سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 380 ، بازدید دیروز: 371 ، کل بازدیدها: 13115749


صفحه نخست      

به شهر رنگ ها رفتیم گفتی زرد نامرد است...!

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/29 ساعت : 1:58 عصر

 

 

 

 

به شهر رنگ ها رفتیم گفتی زرد نامرد است
اگر رنگی تو را در خویش معنا کرد نامرد است



تو تصویر منی یا من در این آیینه تکرارم؟
جهان آیینه ی جادوست زوج و فرد نامرد است



چه قدر از عقل می پرسی چه قدر از عشق می خوانی
از این باز آی نااهل است از آن برگرد نامرد است



نه سر در عقل می بندم نه دل در عشق می بازم
که این نامرد بی درد است و آن پر درد نامرد است


بیا پیمان ببندیم از جهان هم جدا باشیم

از این پس هر که نام عشق را آورد ،نامرد است

 





"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست...

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/22 ساعت : 7:0 عصر

 

خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست
عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست


چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست
کودکم! دستم پر از اسباب بازی های توست


تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست


قصّه ی شیرین نیفتاده است هرگز اتفاق
هر چه هست ای عشق از افسانه سازی های توست


میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیر
امشب ای آتش، شب مهمان نوازی های توست

 

"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است...

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/21 ساعت : 10:15 صبح

 

فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

 

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود


رنج فراق هست و امید وصال نیست
این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود


رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود


ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود


موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذارگفتگو به زبان هنر شود

 

"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

بدست علیرضا بابایی در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/19 ساعت : 9:25 عصر

چمدان در دست 

 

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است، من اما نگرانم

 

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

 

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

 

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

 

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

 

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

 

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

به تنهایی گرفتارند مشتی بی پناه اینجا...

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/15 ساعت : 1:17 عصر

 


به‌تنهایی گرفتارند مشتی بی‌پناه اینجا

مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا


غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد

مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا


برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ
به خون خویش می‌غلتند خلقی بی‌گناه اینجا


نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم 
بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا


اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می‌جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا

 

تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا

 

"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ...

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/10 ساعت : 8:42 صبح

 

ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ

من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ



گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ



با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ



من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ



یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ

 

"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/9 ساعت : 7:44 عصر

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
کوزه‌ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
ماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده است

گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟!
دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است

زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است

ماهی کم طاقتم! یک روز دیگر صبر کن
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

 

فاضل نظری


دیگر اشعار : فاضل نظری

نان رسم زمان از یادها برده است نامم را...

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/9 ساعت : 9:0 صبح

 

نان رسم زمان از یادها برده است نامم را
که دیگر کوه هم پاسخ نمی گوید سلامم را


به خون غلتیده ام در زخم خنجرها و با یاران
وصیت کرده ام از هم نگیرند انتقامم را


قنوتم را کف دست شراب انگاشتند اما
من آن رندم که پنهان می کنم در خرقه جامم را


سر سجاده ام بودم که گیسوی تو در هم ریخت
نظرهای حلال و آرزوهای حرامم را


فراموشی حریری از غبار افکنده بر سنگی
از این پس می نوازد عطر تنهایی مشامم را

 

"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

سکه این مهر از خورشید هم زرین تر است...

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/9 ساعت : 8:0 صبح

 

سکه ی این مهر از خورشید هم زرین تر است
خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین تر است


رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
می روی اما بدان دریا ز من پایین تر است


ما چنان آیینه ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین تر است


گر جوابم را نمی گویی، جوابم کن به قهر
گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین تر است


سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم مکن
بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است

 

"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری

دین راهگشا بود و تو گمگشته ی دینی....

بدست در دسته فاضل نظری تاریخ : 93/2/8 ساعت : 2:0 عصر

 

دین راهگشا بود و تو گمگشته ی دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی

آهو نگران است، بزن تیر خطا را
صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟

این قدر میاندیش به دریا شدن ای رود
هر جا بروی باز گرفتار زمینی

مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید
هر وقت شدی آینه، کافی است ببینی

ای عقل بپرهیز و مگو عشق چنان است
ای عشق کجایی که ببینند چنینی

هم هیزم سنگین سری دوزخیانی
هم باغ سبک سایه ی فردوس برینی

ای عشق! چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم
در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی

 

"فاضل نظری"


دیگر اشعار : فاضل نظری
<      1   2   3   4   5   >>   >

محبوب کردن