سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 381 ، بازدید دیروز: 411 ، کل بازدیدها: 13094711


صفحه نخست      

اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟

بدست در دسته مهدی مظاهری تاریخ : 93/1/22 ساعت : 11:23 صبح

این که دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟

اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
اشتباه ناگهان تکرار می خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچم دار می خواهد مگر؟

با زبان بی زبانی بارها گفتی برو
من که دارم می روم ؛ اصرار می خواهد مگر؟

روح سرگردان من هر جا بخواهد می رود
خانه دیوانگان دیوار می خواهد مگر؟


مهدی مظاهری


دیگر اشعار : مهدی مظاهری

وقت وداع دیده به رویش دچارتر

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی مظاهری تاریخ : 91/11/17 ساعت : 11:55 عصر

 

وقت وداع دیده به رویش دچارتر

 

وقت وداع دیده به رویش دچارتر

من بی قرار بودم و او بی قرارتر

 

نام تو را اگر به کوه کنده ام خطاست

عشقی و بر کتیبه ی دل ماندگارتر

 

هر سو که گم شدند تو را یافتند و باز

از بی شمار گمشدگان بی شمارتر

 

عمری مرا هوای غمت پرورانده است

پروردگارتر شو... پروردگارتر

 

بر من خیالت از همه سو راه بسته است

دل بسته ام به پر زدنی بی حصارتر

 

هر چند همنشینی ما آب و آتش است

ای کاش می نشست کمی در کنارتر

 

مهدی مظاهری

 


دیگر اشعار : مهدی مظاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

اگرچه خلق مرا از تو بر حذر دارند

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی مظاهری تاریخ : 91/11/16 ساعت : 10:49 صبح

 

هزار قاصدک اینجا سر سفر دارند

 

اگرچه خلق مرا از تو بر حذر دارند

از اشتیاق من و چشم تو خبر دارند

در قفس بگشایید تا نشان بدهم

پرندگان قفس نیز بال و پر دارند

نسیم ! منتظر کیستی به راه بیفت !

هزار قاصدک اینجا سر سفر دارند

گمان مکن دل آتشفشانم از سنگ است

که قله های جهان قلب شعله ور دارند

عجیب نیست اگر دشمن خودم باشم

درخت ها همه در آستین تبر دارند

 

مهدی مظاهری

 


دیگر اشعار : مهدی مظاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

زندگی تغییر خواهد کرد ، پس تغییر کن

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی مظاهری تاریخ : 91/11/15 ساعت : 11:36 صبح

زندگی تغییر خواهد کرد ، پس تغییر کن

مکر دنیا را به مکری تازه بی تاثیر کن

زندگی تغییر خواهد کرد ، پس تغییر کن

زنده ام با آرزوی مرگ ، زیرا گفته ای

مرگ را از آرزوی زنده بودن سیر کن!

خواب دیدم غنچه ای روی لبم روییده است

خواب دیدم عاشقم ! خواب مرا تعبیر کن

شیر را شرمنده ی چشمان آهوها مخواه

یا نهان کن خویشتن را یا مرا زنجیر کن

هر چه ماندم چشم در راه تو ، عاشق تر شدم

چشم در راهم ، بیا... اما کمی تاخیر کن

 

مهدی مظاهری

 


دیگر اشعار : مهدی مظاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی مظاهری تاریخ : 91/10/4 ساعت : 12:45 صبح

 

زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است

 

زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است

من که هیچ... آینه ی خانه به رقص آمده است

           من و میخانه ی متروک جوانسالی ها

           ساقی بی می و پیمانه به رقص آمده است

مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری

یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است

           شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع

           عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است

باد هر چند صمیمانه دویده است به خاک

برگ پاییز غریبانه به رقص آمده است

           باز در سینه کسی سر به قفس می کوبد

           به گمانم دل دیوانه به رقص آمده است

 

مهدی مظاهری

 


دیگر اشعار : مهدی مظاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسد

بدست علیرضا بابایی در دسته مهدی مظاهری تاریخ : 91/8/16 ساعت : 6:20 عصر

 

پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسد

 

پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسد

شادمانی های بعد از غم به من هم می رسد

                   برگ ها از شاخه می افتند و تنها می شوند

                   از جدایی ، گرچه می ترسم ، به من هم می رسد

هر کجا هستم من از یاد تو غافل نیستم

در خیابان شاخه ی مریم به من هم می رسد

                   گندم گیسوی تو از باغ مینو بهتر است

                   از گناه حضرت آدم به من هم می رسد

گر چه از من هیچکس غیر از وفاداری ندید

بی وفایی های این عالم به من هم می رسد

                   هر کجا سروی به خاک افتاد با خود گفته ام

                   نوبت هیزم شدن کم کم به من هم می رسد

 

مهدی مظاهری

 


دیگر اشعار : مهدی مظاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن