بدست علیرضا بابایی
در دسته امید صباغ نو، محرم
تاریخ : 92/8/21
ساعت : 9:10 عصر
زخمی عمیق بر تنِ تقدیر خورده است
گویا به روزهای نفس گیر خورده است
وارونه است کار جهان، پس عجیب نیست
دیگی اگر که بر تـهِ کفـگیر خورده است !
این داستان حقیقت تاریخ ماست،چون-
مثل تبر به فرق اساطیر خورده است
مردان کوفه از تو حمایت نمی کنند
چون متنِ نامه لاک غلط گیر خورده است!
شش ماهه ی شهید، در آغوشِ مادرش
از چشمه ی بهشت برین شیر خورده است
حالا تویی و کربِ بلایی که پیش روست
بر پای کودکان تو زنجیر خورده است
شقّ القمر دومرتبه تکرار می شود
این بار ماه قافله شمشیر خورده است
آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
تقصیر آب نیست، گلو تیر خورده است...
***
آن قدر غرق تشنگی لشگرت شدم
دیدم ردیف شعر تو تغییر کرده است
دیدم که زینب آمده در پای ذوالجناح
می پرسد: آفتاب چرا دیر کرده است؟
[آن صحنه ای که فرشچیان چند قرن بعد
از عشق بی کران تو تصویر کرده است]
دیدم که شام، محشر کبری شده ست وُ باز
زینب تو را هر آینه تکثیر کرده است
ای کاش روز واقعه بودم کنارتان
ای کاش ها... مرا به خدا پیر کرده است
آقا ببخش!گریه امانم نمی دهد ...
امید صباغ نو
دیگر اشعار :
امید صباغ نو،
محرم
نویسنده : علیرضا بابایی