سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 286 ، بازدید دیروز: 411 ، کل بازدیدها: 13094616


صفحه نخست      

من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی...

بدست در دسته سعدی تاریخ : 93/2/10 ساعت : 9:0 صبح

 

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی


دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی


دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی!


تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی!


بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی


مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی


مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی


تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی


من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی


خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

 

"سعدی"


دیگر اشعار : سعدی

ای یار جفا کرده پیوند بریده...

بدست در دسته سعدی تاریخ : 93/2/8 ساعت : 9:35 صبح

 

ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفا داری و عهد تو ندیده


 در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده


ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده


در خواب گزیده لب شیرین گل اندام

از خواب نباشد مگر انگشت گزیده


پس در طلبت کوشش بی فایده کردم

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده


مرغ دل صاحب نظران صید نکردی

الا به کمان مهره ابروی خمیده


میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس

غمزت به نگه کردن آهوی رمیده


گر پای به در می نهم از نقطه شیراز

ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده


با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد

رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده


روی تو مبیناد دگر دیده سعدی

گر دیده به کس باز کند روی تو دیده

 

"سعدی"


دیگر اشعار : سعدی

محبوب کردن