گرچه آن آرام جان هر دم بیازارد مرا
باز میدانم که چون جان دوست میدارد مرا
تا زچشم او نیفتم چشم پوشیدم از او
دور گشتم تا که آن گل خوار نشمارد مرا
وصل او میخواستم اما فراموشش شدم
رنج هجران میکشم شاید که یاد آرد مرا
مرده ام پنداشت کامد با رقیب از من گذشت
من به عشقش زنده ام کو مرده پندارد مرا
بی نصیبم دید از در و گهر دامن کشید
بی خبر کز دیده بر دامن گهر بارد مرا
روز و شب ها باخیالش رازها دارم چه غم
گر که دور از خویشتن عمری نگهدارد مرا
در دل (شهری) به جز نقش وجودش هیچ نیست
بی وفا ان سنگ دل چون خویش انگارد مرا
عباس اخوان
دیگر اشعار : عباس اخوان
نویسنده : علیرضا بابایی