گفتی که برو حضرت آقا! شدنی نیست
پس حاصل جمع من و تو ما شدنی نیست
در سینه ی من عشق گذاری شده گویا
بمبی ست در این سینه که خنثا شدنی نیست
با لشکر بهرام در افتاده مگر باد !
بانو گره ی روسریت وا شدنی نیست
پیچیده تر از هرچه بگویم شده مویت
حل کردن اینگونه معما شدنی نیست
زنبور عسل روی لبانت زده کندو
شیرینی لبهای تو معنا شدنی نیست
آغوش تو هم امن، و هم زلزله خیز است
در نقشه چنین نقطه که پیدا شدنی نیست
گیرایی چشمان تو درصد نپذیزد
آنقدر که با ویسکی و ودکا شدنی نیست
"دل نیست کبوتر که چو بر خاست نشیند"
من دل بکنم از تو ؟ به مولا شدنی نیست
حسین میهمان پرست
دیگر اشعار : حسین میهمان پرست
نویسنده : علیرضا بابایی