به شهر رنگ ها رفتیم گفتی زرد نامرد است
اگر رنگی تو را در خویش معنا کرد نامرد است
تو تصویر منی یا من در این آیینه تکرارم؟
جهان آیینه ی جادوست زوج و فرد نامرد است
چه قدر از عقل می پرسی چه قدر از عشق می خوانی
از این باز آی نااهل است از آن برگرد نامرد است
نه سر در عقل می بندم نه دل در عشق می بازم
که این نامرد بی درد است و آن پر درد نامرد است
بیا پیمان ببندیم از جهان هم جدا باشیم
از این پس هر که نام عشق را آورد ،نامرد است
"فاضل نظری"
دیگر اشعار : فاضل نظری
نویسنده :