سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 1530 ، بازدید دیروز: 805 ، کل بازدیدها: 13097612


صفحه نخست      

اصلا! خدا دوباره تو را داد ؟یا...گرفت؟

بدست علیرضا بابایی در دسته بیتا امیری تاریخ : 94/6/6 ساعت : 11:35 صبح

اصلا! خدا دوباره تو را داد ؟یا...گرفت؟

 

وقتی تورا از این دل تنگم خدا گرفت

با من تمام عالم و آدم عزا گرفت

 

شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال  :

این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟

 

درچشم های تیره ی تو درد خانه کرد

در چشمهای روشن من غصّه پا گرفت

 

هی گریه پشت گریه و هی صبر پشت صبر

هر کس شنید قلبش از این ماجرا گرفت

 

بعد از تو کار هر شب من جز دعا نبود

هی التماس و گریه و هی نذر....تا گرفت

 

حالا که آمدی چه قَدَر تلخ و خسته ای

اصلا! خدا دوباره تو را داد ؟یا...گرفت؟

 

 

بیتا امیری


دیگر اشعار : بیتا امیری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

بدست علیرضا بابایی در دسته بیتا امیری تاریخ : 94/6/2 ساعت : 11:8 صبح

در خیالات خودم در زیر بارانی نیست

 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

 

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

 

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست

 

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

 

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی

دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

 

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

 

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

#

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست

 

بیتا امیری


دیگر اشعار : بیتا امیری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

محبوب کردن