سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1134 ، بازدید دیروز: 792 ، کل بازدیدها: 13106446


صفحه نخست      

آمدی طبعم شکوفا شد، بهارانی مگر؟

بدست علیرضا بابایی در دسته حمید رضا حامدی تاریخ : 93/11/29 ساعت : 11:21 عصر

آمدی طبعم شکوفا شد، بهارانی مگر؟

 

آمدی طبعم شکوفا شد، بهارانی مگر؟
صورتم شد خیس خیس ازشوق، بارانی مگر؟

آمدی با دیدنت برخاست در من مرده ای
روح رستاخیزی من! در تنم جانی مگر؟

آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را
پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟

تا ابد دیوانه ی زنجیری موی تواَم
نیست امّید رهایی از تو، زندانی مگر؟

خواستی عشق زلالم را بسنجی با قسم
ای تو تنها بر لبم سوگند، قرآنی مگر؟

خواستی گرد فراموشی نگیرد قلب من
لحظه ای از چشم این آئینه پنهانی مگر؟

شرط کردی خالی از یادت نباشد خاطرم
خود که صاحب‌خانه ای ،ای خوب! مهمانی مگر؟

شرط کردی جز تو درمن گام نگذارد کسی
قلعه ای متروک و گمنامم، نمیدانی مگر؟

آنقدَر رفتی و برگشتی که ویران شد دلم
حسّ صحرا گردِ شهرآشوب! توفانی مگر؟

گردباد دامن موّاجت آتش زد مرا
رقص مشعلهای روشن در زمستانی مگر؟

 

حمید رضا حامدی


دیگر اشعار : حمید رضا حامدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

سکوت، حرف دلت نیست، خاطرت باشد

بدست علیرضا بابایی در دسته حمید رضا حامدی تاریخ : 92/9/17 ساعت : 8:9 عصر

سکوت، حرف دلت نیست، خاطرت باشد چـرا ضـمـیـر تـو بـر عـکس ظاهرت باشد؟

 

سکوت، حرف دلت نیست، خاطرت باشد

چـرا ضـمـیـر تـو بـر عـکس ظاهرت باشد؟

 

بـگـو بـگـو که بـدانـم چـه بـر تـو مى گذرد

مخواه چشم مـن ایـن گونه ناظرت باشد

 

خموش، هـرچه بمـانى لـبـت گمان نکنم

بـه چـیـره دستى چشمـان ماهرت باشد

 

چـگـونـه مـدّعـى مـرگ نـفـرتـى، وقـتـى

گـواه مـن نـگـه حـىّ و حـاضـرت بـاشد؟  !

 

پـرنـده اى که به بـام تو انـس دارد و بـس

روا مـــدار که مـــرغ مــهــاجــرت بـــاشــد

 

تو کعبه اى، حجرالاسود است قلب تو، آه

دگــر چــه جــاى تـمـنـّاى زائـرت بـاشـد؟!

 

وفـا بـه عشق قدیمت دلـیـل شد که دلـم

هـنوز هم که هـنوز است، شـاعـرت باشد

 

 

حمید رضا حامدی


دیگر اشعار : حمید رضا حامدی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن