سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 404 ، بازدید دیروز: 411 ، کل بازدیدها: 13094734


صفحه نخست      

نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر طاهری تاریخ : 94/3/27 ساعت : 9:30 صبح

نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی

 

نـوشتم نـامه ای بهر تـو ای عطرِ پریشانی

خطوطِ مبهمی از لای به لایِ دسـتِ لرزانی

 

که ای آرامشِ پنهـانِ پشـتِ پلـکهای من

معمـایِ دلِ ایـن شـاعرِ در حـال ویـرانی

 

صدایت را ، نگاهت را ، به این اشعار برگردان

جوابم ده، نگاهی کن، بکش آهی، بده جانی

 

تو هستی در دلم اما ! کنارم نیستی جانا

تو مثل رازِ شعری ، این میانه سخت پنهانی

 

پریشانی ، پریشان تر ز ابیاتِ پریشانم

نمی دانم که می مانی کنارم یا نمی مانی!

 

دلم آهی کشد گاهی تو میدانی و می فهمی

به ظاهر نیستی ! اما میان ، سینه مهمانی

 

تو نوری ، در دلم شوری ، گلستانی و بارانی

و چشمانِ تو می بارند ، شعرم را که می خوانی

 

همین که مومنت هستم ، برایت شعر می گویم

گواهی می دهد قلبم که عشقی ! عینِ ایمانی

 

"امیر طاهری"


دیگر اشعار : امیر طاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

هر چه کردم که فراموش کنم آه نشد

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر طاهری تاریخ : 94/3/22 ساعت : 10:9 صبح

هر چه کردم که فراموش کنم

هر چه کردم که فراموش کنم آه نشد

رفتم از خاطر و ، دلتنگِ دلم گاه نشد

 

او که با عشق به آغوشِ دلم آمده بود

تکیه بر عقل زد و ، همنفسِ راه نشد

 

گفت اندیشه ی او با من و با من شدن است

کلبه ام آه ، ولی روشن از آن ماه نشد

 

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

هیمه بر آتشِ ما ریخت و همراه نشد

 

من حسودم به هر آنکس که نگاری بیند

سهمم از عشق به اندازه ی یک کاه نشد

 

دفترم پُر شده از بغض ، چه باید بکنم ؟

هر چه کردم که فراموش کنم ، آه نشد

 

 

امیر طاهری

 


دیگر اشعار : امیر طاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

بدست علیرضا بابایی در دسته امیر طاهری تاریخ : 93/12/23 ساعت : 11:55 صبح

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

 

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

مومن شده بر قبله یِ گیسویِ تو بند است

 

تا چشمِ تو را دید ، دلم بندِ دلت شد

چون شیر که بر چشمه ی آهویِ تو بند است

 

"چشمان تو کوفه است؛مدینه است؛حجاز است"

دل در شکنِ گوشه ی ابروی تو بند است

 

هر روز غزل خوانی و انگار نه انگار

یک دل که نه! صد دل به النگویِ تو بند است

 

ای کاش مرا تنگ در آغوش بگیری

محبوبه! دلم بین دو بازوی تو بند است

 

تو یک غزلِ بکری و درگیر تو شاعر ،

با معجزه ی عشق به جادویِ تو بند است

 

امیر طاهری


دیگر اشعار : امیر طاهری
دیدگاه

نویسنده : علیرضا بابایی

باران میان سجده و سجاده ات جاریست

بدست در دسته امیر طاهری تاریخ : 93/6/7 ساعت : 11:39 عصر

 

باران میان سجده و سجاده ات جاریست

 گاهی دچار بغضی و لبخند اجباریست


 دیگر درونت شوق پروازی نمی بینی

 این قصه پر درد نامش عاشق آزاریست


 آبی ترین احساس رویا های شیرینم

 نا دیده ام می گیری و از روی ناچاریست


 قرآن بخوان محکم بگو این بار می مانی

 تصویر ما در قاب خاتم عین بیداریست


 من با تو ام من تا همیشه با تو می مانم

 فرجام ما تکرار این عشق است و دلداریست


 مشتاق باشی بر وصالم دست خواهی یافت

 تصویر چشمت چشمه جوشان غمخواریست


 غوغا به پا کن در میان دفتر اشعار

 وقتی نباشی این غزل این واژه تکراریست


 دلتنگی و اشک است افطارم بیا دیگر

 کار دلم در ربنایت گریه و زاریست

 


امیر طاهری


دیگر اشعار : امیر طاهری

محبوب کردن