گرچه من سوخته ام دم به دم از تنهایی
دور از آغوش تو یخ بسته ام از تنهایی
خانه در خویش فرو رفته و من خاموشم
رونق تازه گرفته ست "غم" از تنهایی
نیمه شب لحظه ی یادآوری لب هایت
بوسه بر باد هوا می زنم از تنهایی
همه ی عمر به جز نام تو را مشق نکرد
نکشیده ست چه ها این قلم از تنهایی!
امشب اما دو قدم آمده ای سمت دلم
تا که من دور شوم صد قدم از تنهایی...!
محمدرضا طاهری
دیگر اشعار : محمدرضا طاهری
نویسنده : علیرضا بابایی