همه ی شهر من انگار به تو معتادند
که فقط پیش خودت، منظره هایش شادند
مردمش لحظه ی خندیدن تو می رقصند
مردمش درد ندارند ، همه آزادند
نیستی! پنجره و شمع به خود می لرزند
دلخوشی های کمم توی مسیر بادند
داغ دیدند همه دخترکان بعد از تو
با تن لخت در آتشکده ها جان دادند
تو خودت بهتر از این قافیه ها می دانی
تو که بودی همگی بوی غزل می دادند
مانده بودی اگر اینجا به نگاهت سوگند
اتفاقات بد اینطور نمی افتادند !
صنم نافع
دیگر اشعار : صنم نافع
نویسنده : علیرضا بابایی