تلخ تلخم،گریه دارم،مهربان! طوری م نیست
حال من خوب است مثل حالتان طوری م نیست
باز مردم آب پاکی روی دستم ریختند
ناگهان،حالم بد است و ناگهان،طوری م نیست
در درونم زخم های کهنه لب وا کرده اند
شعر! ای آتش میان استخوان،طوری م نیست
آن تویی،ببر بیابانی که در چنگال تو
این منم،زخمی غزال نیمه جان،طوری م نیست
قارچ ها از نوک انگشتان من قد می کشند
سمی ام در خویش اما باغبان،طوری م نیست
درد دارد قطره قطره نوش جانم می کند
قهوه ای هستم درون استکان،طوری م نیست
دست می افشانم و هی پای می کوبم به خاک
قرص تب بر،قرص هذیان،قرص نان، طوری م نیست
من اوستا خوانده ام،تکفیرم ای زرتشت پیر
کفر می ورزم به چشم این و آن،طوری م نیست
شهر می گوید جنون شعر دارم ای جنون
کاش می دادی به این مردم نشان،طوری م نیست
سیدمحمدعلی رضازاده
دیگر اشعار : سیدمحمدعلی رضازاده
نویسنده : علیرضا بابایی