من غبطه میخورم به درختان خانهات
ای کاش سر گذاشته بودم به شانهات
در فصل جفتگیری فولاد و سنگ، کاش
گنجشک من تو باشی و من آشیانهات
گنجشک من تو باشی و من در به در شوم
از صبح تا غروب پی آب و دانهات
وقت غروب از تو بپرسم: چگونه است
با چند استکان مِی روشن، میانهات ؟
بعدش بخواهم از تو کمی درد دل کنی
گاه از زمین بگویی و گاه از زمانهات
یک مشت کودکاند، به دور درخت سیب
انگشتهای کوچک تو زیر چانهات
در بوسهی تو، بذر تغزل نهفته، کاش
روی لبان من بشکوفد جوانهات
راس کلاغ، فرصت کشف شهود نیست
بگذار تا تو را برسانم به خانهات
علیرضا بدیع
دیگر اشعار : علیرضا بدیع
نویسنده :