آسمانِ آبیِ عرفانِ من چشمان توست
اختر تابنده ی کیهان من چشمان توست
در حضور چشم هایت عشق معنا می شود
اولین درس دبیرستان من چشمان توست
در بیابانی که خورشیدش قیامت می کند
سایبان ظهر تابستان من چشمان توست
در غزل وقتی که از آیینه صحبت می شود
بی گمان انگیزه ی پنهان من چشمان توست
من پُر از هیچم ، پُر از کفرم ، پُر از شرکم ، ولی
نقطه های روشن ایمان من چشمان توست
در شبستانی که صد سودابه حیران من اند
جام راز آلوده ی چشمان من ، چشمان توست
باز می پرسی که دردت چیست؟ بنشین گوش کن !
درد من ، این درد بی درمان من چشمان توست
محمد سلمانی
دیگر اشعار : محمد سلمانی
نویسنده : علیرضا بابایی