نفس در این قفس از من گرفته آسمانم را
تو را میخواهم و عشق تو پُر کرده جهانم را
تو را میخواهم و این خواهش ممنوع، هرلحظه
فرومیپاشد از هم بندبند ِ استخوانم را
به بند ِ بسته بر بال و پر خود دل نمیبندم
تو را میخواهم و این خواستن پَر داده جانم را
تصور کن مرا جای زنی که روی بازویت
گرفته تنگ در آغوش، لبهایت لبانم را
که هی میجوشد از من خوشههای خودسر انگور
که هی مینوشی از من آبشاران ِ روانم را
مرا از تُنگ "من" بردار و تا دریا ببر با خود
که میخواهم به قلاب تو بسپارم دهانم را...
فاطمه رنجبری
دیگر اشعار : فاطمه رنجبری
نویسنده : علیرضا بابایی