دیگر اشعار : پوریا بیگی
بدست در دسته پوریا بیگی تاریخ : 93/2/29 ساعت : 10:19 صبح
بدست در دسته پوریا بیگی تاریخ : 93/2/24 ساعت : 9:59 صبح
یک جفت دمپایی طوسی کرده پایش
یک صبح دیگر عهد بسته با خدایش
یک جعبه بر دوشش گرفته مثل یک مرد
دارد تسلی می دهد بر غصه هایش
این کوچه ها را می شناسد چون کف دست
هی یادگاری می نویسد هر کجایش
رد می شود از بین ماشین های رنگی
با گام های محکم اما بی صدایش
آن سمت میدان، پشت دکه، روی سکو
قانع به کنجی، نیست جز این ادعایش
وقت اذان، یک بقچه نان، چشمان ابری
بوی اجابت می دهد حالا دعایش
آینده ای روشن رقم می خورد ای کاش
با دست های کوچک اما خودکفایش
کم کم به پایان می رسد یک روز دیگر
یک قصه از آغاز خود تا انتهایش
گم می شود در لابه لای این تجمع
شاید کسی هرگز نبیند رد پایش
"پوریا بیگی"
..............................................................
سپاس فراوان از "الهه" بابت حسن انتخابش در پیشنهاد این قطعه هنری
نویسنده :
بدست علیرضا بابایی در دسته پوریا بیگی تاریخ : 93/2/14 ساعت : 5:32 عصر
بنشین فقط یکبار با من، پای شعرم
با اینکه می لرزاندت سرمای شعرم
اینجا دما بیشینه اش هم زیر صفر است
باید که خورشیدی شوی بالای شعرم
در دست هایم لانه کن آهوی کوچک
در قلب من، در فکر من، هرجای شعرم
دنیا همین مجموعه ی محدود ما نیست
خط می خورد روزی شب از فردای شعرم
افکار منفی ذهنمان را خط خطی کرد
تا غم کشد سرپنجه بر سیمای شعرم
بیهوده یکسال از غزل درگیر تب بود
حیف از مضامینی که شد منهای شعرم
حالا که در قاموس ما دوری گناه است
با یک غزل برگرد فاطیمای شعرم
پوریا بیگی
نویسنده : علیرضا بابایی
محبوب کردن
نویسنده :