سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 310 ، بازدید دیروز: 411 ، کل بازدیدها: 13094640


صفحه نخست      

بفرما ؛ آخرش این شد ؛ هزاران شهر دور از هم

بدست در دسته جواد مزنگی تاریخ : 93/7/10 ساعت : 11:20 عصر

بفرما ؛ آخرش این شد ؛ هزاران شهر دور از هم

 

 

 

بفرما ؛ آخرش این شد ؛ هزاران شهر دور از هم

دوتامان غرق تنهایی و محو حالتی مبهم

 

خیالت خام شد ؛ بردند از ما مهربانی را

حواست پرت شد ؛ خشکید باغ عشقمان کم کم

 

فراق اینجاست می بینی؟ اگر دقت کنی حالا

جدایی را نگاه کینه توزت کرده ؛ خاطر جَم

 

از آن وقتی که خودخواهی به دنیامان فرود آمد

گمانم غصه ی دوری نشسته در دل آدم

 

تو گفتی راستی را دوست می داری ولی آخر ـ

تمام قول هایت شد ؛ شبیه منحنی ها ؛ خَم

 

پُر از زهرند انگاری عسل ها در نبود ِ تو

شراب ناب هم انگار مخلوط َ ست با یک سَم

 

پس از تو حال من خوب است ؛ یک تصویر می خواهی؟

شبیه ساعتی بعد از وقوع زلزله در بَم

 

 

 

 

جواد مزنگی

 

 


دیگر اشعار : جواد مزنگی

خواهشی بر لب من هست ولی تکراری

بدست در دسته جواد مزنگی تاریخ : 93/6/24 ساعت : 11:18 عصر

قلب من مال تو شد...

 

خواهشـــی بـر لـب من هست ولـی تکـراری

مـی شود دســت از اعـــدام دلـــم بــرداری 

 دل من مـــال تو شد پـس دل خود را مَشِـکن

بگذر از کشـتـن و ســرسختـی  وخـود آزاری

ثبــت کن محــض سند مصـــرع بعــدی مـــرا

" تــو در اعمـاق دلـــم مثـــل خدا جــا داری "

لهجه ی جاهلی وصف تو را هم عشق است

واقعــاً دســـت مـــریـــزاد عجــب ســـالاری!

حکــم سختى ست ، بیا بگـــذر و آقـــایـی کن

تو که در قصـــر دلـم حـاکم وســـردمـــــداری

 شهـــرونـدانه تقــاضــــای خــودم را گفــــتم

بررسی کـن بـه کـَـرَم چـون که تو فرمانداری

 

 

جواد مزنگی


دیگر اشعار : جواد مزنگی

پُرِ زخمم و غم قهرِ تو مانند نمک

بدست در دسته جواد مـزنـگــی تاریخ : 93/2/30 ساعت : 3:6 عصر

پر زخمم و غم قهر تو مانند نمک

پُرِ زخمم و غم قهرِ تو مانند نمک
به گمانم که بمیرم، تو بگویی به درک


به هوای تو دلم یکسره، آرام و یواش
می کشد از سر دیوار حیاط تو سرک


مدتی هست که فهمیده ام آن خنده ی تو
در خودش داشته مجموعه ای از دوز و کلک


تا که من دق کنم از غصه، برایش هر روز
می کشی سرمه و سرخاب و سفیداب و زَرک


رنگ و رویم شده از تندی اخلاق تو زرد
شده ام لاغر و پژمرده، لبم خورده ترک


دوستی گفت: "گمانم که به این حالت تند
عاشقی را زده در خانه ی قلب تو محک"


"دوستت دارم" و با گفتن آن صدها بار
داده ام دست دل سنگ و سیاه تو گَزک


گفته بودی که شکایت نکنم...چشم! دعا:
حافظت دست خدا باشد و اَللهُ مَعک

 

جواد مزنگی


دیگر اشعار : جواد مـزنـگــی

با تو می مانـَم که از نـام تو دل آذیــــن شود

بدست علیرضا بابایی در دسته جواد مـزنـگــی تاریخ : 91/10/14 ساعت : 2:10 صبح

با تو می مانـَم که از نـام تو دل آذیــــن شود ...

 

 

با تو می مانـَم که از نـام تو دل آذیــــن شود ...

تا که شرح عشقمان یک قصـــه ی دیرین شود

آنـقَـدَر شــور از دلـم صَــــــرفِ نگــاهــت میکنم

تا تمــام تلخـی چشمـــــــان تـو شیــرین شود

آنچنـــان پـــرشـــور میـرقصــم کــه از تـأثیــر آن

مـوجِ موهــــایِ تو هـــم یکـجــور آهنگــین شود

مطـمئنــم هـــــم زمــــان بـا دیــدنِ لبخـــندِ تو

چشمهــایم روبــروی هــر غمـــی رویـین شود

جالب است اینکه : فقـط کافیـست تا نام تو را

بر زبان آرم کـــه از آن خـــانه عطـــرآگیـن شود

« دوستَت دارم » اگر جــزوِ گنــاهان من است

دوست دارم تا گنـاهم باز هـــم سنگین شود !

 

جواد مـزنـگــی

 


دیگر اشعار : جواد مـزنـگــی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟

بدست علیرضا بابایی در دسته جواد مـزنـگــی تاریخ : 91/10/12 ساعت : 2:10 عصر

 

که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟

 

که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟

مگــــــر تـو دخـتــر ایـل و تبــــار چنگــیزی؟

شراب و شهـد و شکر محض دیگران امــــا

به ظرف سینه ی من زهر اخم مـی ریزی!

چه بی ملاحـظه گفتی در آخــرین پاسخ :

برای عشــق بزرگــم حقـــــیر و ناچـــیزی

مقــــابل همــه فصــل بهــــــار و گل ریزان

به من که می رسـد انگـار فصـــل پایـیزی

برای بنــد محبـــت میـانمــــــان هــــر روز

شبـیه چـاقــوی زنجـــــان بـرنـده و تیــزی

به اعتقـاد من اینگــونه از محـــالات است

بیـــایی و به هـــوای دلــــم در آمـیـــزی !

 

جواد مـزنـگــی

سایت شاعر : http://mazangi.ir/

 


دیگر اشعار : جواد مـزنـگــی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

یک دقیقه زل زدن در چشم زیبای تو چند ؟

بدست علیرضا بابایی در دسته جواد مـزنـگــی تاریخ : 91/8/30 ساعت : 8:9 عصر

یک دقیقه زل زدن در چشم زیبای تو چند ؟

 

 

یک دقیقه زل زدن در چشم زیبایِ تو چند ؟
افتخارِ دیدن روی فریبایِ تو چند ؟
.
حال چون آرامشت سهم کسی غیرِ من است
هم نشینی با فراق وحشت افزای تو چند ؟
.
در شمال شهر عشقت زندگی رویایی است
گوشه یِ پرتِ جنوبِ شهرِ دنیای تو چند ؟
.
بهره برداری ز مهرت حق از ما بهتران
حسرتِ آغوش گرم و ماهِ سیمای تو چند؟
.
ذوق شعر آنچنانی نیست در فهرست من
عشق بازی در خیالت با تمنای تو چند؟
.
مِهر در کانون گرم خانواده سهم تو
شب نشینی در تگرگِ سختِ سرمای تو چند ؟
.
خنده در مهتاب و نور ماه ارزانی تو
گریه در یک گوشه با حس تماشای تو چند؟
.
زیرکی در عاشقی را من نخواهم خواستن
کند ذهنی در جواب یک معمای تو چند ؟
.
نازنین ، خوش قد و بالا ، مهربانی مال تو
یک نگاهِ مهربان بر قد و بالای تو چند ؟
.
قدرت من در خرید "دوستت دارم " کم است
طعنه های سرد و نفرین های دعوای تو چند؟
.
جشن در ویلایِ ساحل آنقدر جذاب نیست
مرگ در دلتنگیِ غمگین دریایِ تو چند ؟

 

جواد مـزنـگــی

 


دیگر اشعار : جواد مـزنـگــی
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن