کز کرده ام در خلوتم تا عصر موعود
پایان ندارد غربتم تا عصر موعود
دل بسته ام بر ندبه های بی قراری
با اشک شب هم صحبتم تا عصر موعود
هی می شمارد لحظه ها را بی کم و کاست
دل ضربه های ساعتم تا عصر موعود
از مثنوی خوانی غم بیزارم اما
بی وقفه گشته عادتم تا عصر موعود
جز انتظارت را کشیدن نیست راهی
در این دو روز فرصتم تا عصر موعود
هر جمعه در میعادگاهت چشم در راه
تندیس سرد حسرتم تا عصر موعود
بی شک مقارن می شود آینده با عشق
هر چند خم شد قامتم تا عصر موعود
امشب تمام من تو را می خواند آقا
دیگر نمانده طاقتم تا عصر موعود
" پوریا بیگی"
.................................................................................................
سپاس درود فراوان از "الهه" عزیز بابت حسن سلیقه در انتخاب این قطعه زیبا!
دیگر اشعار :
نویسنده :