بهار، خرّم ودیدار ِ یار، شیرین است
بیا که آمدنت با بهار ، شیرین است
در انتظار ِ تو شب رابسی سحر کردم
بیا که وصل پس از انتظار، شیرین است
به یادِ روی تو ای خوشترین حکایتِ عشق
تمام ِ تلخی ِ این روزگار، شیرین است
زمانه کج رو و، تلخابِ غم به کامم ریخت
بیا که لب به لبِ آبشار، شیرین است
مجال ِ شِکو ِه ندارم ز نامرادی ها
بیا که گریه در آغوش ِ یار، شیرین است
به راه دوست شنیدم بسی فسانه ی غیر
برای وصلتِ گل، زخم ِ خار، شیرین است
محمد غلامی
دیگر اشعار : محمد غلامی
نویسنده : علیرضا بابایی