیزم، بد آهنگم


خدا لعنت کند این بی تو بودن را که دق کردم
نمیدانم که میدانی، ولی بد جور دلتنگم





"فرزاد نظافتی"
...........................................................................................................
"رویا صادقی" عزیز،همیشه انتخابت بهترین بوده...متشکرم!

دیگر اشعار :

به دیدگان سرد من خنده ی اضطراری است...

بدست در دسته تاریخ : 94/2/6 ساعت : 1:15 صبح


به دیدگان سرد من خنده ی اضطراری است

و مرگ من برای تو واژه ی استعاری است


و انتفاضه ای جدید به راه چشم های توست

نگاه به چشم های تو حمله ی انتحاری است


تولیت حریم عشق گرچه مرا کشنده است

تنم برای این حریم خادم افتخاری است


به استناد این غزل به اعتبار واژه ها

که مرگ من برای تو همیشه اختیاری است


مفتخر حراست حریم عشق تو منم

 و حیف که عشق عارفان همیشه انحصاری است

 

 

 


"مرتضی درویشی (اشکان)"

..........................................................................................................

مراتب قدردانی و سپاس خود را از "فرهاد" عزیز بابت حسن انتخاب شان صمیمانه ابراز می داریم!


دیگر اشعار :

دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمد علی آل مجتبی تاریخ : 94/2/2 ساعت : 6:11 عصر

دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم

 

دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم

در خود فرو می میرم و چشمی مرا اینسان نمی بیند
آهسته دارم می روم از دست ، من با خود گلاویزم

دارد به گرد خویش می چرخاندم هر لحظه ، هر ساعت
من عقربه ؟! نه ... مثل عقرب زهرها در خویش می ریزم

دارد به گرد خویش می چرخا ... نه ... من در خویش می پیچم
من مار ؟! نه ... من مار زخمی ؟! نه ... ولی از زخم لبریزم

سرشار از زخمم بیا ، زردم بیا ، دستت نمک دارد
تا شور انگیزانیم ، با شوق از این خاک برخیزم

برفی ، زمستانی ، تگرگی ، نرم نرمک می رسی از راه
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم

"محمد علی آل مجتبی"


دیگر اشعار : محمد علی آل مجتبی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است...

بدست در دسته تاریخ : 94/2/2 ساعت : 10:44 صبح



دوستت دارم ولی تقدیر چیز دیگری است
خواب می بینم تو را،تعبیر چیز دیگری است

در خیابان بار ها می بینمت، از راه دور
پیشتر می آیم و تصویر چیز دیگری است

کوه بودم، دوریت کاه از وجودم ساخته
در قفس افتادن یک شیر چیز دیگری است

عاشقی طعم خوشی دارد ولی دور از فراق
با جدایی بی گمان تاثیر چیز دیگری است

حرف بسیار است اما فرق دارد شعر من
شرح حال یک جوان پیر چیز دیگری است


"فرزاد نظافتی"
..........................................................................................
"سعید" عزیز از تو ممنونم بابت حسن انتخابت!



دیگر اشعار :
<   <<   6   7   8      >

محبوب کردن