این قدر بر دو راهیِ تقدیر من نَایست
این طور زُل نزن به من ای چشمهایِ بیست
این آشنای گم شده در عمق چشمهـــات
این حس نابلــد که مرا پیــر کرده چیست؟
داری دل مرا به کجـــا می بَری عـزیـــز
باور کن این ستاره ی تاریک مدتی ست
دارد به چشمهای تو ایمان میــآورد
باور کن این غریبه تو را عاشقانه زیست
با دست های خود کَـفَنــم می کنی ؛ ولــــى
این عشق ... این ارادت .. این ؛ منصفانه نیست
با این که روی دوش تو تشییع می شوم
من مانده ام که این همه آدم برای چیست ؟؟؟
من سوختم ؛ همیشه همین طور بوده است
ای گرگ بی ملاحظه بازی حساب نیست
جواد کلیدری
دیگر اشعار : جواد کلیدری
نویسنده :