تو را برای شبی عاشقانه کم دارم
تو را برای دعای شبانه کم دارم
تو را و گرمی آغوش مهربانت را
برای خلوت و سرمای خانه کم دارم
غروب آمد و اسباب غم فراهم شد
برای گریه ام این بار شانه کم دارم
من آن پرنده ی تنهای زیر بارانم
کمی درخت و کمی آشیانه کم دارم
نخواه از تو و این میل کهنه برگردم
که در برابر حرفت بهانه کم دارم
ببخش اگر سخنانم تو را مکدر کرد
من از تبار عذابم ترانه کم دارم
جعفر مقیمیان
دیگر اشعار : جعفر مقیمیان
نویسنده : علیرضا بابایی