سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 107 ، بازدید دیروز: 493 ، کل بازدیدها: 13111898


صفحه نخست      

ماجرای من و تو، باور باورها نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 95/4/6 ساعت : 9:14 صبح

من و تو عاشقانه

 

ماجرای من و تو، باور باورها نیست

ماجرایی است که در حافظه ی دنیا نیست  

 

نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم

ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست

 

تو گمی درمن و من درتو گمم - باورکن

جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست

 

شب که آرام تر از پلک تو را می بندم

بادلم طاقت دیدار تو - تافردا نیست

 

من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه!

ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست

 

 

محمدعلی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 94/7/10 ساعت : 10:9 صبح

من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز

 

من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز

که انعطاف تو، یکسان نشسته در هر چیز

 

تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ

رفاقتی است میان من و تو و پاییز

 

به فصل فصل تو معتادم ای مخدر من

به جوی تشنه ی رگ های من بریز بریز

 

نه آب و خاک، که آتش، که باد می داند

چه صادقانه تو با من نشسته ای-من نیز

 

اسیر سحر کلام توام، بگو بنشین

مطیع برق پیام توام، بگو برخیز

 

مرا به وسعت پروازت ای پرنده مخوان

که وا نمی شود این قفل با کلید گریز

 

محمدعلی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

این عکس شرح اش اما آسان و مختصر نیست ...!

بدست در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 94/2/9 ساعت : 11:23 صبح



عکس من است این عکس،عکاس کم هنر نیست
حتی منِ من از من ، این گونه با خبر نیست!


عکاس در یقینش یک چهره آفریده ست

شکل منی که در من دیگر از او اثر نیست!

 


حسی سمج به تکرار می گوید این خود توست
لب می گزم : نه ، وهم است وهم است و بیشتر نیست!


باور کنید از من شاعرتر است این عکس

اوهام پیرسالی در دفترش اگر نیست!



من چشم و گوش خود را از یاد برده ام_او

عکس من است هشدار :این عکس کور و کر نیست



روشن ترین دلیلم در قاب بودن اوست

من دربدرترینم ، این عکس دربدر نیست!



درگیر خویش کرده ست ذهن مشوش ام را

این عکس شرح اش اما آسان و مختصر نیست ...!

 

 

"محمد علی بهمنی"

 


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی

حال من خوب است حال روزگارم خوب نیست

بدست در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/11/30 ساعت : 12:1 عصر

 

حال من خوب است حال روزگارم خوب نیست
حال خوبم را خودم باور ندارم خوب نیست

آب و خاک و باد و آتش شرمسارم می کنند
این که از یاران خوبم شرمسارم خوب نیست

روز وشب را می شمارم ؛ کار آسانی ست ؛ حیف
روز و شب را هرچه آسان می شمارم خوب نیست

من که هست و نیستم خاک است ،خاکی مشربم
اینکه می خواهند برخی خاکسارم خوب نیست

ابرها در خشکسالی ها دعاگو داشتند
حیرتا! بارانم و بایدنبارم خوب نیست!

در مرورخود به درک بی حضوری می رسم
زنده ام ، اما خودم را سوگوارم خوب نیست

مرگ هم آرامش خوبیست می فهمم ولی
این که تا کی در صف این انتظارم خوب نیست ...

 

محمدعلی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی

با تو از خویش نخواندم – که مجابت نکنم

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/5/8 ساعت : 2:48 عصر

با تو از خویش نخواندم – که مجابت نکنم

 

با تو از خویش نخواندم – که مجابت نکنم

خواستم تشنه ی این کهنه شرابت نکنم

 

گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن

تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم

 

دستی از دور به هُرم غزلم داشته باش

که در این کوره ی احساس مذابت نکنم

 

گاه باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست

سیل بی گاهم و ناگاه خرابت نکنم

 

فصلها حوصله سوزند – بپرهیز - که تا

فصل پر گریه ی این بسته کتابت نکنم

 

هر کسی خاطره ای داشت – گرفت از من و رفت

تو بیندیش – که تا بیهده قابت نکنم

 

 

 محمدعلی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

با غروب این دل گرفته مرا

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/3/7 ساعت : 7:58 صبح

غروب دریا

 

با غروب این دل گرفته مرا

می رساند به دامن دریا

می روم گوش می دهم به سکوت

چه شگفت است این همیشه صدا

لحظه هایی که در فلق گم شدم

با شفق باز می شود پیدا

چه غروری چه سرشکن سنگی

موجکوب است یا خیال شما

دل خورشید هم به حالم سوخت

سرخ تر از همیشه گفت : بیا

می شد اینجا نباشم اینک آه

بی تو موجم نمی برد زینجا

راستی گر شبی نباشم من

چه غریب است ساحل تنها

من و این مرغهای سرگردان

پرسه ها می زنیم تا فردا

تازه شعری سروده ام از تو

غزلی چون خود شما زیبا

تو که گوشت بر این دقایق نیست

باز هم ذوق گوش ماهی ها

 

محمد علی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

آسان که نیست شاعر چشمان او شدن...!

بدست در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/2/25 ساعت : 10:0 عصر

 

یک اشتباه و یک دهه در خود فرو شدن
با نیش خند آینه ها روبرو شدن

 

این سهم یا سزای تو-اما،جزای من
محکوم تا همیشه ی راز مگو شدن


حتی به رستخیز زبان وا نمیکنم
آسوده باش،نیست مرامم دورو شدن


ده سال با دروغ تو خوش بود حال من
حالا چه سود میبری از راستگو شدن


ایهام و استعاره و تمثیل و نقطه چین
آسان که نیست شاعر چشمان او شدن!

 

"محمدعلی بهمنی"


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی

می نوشمت که تشنگی ام بیشتر شود...

بدست در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/2/10 ساعت : 9:14 صبح

 

می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود

آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود


آنگاه بی‌مضایقه‌ تر نعره می‌کشم

تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود


آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم

تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود


تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست

«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»


آرامشم همیشه مرا رنج داده‌ است

شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟


مرهم به زخم ِ بسته که راهی نمی‌برد

کاشا که عشق مختصری نیشتر شود!


"محمد علی بهمنی"


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/1/14 ساعت : 8:56 صبح

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

 

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد 

تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

 

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را

هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

 

من حسرت پرواز ندارم به دل آری

در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

 

ای باد تخیل ببر آنجا غزلم را

کش مردم آزاده بگویند مریزاد

 

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد

آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

 

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم

یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

 

مگذار که دندانزده غم شود ای دوست

این سیب که نا چیده به دامان تو افتاد

 

 محمد علی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

از خستگی روز همین خواب پر از راز

بدست علیرضا بابایی در دسته محمدعلی بهمنی تاریخ : 93/1/6 ساعت : 6:27 عصر

از خستگی روز همین خواب پر از راز

 

از خستگی روز همین خواب پر از راز

کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو

دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو

پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم

ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو

آزادگی و شیفتگی مرز ندارد

حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟

دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو

 

پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟

تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو؟

 

محمد علی بهمنی


دیگر اشعار : محمدعلی بهمنی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

   1   2   3   4      >

محبوب کردن