سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 406 ، بازدید دیروز: 1331 ، کل بازدیدها: 13107049


صفحه نخست      

شب دلواپسی ها هرقدر بی ماه تر بهتر

بدست در دسته حامد عسکری تاریخ : 93/1/27 ساعت : 3:17 عصر

شب دلواپسی ها هر قدر بی ماه تر بهتر

شب دلواپسی ها هرقدر بی ماه تر بهتر

که شاعر در شب موهای تو گمراه تر بهتر

 

برای شانه های شهر متروکی شبیه من

تکانهای گسل یکدفعه و ناگاه تر بهتر

 

چه فرقی می کند من چند سر قلیان عوض کردم ؟

برای قهوه چی ها مرد خاطر خواه تر بهتر

 

ندانستی که روی بیت بیتش وزن کم کردم

نوشتی شعرهایت شادتر کم آه تر بهتر

 

نه اینکه قافیه کم بود نه ! در فصل تابستان

غزل هم مثل دامن هرقدر کوتاه تر بهتر 

 

حامد عسکری


دیگر اشعار : حامد عسکری

جمعه ها عصر ...

بدست در دسته حامد عسکری تاریخ : 92/12/28 ساعت : 1:42 عصر

 

جمعه ها عصر ...

 

 

جمعه ها عصر حوله دور سرت می رسی از قنات پایینی ...

سر راهت دوباره با وسواس می نشینی و پونه می چینی

 پونه ها را دوباره می کاری لای موهای خیس بی گل سر

می روی آه و باز پشت سرت دشت پروانه را نمی بینی ...

تو شکوهت میان دختر ها ای نجیب اصیل ای بومی

مثل یک تخته فرش کرمانی است وسط فرشهای ماشینی

پدرت کدخدا ...خودت خاتون... باغ خرما... چهار گله شتر.....

پس غلط کرده عاشقت شده است پسری کامده رطب چینی

 

 حامد عسکری


دیگر اشعار : حامد عسکری

پرنده بودی و از بام من پرت دادند

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 92/3/31 ساعت : 12:30 عصر

 

پرنده بودی و از بام من پرت دادند

 

پرنده بودی و از بام من پرت دادند 

تو ساک بستی و نام مسافرت دادند 

 

قَدت خمید ، نگاهت شکست ، روحت مُرد

کلاغهای مزاحم چه بر سرت دادند ؟

 

تو نیم دیگر من بودی و ندانستی

چه داغها که به این نیم دیگرت دادند

 

خدا نخواست من و تو کنار هم باشیم

سه چار هفته به کنکور شوهرت دادند !!!

 

حامد عسکری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 92/1/28 ساعت : 2:42 عصر

 

چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد

 

چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد

آواره آن ماه دهاتی شده باشد

 

چوپان شده در جنگل بادام بچرخد

تا مست چهل چشم هراتی شده باشد

 

شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض

منجر به غزلواره آتی شده باشد

 

سخت است ولی می‌گذرم از نفسی که

جز با نفس گرم تو قاطی شده باشد

 

از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست

در لیقه موهات دواتی شده باشد

 

تو... چایی...بی‌ قند...و یک عالمه زنبور

شاید لب فنجان شکلاتی شده باشد

 

حامد عسگری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسگری تاریخ : 92/1/25 ساعت : 3:33 عصر

 

چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست

 

چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست

لطف خط شکسته به شیب کشیده هاست

 

هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است

فرقی که بین دیده و بین شنیده هاست

 

موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات

هاشور شاعرانه ی شب بر سپیده هاست

 

من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من

دستی به التماس به سمت پریده هاست

 

از عشق او بترس غزل مجلسش نرو

امروز میهمانی یوسف ندیده هاست

 

حامد عسگری

 


پست شماره 400

پیشنهاد و انتقاد های شما را شنیداریمباید فکر کرد


دیگر اشعار : حامد عسگری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/12/12 ساعت : 6:4 عصر

شطرنج عشق

 

 

چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟

چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟

 

چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم

سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟

 

همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی

یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم

 

که تو برنده شوی از شکوه خندی تو

برای دلهره ام سرپناه بردارم

 

تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم

به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم

 

به لطف فاصله ها عشق پاک میماند

مخواه فاصله ها را ... مخواه بردارم

 

حامد عسکری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/12/8 ساعت : 12:18 عصر

 

چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور

 

چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور

من عاشقم به دیدنت از تپه های دور

 

من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام

آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور

 

رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات

اردیبهشت هدیه بده ضمنِ هر عبور

 

آواره ی نجابت چشمان شرجی ات

توریست های نقشه به دست بلوند و بور

 

هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی

انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"

 

دردی دوا نمی کند از من ترانه هام

من آرزوی وصل تو را می برم به گور

 

مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد

از آنچه رفت بر سر این دل ، دل صبور

 

تعریف کردم از تو ، تو را چشم می زنند

هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور

 

حامد عسکری


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/9/25 ساعت : 3:30 عصر

تنگ ماهی

 

 

من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی

تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی

              این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها

              از آه زیاد است، نه از خوردن آشی

 از تُنگ پریدیم به امید رهایی

ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

              یک بار شده بر جگرم  زخم نکاری؟

              یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم

بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

              از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار

              بایست بمیریم چه باشی چه نباشی

 

حامد عسکری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

یک سینه حرف هست، ولی ......

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/8/28 ساعت : 5:15 عصر

 

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است

 

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است

خاتون دل و دماغ ندارم.... همین بس است

                یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم

                کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است

عشق آمده‌ست عقل برو جای دیگری

یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است

                مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا

                یک ذره آفتاب و کمی ذره‌بین بس است

ظرف بلور! روی لبت خنده‌ای بپاش

نذری ندیده را دو خط دارچین بس است

                ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز

                که سوز زخم کهنه‌ی افسار و زین بس است

از این به بعد عزیز شما باش و شانه‌هات

ما را برای گریه سر آستین بس است

 

حامد عسکری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

بدست علیرضا بابایی در دسته حامد عسکری تاریخ : 91/8/2 ساعت : 5:7 عصر

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

 

 

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام نگاه افتادن

                 سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟

                 تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

                  آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است    :

                 پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن

 با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است

سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن

                 من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل

                 قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن

عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد

سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

 

حامد عسکری

 


دیگر اشعار : حامد عسکری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

<      1   2   3      >

محبوب کردن