سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 723 ، بازدید دیروز: 411 ، کل بازدیدها: 13095053


صفحه نخست      

همه ی شهر من انگار به تو معتادند

بدست علیرضا بابایی در دسته صنم نافع تاریخ : 95/5/28 ساعت : 9:23 صبح

همه ی شهر من انگار به تو معتادند

 

همه ی شهر من انگار به تو معتادند

که فقط پیش خودت، منظره هایش شادند

 

مردمش لحظه ی خندیدن تو می رقصند

مردمش درد ندارند ، همه آزادند

 

نیستی! پنجره و شمع به خود می لرزند

دلخوشی های کمم توی مسیر بادند

 

داغ دیدند همه دخترکان بعد از تو

با تن لخت در آتشکده ها جان دادند

 

تو خودت بهتر از این قافیه ها می دانی

تو که بودی همگی بوی غزل می دادند

 

مانده بودی اگر اینجا به نگاهت سوگند

اتفاقات بد اینطور نمی افتادند   !

 

 

صنم نافع


دیگر اشعار : صنم نافع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد

بدست علیرضا بابایی در دسته صنم نافع تاریخ : 93/1/13 ساعت : 7:15 صبح

بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد

 

بعدِ تو منظره ی کوچه ی مان فرق نکرد

پنجره ، چهره ی من ،سوزِ اذان فرق نکرد

 

سرِ هر پیچ که عمداً به تو برمی خوردم

سرخیِ صورت من از هیجان فرق نکرد

 

بعد ِ تو مادرم از عشق مرا می ترساند   !

حسِّ من زیر قدم های زمان فرق نکرد

 

بی تو در گیرِ خیالاتِ پُر از درد شدم

روی بوم غزلم رنگ ِ خزان فرق نکرد

 

روز وُ شب، خوانده شدی در دلِ هر تصنیفی

بعد تو سوزِ قمر، لحنِ بنان فرق نکرد

 

مردی از جنس تو در قصه ی من مانده هنوز...

سالها رفت، ولی مردِ جوان فرق نکرد

 

هر چه می خواستم از شب به حقیقت پیوست

روز شد، چهره ی بی رحمِ جهان فرق نکرد 

 

صنم نافع


دیگر اشعار : صنم نافع
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن