سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 40 ، بازدید دیروز: 493 ، کل بازدیدها: 13111831


صفحه نخست      

این چشمها برای که تبخیر میشود؟

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم، رضا جعفری تاریخ : 92/8/17 ساعت : 1:48 عصر

پیراهنِ مُحرمِ من را بیاورید

 

این چشمها برای که تبخیر میشود؟

این حلقه ها برای که زنجیر میشود؟

 

پیراهنِ مُحرمِ من را بیاورید

دارد زمان هیأت من دیر میشود

 

با روضه ی حسین، نفس تازه می کنم

وقتی هوای شهر نفس گیر میشود

 

من دستمالِ گریه‌ی خود را نشُسته‌ام

چون آب هم به نام تو تطهیر میشود

 

اشکِ تو تا همیشه جوان می‌چکد، حسین

چشمِ من ‌ست این ‌که چنین پیر میشود

 

من تازه تشنه می‌شوم و گریه می‌کنم

وقتی ز گریه چشم همه سیر میشود

 

این قطره نیست، آینه‌ی توست یا علی

در اشکِ ما حسینِ تو تکثیر میشود

 

 

رضا جعفری 


دیگر اشعار : محرم، رضا جعفری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بوی پیراهن خونین کسی می آید

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم، مهدی جهاندار تاریخ : 92/8/17 ساعت : 11:33 صبح

بوی پیراهن خونین کسی می آید

 

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها  !

این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها

 

سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی

همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها

 

چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید

بس که در حق تو کردند مسلمانی ها

 

همه در دست، ترنجی و از این می رنجی

که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها

 

خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام

ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها

 

عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست

این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟

 

"این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"

این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟

 

یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟

بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها

 

بوی پیراهن خونین کسی می آید

این خبر را برسانید به کنعانی ها

 

 

مهدی جهاندار


دیگر اشعار : محرم، مهدی جهاندار
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی صفی یاری، محرم تاریخ : 92/8/17 ساعت : 11:17 صبح

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند

 

دارد دوباره حال و هوا فرق می کند

حتی عبور ثانیه ها فرق می کند

 

این روزها که بغض، دلم را گرفته است

با روزهای قبل چرا فرق می کند؟

 

این پرچم سیاه همین بیرق و علم

حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند

 

دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند

حتی سروده ی شعرا فرق می کند

 

یک راست می روم سر اصل مصیبت ام

آقای من عزای شما فرق می کند

 

هر چند کعبه کعبه و بیت الهی است

اما هوای کرببلا فرق می کند

 

آقا نگیر خرده اگر شور می زنند

عشق تو با همه به خدا فرق می کند

 

" باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است  "

 

آقا ببخش حال خودم هم عوض شده

این است جای قافیه ها فرق می کند

 

تا گفت: «یا اُخَیَّ » دلش بی قرار شد

سوز صدا و سوز صدا فرق می کند

 

بانو نشسته بود و سری روی نیزه بود

اینجا... غروب با همه جا فرق می کند

 

 

مهدی صفی یاری


دیگر اشعار : مهدی صفی یاری، محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باغبانان رفته اند وغنچه تنها مانده است

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم تاریخ : 91/9/3 ساعت : 7:36 عصر

محرم در طاقانک

 

 

باغبانان رفته اند وغنچه تنها مانده است

بلبلی در خیمه های سوخته جا مانده است

          اشک در چشمان زینب ، خون به گوش کودکان

          مشک،خالی در کنار دست سقا مانده است

جای طفل شیر خوار آغوش گرم مادرست

لیکن آن شش ماهه بر آغوش بابا مانده است

          کیست تا زیر بغل گیرد اسیر درد را؟

          محرمی دیگر برای زینب آیا مانده است؟

با دلی لبریزِ ماتم همره این کاروان

می رود اما دلش در قتلگه جا مانده است

          با اسیران می رود طفلی سه ساله سوی شام

          ردّ پای کوچکش بر روی صحرا مانده است

دست دشمن ها خشن،رخساره ی طفلان لطیف

جای سیلی بر رخ گلهای زهرا مانده است 

          هست از خونهای سرخ آن ز پا افتادگان

          پرچم توحید اگر اینگونه بر پا مانده است

 

مرتضی اسدالهی

 


دیگر اشعار : محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

ای علی اصغر گل نورسته ام

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم تاریخ : 91/9/3 ساعت : 4:14 عصر

علی اصغر (س)

 

 

ای علی اصغر گل نورسته ام 

ای امیدم نو گل دل خسته ام

            ای دلم از داغ تو گردیده خون

            کشته گشتی کشته ازجهل وجنون

چون گلویت تیر نامردی درید

آه جانسوزی ز دل مادر کشید

            ماه من درخون خود پرپر زدی

            آتشی در جان پیغمبر زدی

گشته ای باب الحوائج ازوفا

درد محرومان عالم کن دوا

            بر درت درمیزند آواره ای

            خاکساری عاشقی بیچاره ای

خاک درگاهت بچشمان میکشد

 ساغر شوقت ز ایمان میچشد

            میسراید پشت بغضت کینه را

            روح طغیانی ترین آئینه را

آنکه برلبهای خشکت خنده زد

بر دهانت بوسه ی مردانه زد

            کربلا خون میچکد در استجاب

             میگشاید درب جنت با شتاب

با شکوهی مثل یک احساس پاک

 عطر عشقی د رهیاهوی مغاک

            ای نگاهت مهربان چون مصطفی

            کوچکی اما بزرگی چون دعا

 

طلعت خیاط پیشه

 


دیگر اشعار : محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

می روم به سمت شام ِ چشم هات

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم تاریخ : 91/9/3 ساعت : 11:30 صبح

محرم در طاقانک

 

 

می روم به سمت شام ِ چشم هات ، گریه ام ولی امان نمی دهد

زینب ام کجای ِ سرگذشت تو ، طعم ِ تلخ ِ شوکران نمی دهد؟!

 

با دل شکسته ات چه کرده اند , یک هزاره بغض آسمان شکست

اشک ها ولی تسلی کمی ، بر دل شکسته مان نمی دهد

 

این گرسنگان نام ها و ننگ ، دور کشته های ما چه می کنند

چیست جز لباس کهنه برتنش ، خون تازه بوی نان نمی دهد

 

از چه رو نوشته شد برای تو ، روزهای تشنگی ِ ممتدات

ای سخاوت ِ تمام ابرها ، ممتحن که امتحان نمی دهد

 

 باز هم دهان چاه بسته است، نعره ی غریبی پدر کجاست !

پاسخ شقاوت زمانه را ، شیرخوار بی زبان نمی دهد

 

می روی چه بی پناه و خسته در، شام تار غربت جهانی ات

ماهتاب روشن عشیره ات ، دست پس چرا تکان نمی دهد

 

حلقه حلقه درد می شود به پات ، ضجه ی تمام گوشواره ها

خواستم بگویم از نهایتش !!!! گریه ام ولی امان نمی دهد

 ....................

خطبه ای بخوان بگو برای ما , بی سری که سربلندِ کوثر است

فصل آخرِ تمام قصه ها ، قهرمان قصه جان نمی دهد

 

نسیم پریشان

 


دیگر اشعار : محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

قیمت گوشواره ارزان است

بدست علیرضا بابایی در دسته محرم تاریخ : 91/8/28 ساعت : 8:37 عصر

محرم

 

 

گوش طفل مرا ز جا کندی

بی مروّت حیا کن از سر من

دختر تو چگونه راضی شد

که شود پاره گوش دختر من؟

   **

مثل این گوشواره، ای نامرد

بین بازارها فراوان است

تو به انگشت من قناعت کن

قیمت گوشواره ارزان است

**

چِقَدَر  باید التماس کند

چادر دختر مرا بدهید

دست خود را کشیده تا نیزه

به یتیمم سر مرا بدهید

**

چِقَدَر  تازیانه و سیلی

مگر از غصّه هاش بی خبرید

پای او کوچک است و کم طاقت

لاأقل روی ناقه اش ببرید

**

بسکه از تازیانه ها خورده

سیر گشته، غذا نمی خواهد

وعده تشت را به او ندهید

جز پدر از شما نمی خواهد

**

وسط شهر هرچه می خواهید

دائماً سنگ بر سرم بزنید

چوبتان را به لب خریدارم

ولی از این سه ساله درگذرید

**

اینکه در خود خزیده سردش نیست

درد پهلو کشیده خم شده است

با همین قدّ کوچکش امشب

چِقَدَر  مثل مادرم شده است

 

محسن ناصحی

 


دیگر اشعار : محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آن کشته که بردند به یغما کفنش را

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری، محرم تاریخ : 91/8/28 ساعت : 7:26 عصر

 

کربلا

 

آن کشته که بردند به یغما کفنش را

تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را

                خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش

             آن نیزه که می برد سر بی بدنش را

پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد

با خار عوض کرد گل پیرهنش را

             زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد

             شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را

*****

آغوش گشاید به تسلای عزیزان

یا خاک کند یوسف دور از وطنش را

             خورشید فروزان شده در تیرگی شام

فاضل نظری

 


دیگر اشعار : فاضل نظری، محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

گل به وقت گلاب نزدیک است

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی رحیمی، محرم تاریخ : 91/8/28 ساعت : 5:51 عصر

گل به وقت گلاب نزدیک است

 

گل به وقت گلاب نزدیک است

 لحظه ی  اضطراب نزدیک است

           لحظه ای که عمو به خود می گفت

            مشک بردار آب نزدیک است

بی گمان بین آب و شش ماهه

 لحظه ی انتخاب نزدیک است

            لحظه ی رو گرفتن ارباب

            از نگاه رباب نزدیک است

 آه خفاش های بی مقدار

کشتن آفتاب نزدیک است

            لحظه های کشیدن دست و

            روسری و نقاب نزدیک است

 

 مهدی رحیمی


دیگر اشعار : مهدی رحیمی، محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

حلالم کن دم رفتن کمی بعد از پریشونی

بدست علیرضا بابایی در دسته فرزاد حسنی، محرم تاریخ : 91/8/28 ساعت : 4:47 عصر

 

حلالم کن دم رفتن کمی بعد از پریشونی

تو آوار نگاهی که تو هم با ما نمی مونی

                  مسیر موندن و رفتن یکی بود و جدا شد باز

                  تو پایان منو دیدی جدایی سخته از آغاز

حلالم کن غریبونه توی این دل پر خونه

حلالم کن غریبی که برات دل کندن آسونه

                  حلالم کن به خونی که غروب ازخاک میجوشه

                  حلالم کن به نوزادی که شیر از تیر مینوشه

مگه میشه کنارت موند؟ هنوزم عشق بد حاله

صبوری هم کم آورده خود شمشیر میناله

                  حلالم کن به زخمایی که لب واکرده میخنده

                  حلالم کن به عشقی که به چشمای تو پایبنده

 

 فرزاد حسنی

 


دیگر اشعار : فرزاد حسنی، محرم
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3      >

محبوب کردن