شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت !
به گریه گفتمش: آری، ولی چه زود گذشت !
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید ،
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
شبی به عمر، گرَم خوش گذشت، آن شب بود ،
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت،
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت!
گشود بس گره آن شب ز کار بسته ی ما
صبا چو از برِ آن زلف مُشک سود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر، آری
چه سان توانم ازین طرفه یادبود گذشت؟!
غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را
اگرچه بر دل نازک غمی فزود، گذشت...
ایرج دهقان
دیگر اشعار : ایرج دهقان
نویسنده : علیرضا بابایی